eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.4هزار عکس
2.4هزار ویدیو
103 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پنهان و آشکار به یادت گریستم چون ابر نوبهار به یادت گریستم دلسنگ و پر غرور از این عشق رد شدی دلتنگ و بی قرار به یادت گریستم تو مثل رود راهی دریا شدن شدی من مثل آبشار به یادت گریستم روزی هزار بار تو را یاد کردم و... روزی هزار بار به یادت گریستم مانند جاده ای که به پایان نمی رسد عمری در انتظار به یادت گریستم دیدم که در قفس دو قناری چه دلخوش اند بی هیچ اختیار به یادت گریستم
برف بارید به این شهر کجایی بی من؟ کاش سردت نَشَود دل نگرانم برگرد
  من پیکره ای حبس شده پشت حصارم بر خاطره ام دست نکش ، مسئله دارم   از جهل به جا مانده ام و در شب معبد تنها صنم غم زده ی زیر غبارم با دست خودم می شکنم تیغ و تبر چیست؟ باور کن از لحظه تو را دوست ندارم  بی عشق، برای تو زمین جای بدی نیست بگذار تو را هم به جهنم بسپارم چشمان مرا بسته ای و وقت اذان است حالا منم و صندلی و حلقه دارم  مردم به تن مرده ی من رحم ندارند راز است میان خودمان ، جای مزارم
بسم الله الرحمن الرحیم ره‌بر چه در رکوع و سجود و چه در قعود و قیام است علی‌ست آن که به هرحالتی که هست "امام" است به‌جز علی را "مولا" نخوانده است پیمبر که این کلام برازنده‌ی امیر کلام است برای هرچه اسیر و یتیم و سائل و مسکین نماز و روزه‌ی او آستان فیض مدام است آهای مردم احرام بسته ره‌برتان کیست؟ بدون عشق علی حج کجاست؟ کعبه کدام است؟ عذاب "لَیسَ لَهُ دافِع" است هر احدی را سر مباهله با آل این امام همام است پرنده‌ی دل خود را به هر طریق بیاموز که غیر بام علی هرکجا نشست، به‌دام است به هوش باش که بیش از هزار سال گذشته‌ست ولی هنوز شراب خم غدیر به جام است "من آن نی‌ام که حلال از حرام [را] نشناسم شراب باتو حلال‌است و آب‌بی‌تو حرام [است]" علی -‌علیه‌السلام- است حُسن مطلع و روزی ظهور می‌کند از کعبه آن که حسن ختام است
ای که در زلف گره‌گیرِ تو تاب افتاده‌ست خوب بر حلقِ دلِ خلق، طناب افتاده‌ست! هر که را می‌نگرم، سوخته از آتش عشق مگر از روی نکوی تو نقاب افتاده‌ست؟ من از آن رو زده‌ام خیمه به دریای وجود که هوایت به سرم همچو حباب افتاده‌ست آن غریبم که شگفت آیدم از همّت سیل که به دنبال منِ خانه‌خراب افتاده‌ست دل به این بحر خطرناک چه بندی؟ که دُرَش قطره‌ای بوده که از چشم سحاب افتاده‌ست
چون سرمه می وزی، قدمت روی دیده‌هاست لطف خطِ شکسته به شیبِ کشیده‌هاست هرکس که روی ماه تو را دیده، دیده است فرقی که بین دیده و بین شنیده‌هاست موی تو نیست ریخته بر روی شانه‌هات هاشور شاعرانه‌ی شب بر سپیده‌هاست من یک چنار پیرم و هر شاخه‌ای ز من دستی به التماس به سمت پریده‌هاست از عشق او بترس غزل مجلسش نرو امروز میهمانی یوسف‌ندیده‌هاست
تو آسمانی و من قرصِ کوچکِ ماهم خوشم که در همه احوال، با تو همراهم سرم به کارِ خودم بود اگر نفهمیدم_ چطور شد که تو پیدا شدی سرِ راهم! به جز تو مُعترفم، بر کسی نیفتاده‌ست_ نگاه‌هایِ به منظورِ گاه و بیگاهم در انتظار نشستیم تا به هم برسیم؛ زمانه داد به بازی «من» و «تو» را باهم هنوز هم به خیالِ یکی شدن با تو_ در آرزویِ بلندی‌ست عمرِ کوتاهم به استقامتِ خود پیش از این دلم خوش بود؛ گذشتی از من و دیدم که کوهی از کاهم چه سخت می‌گذرد عمر، شانه‌یِ تو کجاست؟ برای خستگی‌ام تکیه‌گاه می‌خواهم!!.
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست ای باغ! گل یاس اگر می‌خواهی بر حضرت زهرا صلواتی بفرست شاعر:
خورشید هم به عشق نگاهت طلوع کرد صبحت به شوق! شاعر لبخند ها سلام! سلام. روزتون بخیر ✋🏻
رنج فراق هست و امید وصال نیست این هست و نیست کاش که زیر و زبر شود فاضل نظری
. همراهِ خود نسیمِ صبا می‌برد مرا یا رب چو بوی گل به کجا می‌برد مرا سوی دیارِ صبح رود کاروان شب بادِ فنا به     مُلکِ بقا می‌برد مرا با بالِ شوق، ذره    به خورشید می‌رسد پروازِ دل به   سوی خدا می‌برد مرا گفتم که بوی عشقِ که را می‌برد ز خویش؟ مستانه گفت دل،       که مرا می‌برد، مرا 🌸🌸🌸🌸