eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
سخن پوچ همان به که نیاید بر لب چه کمال از کف بی‌مغز بود ساحل را؟
در وصالیم و همان خون جگر می‌نوشیم تلخی از دل نبرد قرب حرم زمزم را
دعوی سوختگی پیش من ای لاله مکن می‌شناسد دل من بوی دل سوخته را
همه شب با دل دیوانهٔ خود در حرفم چه کنم، جز دل خود نامه‌بری نیست مرا
سخن سخت نگوییم به دشمن صائب نیست چون سنگدلان دلشکنی پیشهٔ ما
مشو به سنگدلی‌های خویشتن مغرور که ترکتاز حوادث کند غبار تو را
ز من مپرس که در دل چه آرزو داری؟ که سوخت عشق رگ و ریشهٔ تمنا را...
به سیم و زر نشود حرص و آز کم صائب که نیست از خس و خاشاک سیری آتش را
به خنده‌ای بنواز این دل خراب مرا
چنان ز سردی عالَم فسرده‌دل شده‌ام که روی گرم نمی‌آورد به جوش مرا
گناه ماست شب وصل اگر بود کوتاه کند به موسم حج کعبه جمع دامن را
برون کن از سر نخوت هواپرستی را که چون حباب کند خانه‌ها خراب هوا