eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
شبیه تیر که از چله شد رها آنی نشست داغ غمش توی سینه ها آنی به یاد خنده واشک و دلاوری هایش دل زمین و زمان رفت در عزا آنی هزار قاسم از آن خون پاک جوشیده خدا به درد یتیمان دهد دوا آنی اگر چه رفته علمدار و اربا اربا شد علم رسیده به دستان گرم قا آنی سلام وعده ی صادق در این سیاهستان بیا و نور بتابان به قلب ما آنی رسید مژده که می آیی از سفر اما قلم کشیده به دیدار ما خدا آنی چگونه سر بگذارد زمین، به خواب رود دلی که دیده تو را گشته مبتلا آنی تو را به جان عزیزت میان حال قنوت فقط شهادت ما را بکن دعا آنی اللهم عجل لولیک الفرج
گویند چرا تو دل بدیشان دادی والله که من ندادم، ایشان بردند!
آرزو می‌کنم ای کاش دلش چون مویش پیشِ چشم کسی آشفته و درهم نشود...
کسی که نام تو را می برد فقط خودمم! همیشه ناز تو را می خرد فقط خودمم! برای دیدن تو چیستان عاشقی است پرنده نیست ولی می پرد، فقط خودمم! نه گول می خورد و گول هم نمی زندت و آب و دانه نمی گسترد، فقط خودمم! نه یوسف است که از پشت پیرهن-چاک است که دل به شوق دلت می درد، فقط خودمم! درون چشم چمن گونت آب می نوشد، کسی که در تو به خود بنگرد، فقط خودمم! چه طاقتی است ببیند ولی نگوید هیچ؛ و از کنار تو هم بگذرد، فقط خودمم! بخیل هیچ کسی نیست جز رقیبانش، که نامی از تو نمی آورد، فقط خودمم!
💥 این فرصت را در شب با فضیلت جمعه از دست ندهید ♥️ امام صادق(ع)فرمودند: 🍃 هنگامی که فرا رسد ملائکه ای به تعداد مورچگان[حاکی از کثرت آنهاست] از آسمان فرود می آیند و در دستانشان قلم هایی از طلا و کاغذهایی از نقره است و تا شب شنبه چیزی نمی نویسند جز صلوات بر محمد و آل محمد. پس زیاد بفرست. 📚الکافی، ج3، ص 416. 🌸 اللهم_صل_علی_محمد_وآل_محمد🌸 🌸 🍀وعجل_فرجهم 🍀🌸
من تو را از آرزوهایت جدا کردم، ببخش من به اسم لطف در حقت جفا کردم ببخش با گمان عشق دل بستم به مهر این و آن با تو و تنهایی‌ات ای دل چه‌ها کردم ببخش من فقط یک‌بار بخت زندگانی داشتم در مسیر آزمودن گر خطا کردم ببخش کودکی بودم که مسحور از تماشا می‌دوید گاه اگر در راه دستت را رها کردم ببخش داستان خضر و موسی بحث عشق و عقل بود چون نفهمیدم، چرا چون و چرا کردم! ببخش تا گشودم پیله‌ام را آتشت را یافتم سوختم ای شمع و جشنت را عزا کردم ببخش از کنارم رد شدی، رفتی و فهمیدم تویی آه قدری دیر نامت را صدا کردم ببخش
. مالک، تو رفتی و علی مانده است تنها شد چشم ایران از غم هجر تو دریا این روزها حرف از علمدار علی بود با رمز "یازهرا" بیا سردار دل‌ها ✍️، ۱۴۰۱/۱۰/۰۹ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات 🌷
جمعه انتظار مهدی عج سرما زده ز سوز زمستان جاری ام محتاج شور و گرمی دستی بهاری ام ای بهترین ترنم لبهای آبشار لبریز گشته ظرف غم از اشکباری ام این روزها بدون تو سخت است زندگی رحمی نما به این همه شب زنده داری ام تنها وصال چهره ی چون قرص ماه توست زیباترین بهانه ی چشم انتظاری ام معلوم نیست بعد گذشت هزار سال آیا تو شاد میشوی از همجواری ام ایکاش در ظهور تو تاثیر میگذاشت این آه سوزناکم و این بیقراری ام دنیا مرا برای خودش برگزیده است آقا اسیر فتنه ی بد روزگاری ام در موجی از هلاکت دلهای غمزده باور نمیکنم که تو تنها گذاری ام عشق تو را به روی دلم قاب کرده ام ای آشناترین ورق یادگاری ام حسین جعفری
در ندبه نشستیم و دعایت کردیم یک عمر فقط گریه برایت کردیم هر روز غریب‌تر شدی از وقتی محدود به روز جمعه‌هایت کردیم!
هست معنای تفاهم بین عاشق ها چنین شیطنت میبارد از شعر من و چشمان تو
مینشینم با نبودت جمعه داری میکنم .. 🌱 🌾
"صبح آمده با عطر گل ریحانش با نم نم عاشقانه ے بارانش برخیز و خوشامدے بگو با لبخند لبریز ڪن از چاے و عسل فنجانش ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌┈┈••✾•🌷•✾••┈┈
ای خوش‌خبر بیا که نظرها عوض شود تا تلخیِ تمام خبرها عوض شود اینجا مسافران همه بیراهه می‌روند برگرد تا مسیر سفرها عوض شود درها به بسته بودن خود خو گرفته‌اند جوری بیا که عادت درها عوض شود پیداست انقلاب عظیمی است پیش رو تا جای زیرها و زبرها عوض شود...
ســــر به دوش گل‌رخی طناز داشت مرد میــــــدان با خدایش راز داشت بی خبـر بودیم و در خواب ای دریغ دلبر مـــــــــا نیمه شب پرواز داشت نور باران مــــی شد از رویش زمیـن با بُت ظلمت ســـــــری ناساز داشت عزت ایمــــــــــان شد و خـواری شر رفتنش هم در خودش اعجاز داشت نقش بسته روی قبـــرش بس که او غیـــــــرتی سنگین سر سرباز داشت ✍ ✒️
یا رقیبم مادرش بهتر دعا کرده‌ست، یا مادرِ من مدتی دست از دعا برداشته! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
چشم ما فریاد می‌زد عشقِ را، امّا دریغ بر زبان هرگز نیاوردیم؛..مغروریم ما ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
دیــروز گذشــت،بـی‌تـو، با تنهایی امـروز خوشـا به ما که تو با مایی حسـرت بـه دلِ طلوعِ دیدار تواَند در فرصـتِ زیستنِ چه فرداهایی! ┈┈••✾•🌷🍃🌸🍃🌷•✾••┈┈
عمریست بی‌قرار، به سر می‌بریم ما بر این قرار تا نفس آخریم ما همراز روضه‌ها و نواخوان نوحه‌ها دم‌ساز سوز سینه و چشم تریم ما ما را به سر هوای شهیدان بی‌سر است از سر گذشته‌ایم چو بر این سریم ما نام حسین محشر عظمای جان ماست جان‌دادگان زنده‌ء این محشریم ما محشر به پا کنیم به فریاد یا‌حسین امروز لشکر شه بی‌‌لشکریم ما ما را به دست پرچم صبر و بصیرت است با عشق و شور همدم و همسنگریم ما ما امّت نه دی و اهل‌حماسه‌ایم مرد جهاد و همقدم حیدریم ما حرف ولیّ ماست که “من انقلابی‌ام” در راه انقلاب ز جان بگذریم ما با طلحه و زبیر بگویید تا ابد عمّار‌وار هم‌نفس رهبریم ما “الفتنهُ أشدُّ مِن القتل” خوانده‌ایم هرگز ز جرم فتنه‌گران نگذریم ما با فاتحان بدر ز سازش سخن مگو امروز رهسپار دژ خیبریم ما چشم ‌انتظار منتقم آل مصطفی چشم ‌انتظار معرکه‌ء آخریم ما شاعر:
نازنین آمد و دستی به دل ما زد و رفت پرده‌ٔ خلوت این غمکده بالا زد و رفت کنج تنهایی ما را به خیالی خوش کرد خواب خورشید به چشم شب یلدا زد و رفت درد بی‌عشقی ما دید و دریغش آمد آتش شوق درین جان شکیبا زد و رفت خرمن سوختهٔ ما به چه کارش می‌خورد که چو برق آمد و در خشک و تر ما زد و رفت رفت و از گریه‌ٔ طوفانی‌ام اندیشه نکرد چه دلی داشت خدایا که به دریا زد و رفت بود آیا که ز دیوانهٔ خود یاد کند آن که زنجیر به پای دل شیدا زد و رفت سایه آن چشم سیه با تو چه می‌گفت که دوش عقل فریاد برآورد و به صحرا زد و رفت ابتهاج
02.mp3
7.45M
▪️صلی الله علیک ایتها الصدیقة الشهیدة یک‌باره آتش شعله زد عالم سراسر سوخت وقتی‌که پیش چشم مردم ناگهان در سوخت نامردمان مزد رسالت را عجب دادند از ظلمشان، بعد از نبی، قرآن و کوثر سوخت هم غنچه‌ای از بوستان فاطمه افتاد هم روح مابین دوپهلوی پیمبر سوخت شد سورۀ کوثر سراسر شعله‌ور از کین یعنی "فَصَلِّ" با "لِرَبِّک" سوخت "وَانْحَر" سوخت وقتی‌که آتش در سرای مرتضی افتاد گویی که قرآن هم از اول تا به آخر سوخت هم روی بانوی دو عالم شد کبود از ظلم هم در میان آتش از او موی و معجر سوخت در با لگد وا شد به‌پا شد محشر کبری روضه چه جان‌کاه است و کوتاه است: مادر سوخت زهرا سپاه مرتضی بود و علمدارش آری، علمداری که پیش میر لشکر سوخت در حملۀ ظلم و نفاق و لشکر شیطان افتاد از پا حیدر و محبوب داور سوخت هر بیت آتش دارد از این داغ عالم‌سوز از سوز آه فاطمه دیوان و دفتر سوخت شاعر:‌ مداح: 💠 ‮ 🏴
جمعه و بغض گلو و دل بی تاب و دو چشم... که به راه اند مگر جمعه موعود رسد... "عاصی"
نشد سلام دهم عشق را جواب بگیرم غرور یخ زده را، رو به آفتاب بگیرم نشد که لحظه ی فرّار مهربان شدنت را به یادگار، برای همیشه قاب بگیرم نشد تقاص همه عمر تشنه جانی خود را به جرعه ای ز تو از خنده ی سراب بگیرم
سخنی بین من و منکرِ من نیست، تمام دشمن عاقل ما را برسانید سلام علم نوری ‌ست که بر سینه ما تابیده‌ ست ما نخواندیم اگر فلسفه و فقه و کلام چه ملالی ‌ست ز دشنام رقیبان وقتی به من از هر طرفی میرسد از دوست پیام تو که از منطق ما بی ‌خبری، بی‌ خبری تکیه بر عقل به فتوای دلِ ماست حرام عشق درسی‌ ست که در مدرسه حاصل نشود که در این مرتبه جز بی‌ خبری نیست مقام
شب بخیر ای ردپای گمشده در خواب ها سایه ی رویای عشق افتاده بر محراب ها شب بخیر ای آخرین خُنیاگر تصنیف شب خنده هایت برده طاقت از دل بی تاب ها شب بخیر ای تابش لبخند جان افزای عشق غمزه ی نازت گره خورده به اسطرلاب ها شب خوش ای شیرین ترین پرواز صفر عاشقی در سماع واژه ها با زخمه ی مضراب ها ای صدای رهگذر در انتظار پنجره ای طلوع شعر من در خنده ی مهتاب ها دلخوشی هایم شده ، دیدار قاب عکس تو شب بخیر ای شهرزاد قصه گوی خواب ها عطر تو پیچیده در تنهایی "یاس خیال" شب بخیر آبی ترین نیلوفر تالاب ها
تعطیلی بی دوست فقط رنج و عذاب است ای جمعه نیا جان خودت دست نگه دار