چه خوش صید دلم کردی بنازم چشم مستت را
که کس مرغان وحشی را از این خوشتر نمیگیرد
#حافظ
نگردد وحشت دل کم به زیب و زینت دنیا
نسازد نقش یوسف دلنشین دیوار زندان را
#صائب_تبریزی
دلآزاری ندارد جز خجالت حاصل دیگر
نمک شد آب تا بر زخم آمد سینهریشان را
#صائب_تبریزی
اگرچه نیست قدر خاک، شعر تازه را صائب
همان ارباب نظم از یکدگر دزدند مضمون را
#صائب_تبریزی
سخن باید که باشد آنقدرها دلنشین صائب
که از مشکلپسندان وا کشد بیخواست تحسین را
#صائب_تبریزی
ندارد حاصلی غیر از پریشانکردن دلها
نهان در خاک کن زنهار تخم خردهگیری را
#صائب_تبریزی
زبان در مجلس روشندلان خاموش میباید
که نوری نیست در سیما چراغ ماهتابی را
#صائب_تبریزی
به چشم دور گردان جلوهٔ دیگر کند منزل
شکوه کعبه باشد در نظر کمتر حجازی را
#صائب_تبریزی
به عصیان مگذران زنهار ایام جوانی را
مکن صرف زمین شور، آب زندگانی را
به مهر خامشی تیغ زبان را کن سپرداری
اگر دربسته میخواهی بهشت جاودانی را
#صائب_تبریزی
نشد از زخم زبان شورش مجنون ساکن
خار و خس مانع طوفان نشود دریا را
#صائب_تبریزی
ز بیدردان علاج درد خود جستن به آن ماند
که خار از پا برون آرد کسی با نیش عقربها
#صائب_تبریزی
ز طوفان حوادث عاشقان را نیست پروایی
نیندیشد نهنگ پر دل از آشفتن دریا
#صائب_تبریزی