eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
پیله ام،پیله در اندیشه ی پروانه شدن غیر اولاد علی ، ذکر توسل قدغن آل طاها همگی شهره به احسان و کرم نه کسی مثل جواد(ع) است نه مانند حسن(ع) ذره در وادی خورشید نهادست قدم کم نبوده است کویری که شد اینجا گلشن خواست بینا بشوم حال مرا ریخت بهم حال یعقوب پس از بوسه ی بر پیراهن اشک بر گونه سرازیر، شدم محو حرم روی لب ذکر جواد(ع) است عسل گشته دهن غرق نور است و فضا غرق نوایی مبهم موم خواهد شد از این شعشعه ی نور آهن موج افتاده در اطراف ضریحی که دو گل دارد از نسل علی در دل پاکش مدفن کاظمین است ولی بوی رضا را دارد هرکه با شیوه ی خود غرق مناجات و سخن می روم غرق شوم در دل ان موج اگر بپذیرند بد خیره سر عهد شکن کاظمین آمده ام گرچه خراسان وا شد گره از لطف رضا(ع)، با قسم پاره ی تن شیعه مدیون جواد است و به این مفتخرم شیعه ام ،شیعه ی اثنی عشری مذهب من یاجوادالائمه ادرکنی
عاشق نشود گفت به آنی که غمش نیست؛ آن کس که نیفتاد به بحران زیادی!!!
می خواهمت همیشه و امّا نمی‌شود بسیار می‌زنم در و در وانمی‌شود ای کاش تیغ تیز غمت خیر می‌گذشت حالا نهال خم شده سرپا نمی‌شود صدها گره زدی به گلویم که نوش من خود کرده زخمی‌ام که مداوا نمی‌شود بی هیچ گفتگو دل پر خون سکوت کن از قطره قطره های تو دریا نمی‌شود از گفتنم که چشم براه توام چه سود این قیل و قال کوچه تماشا نمی‌شود رفتی بگویمت به مدارا نرو بمان..! با بغض خون گرفته مدارا نمی‌شود.. دلخوش نشسته‌ام که تو شاید گذر کنی لعنت به شایدی که مهیّا نمی‌شود هر چند می‌روی، به سلامت نمان برو این عشق دل گرفته به دنیا نمی‌شود..
وقتی که می رفتی نگاهت هی تکانم داد سنگین ترین لحظه برای مُرده تلقین است !
وداع کردی و گفتی که باز میگردی چقدر لحن تو وقت دروغ ، شیرین است ...
عاشق نشود گفت به آنی که غمش نیست؛ آن کس که نیفتاد به بحران زیادی!!!
رجب روز پدر صدوده بیت نوشتم همه با نور جلی قسمش داده ام او را به دم لم یزلی ببرد شهر نجف گر چه که دستم خالی است به علیّ به علیّ به علیّ به علی حسین جعفری
پروانه صفت دیده به او دوخته بودم وقتی که خبر دار شدم سوخته بودم «عاشق اصفهانی»
ساده عاشق شده ام ساده تر از آن ، رسوا  شهره ی شهر شدن با تو چه آسان سخت است !
خدا به حرمتِ آسایشِ شما زن ساخت چقدر شانه به سر ،در شباهت من ساخت دوباره بر تن ِزارِ تو پادشاهی کرد بهار را به تماشاکشید و دامن ساخت و باز گندم و سیب و حدیث تکراری خدا به خاطر گرمای عشق، بهمن ساخت دوباره بر شب غمگین شاعران گل کرد جهنمی شد و بادرد عشق ،آهن ساخت به قدر ِقیمت ِزن عشق را حواله نمود چقدر بر، زن ِبیچاره کوه و برزن ساخت نشست و باد به گیس زنان حواله نمود خدا به خیر نموده است ،مرد را زن ساخت! 🔶کپی شعر با نام شاعر