eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در لحظه‌ی جان سپردنت می‌آید آرام برای بردنت می‌آید آن مورچه‌ای که زیر پا له کردی یک‌روز برای خوردنت می‌آید😐😢✌️
هوا بدون تو این روزها نفس‌گیر است هنوز بی‌تو از این زندگی دلم سیر است چقدر بی‌تو به تقویم کهنه زل بزنم به خود دروغ بگویم، که دست تقدیر است به دانه دانۀ تسبیح مادرم سوگند غروب جمعه پس از تو همیشه دلگیر است که گفته: سر به سر افسانه است آمدنت که گفته: نام تو در دفتر اساطیر است که گفته: صبح ظهور تو جنگ و خونریزی است که گفته: صبح ظهور تو عصر شمشیر است به ما نگاه نکن صبح جمعه بیداریم به ما نگاه نکن اشک‌مان سرازیر است کسی به آمدنت عاشقانه فکر نکرد که کار مردم وامانده رأی و تفسیر است بگو به من که چرا جاده‌ها نمی‌فهمند؟ تو هر زمان که بیایی از این سفر دیر است علی اصغر شیری
🧡 از ذکر لبت بزن ولی شعر بگو از تاب و تبت بزن ولی شعر بگو درباره ی صاحب الزمان، ای شاعر از نان شبت بزن ولی شعر بگو 💐
ببین چه گرم و بدون غرور مردانه به جای تو بغلم کرده آشپزخانه زنی که لحظه‌ی پا پس کشیدنت را دید کشید از همه دست و گذاشت بر چانه نگاهِ خیره به سلول‌های کابینت اسیر کرده مرا پشت میز صبحانه حواسِ پرتِ مرا جمع می‌کند حتی عبور مورچه‌ای با دهانِ بی‌دانه دوباره موی کمم از حصارِ کش دررفت دوباره بخت سیاهم نشست بر شانه به قدرِ بالِ من آیینه قد کشید و ندید که بازگشته به آیینِ پیله، پروانه! ندید مرگِ من از روزی اتفاق افتاد که "حرف با لب" و مو قهر کرد با شانه تو رفتی و بغلم خالی از تو ماند اما امیدوار تنت مانده تخت دیوانه...
خارم که از گل چمنش باز مانده است یا آن غریب کز وطنش باز مانده است آغوش یار را اگر از دست داده ام اما چه خوب عطر تنش باز مانده است امشب درِ بهشت خدایا گشوده ای؟ یا اینکه یار ، پیرهنش باز مانده است؟ یک بار بر پیاله لبت را گذاشتی یک عمر اینچنین دهنش باز مانده است آری هنوز امید وصال تو در دل است مقتول تو اگر کفنش باز مانده است سال ۱۳۹۸
دنبال کسی باش که دنبال تو باشد اینگونه اگر نیست به دنبال خودت باش اقبال‌لاهوری
هیهات که از غم شده ما را چه نصیبی ما فکر تو باشیم و تو در فکر رقیبی
. گفتی شبت بخیر و برایت مهم نبود خیری نمانده در شب و روزم بدون تو شب همگی بخیر شبتون آرام و پرستاره 🌜🌟🌟🌟🌜
صبح است و هوای عشق دارد با خود گنجشک نوای عشق دارد با خود در کوچه صدای قدمی پیچیده این صبح بلای عشق دارد با خود
صبح است، هوا عالی و عطر تو کم است در قوری شعرم، غزلی تازه دم است برخیز و برایم قدحی عشق بریز جارو کند از فرش دلم هرچه غم است