eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
هزار شکوه به دل ماند و تا گلو نرسید چه نامه‌ها که نوشتم، ولی به او نرسید خوشا به گریه، که روزِ وداع، دستانم اگر رسید به گیسوش، بی‌وضو نرسید هزار حرفِ جگرسوز بر دهانم بود شکست بغضم و کارم به گفتگو نرسید میانِ شهر، گریبان دریدم از غمِ خویش رمیده بودم و عقلم به آبرو نرسید جهان چه بزمِ خسیسانه‌ای به پا کرده‌ست که عمرِ ما به سر آمد، ولی سبو نرسید
🌸 شعر در مورد توبه : چوشکست توبه من،مشکن تو عهد،باری به من شکسته دل گو،که:چگونه‌ای؟کجایی؟
🌸 به طواف کعبه رفتم،به حرم رهم ندادند که برون درچه کردی، که درون خانه‌آئی؟
🌸 دست حاجت که بری پیش خداوندی بر که کریم است و رحیم‌ است‌ و غفور است‌ و ودود
بی تو خفّت‌ها ز دستِ اهل دنیا می‌کِشم رفتی و مـا را به دستِ روزگار انداختی
دوبیتی...... الا ای دلبرِ گیسو بلندم زعشقت بیقرار و دردمندم نشان از چلّۀ مژگانِ چشمت دلم زخمی شد آهو در کمندم مفاعیلن مفاعیلن فعولن
دو بیتی...... شما سلطان شعری من شبانم چو‌موسی ی پیمبر مهربانم بیا بنشین کنم شانه سرت را تو استادی و من هم بی زبانم مفاعیلن مفاعیلن فعولن
دوش معلوبِ دوچشمانِ سیاهت شده ام غافل از جادوی یک لحظه نگاهت شده ام چشمم افتاد به میخانۀ صحرای کُنام مست ازان چشمِ پلنگانۀ ماهت شده ام آتش افروخته در مشعلِ چشمانِ رُخت سوختم بانگهَت شمعِ پگاهت شده ام    مردمِ چشمِ تو زد تیر به شطرنجِ دلم مات و مبهوت به آن مُهرۀ شاهت شده ام   تا به دریای دو چشمانِ تو چون خیره شدم خویشتن باخته ام غرقِ گناهت شده ام  یونس از حسرتِ ان سِحرِ نگاهت چه کند؟ با نگاهی  به تماشاگهِ راهت شده ام  فاعلاتن  فعلاتن فعلاتن فعلن
گمانم میدهی نخ با پریشان کردن مویت گمانم دوستم داری خجالت می‌کشی اما
بی حضورت شده ویران همه‌ی زندگی ام رحم کن بر من و بر این همه بیچاره‌گی ام پیله‌ام دور تو یک روز قفس میشکنم تا که مدهوش شوی زین همه پروانگی‌ام
چشمم همه شب به آسمان هاست؛ شايد كه قدِ رُخِ تو بينم زآن گلشنِ سبزِ باخيالت؛ با دستِ نظر گلی بچينم گر مستِ شرابِ نابِ عشقم؛ ور می زده و خرابِ عشقم جز بادهء صافی ولايت؛ هرگز نَبُوَد بَساتِ كينم با يادِ تو هست هر نوايم؛ تنها به غمِ تو آشنايم گر رند و فقير و بينوايم؛ هستم زِ تو,  هر چه هستم اينم از بادهء عشق مستِ هستم؛ جز جام نديده كس به دستم وز جمله بتان تو را پرستم؛ فارغ زِ هوای كُفر و دينم