eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به من مثل نفس نزدیک بودی ولی من چشم‌هامو بسته بودم نمی‌دونم چرا اصلا عزیزم شاید از دست دنیا خسته بودم دل من ماهی و عشق تو دریاست همیشه توی آغوش تو بودم همون‌وقتی که دل دادم به یک تنگ بازم در اصل مدهوش تو بودم بغل کردی منو هرشب عزیزم برام لالایی امید خوندی سحر با بوسه‌های گرم عشقت دوباره خوابو از چشمم پروندی مگه من ای‌خدا عاشق نبودم؟ چطور از عشق تو غافل شدم پس؟ مگه دائم نگفتم مستم از عشق؟ چه‌جوری یکدفه عاقل شدم پس؟ تو خوبی کردی و از یاد بردم برام یک‌عالمه شرمندگی موند خبر از آتیش اون‌ور ندارم منو شرمندگی ای عشق سوزوند به هر جرم و گناه آلوده شد دل به غیر از یک گناه ناامیدی دلم هربار که تاریک شد، باز- مث خورشید تو قلبم دمیدی تو هستی و دلم آروم و گرمه ندارم ترس از طوفان دنیا کدوم طوفان اصن؟ وقتی‌که هستی- مث قلب منه، آرومه دریا
در تن خزد ز بویه وصل تو مور مور در من جهد ز انده هجر تو مار مار سر درکشم به جامه‌در از شرم زیر زیر گریم ز فرقت تو دل‌آزار زار زار بر دیده‌ام چو اشک زند یار تیر تیر پیچان شوم چنانکه کنم جامه تار تار
. إِلَهِي أَعُوذُ بِكَ مِنْ غَضَبِكَ وَ حُلُولِ سَخَطِكَ امشب نه‌فقط بار گناه آوردم اشک و نَدَم و ناله و آه آوردم غیر از تو نداشتم پناهی یارب من از خشمت به تو پناه آوردم ✍️ 🕊•┈┈••✾•🌺•✾••┈┈•🕊
حافظ وصال می‌طلبد از ره دعا یا رب دعای خسته دلان مستجاب کن حافظ
دیـدار رخ مـاه تـو آمـال مـن است هر صبح رسیدن به تو اقبال من است ... ...💐🍃 ‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌
. صبح غزل و هواے مستانه بس است ... عطر ڪَل سرخ و رقص پروانه بس است ... ڪافیست تو باشی و من و ؏شـق و امید ... در دهڪده‌ے بهشت یڪ خانه بس است...!!
عید است و دلم خانه ی ویرانه، بیا...
یڪبار هم ای عشق من، از عقل میندیش بگذار ڪه دل حل ڪند این مسئله‌ها را...! محمدعلی بهمنی
تو گفتی: “من به غیر از دیگرانَم  چُنینم در وفاداری، چنانَم.” تو غیر از دیگران بودی که امروز  نه می‌دانی، نه می‌پُرسی نشانَم! 
إِلَهِی لَمْ یَزَلْ بِرُّکَ عَلَیَّ أَیَّامَ حَیَاتِی فَلا تَقْطَعْ بِرَّکَ عَنِّی فِی مَمَاتِی إِلَهِی قَدْ سَتَرْتَ عَلَیَّ ذُنُوبا فِی الدُّنْیَا وَ أَنَا أَحْوَجُ إِلَی سَتْرِهَا عَلَیَّ مِنْکَ فِی الْأُخْرَی دست تو همیشه بوده بر روی سرم جز لطف تو توشه ای نبوده به بَرَم رسوا ننموده ای مرا در دنیا بر لطفِ تو بعد مرگ محتاج ترم ۲۱ شعبان ۱۴۴۳
قاصدک هان، چه خبر آوردی؟ از کجا وز که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی، اما،‌ اما گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه ز یاری نه ز دیار و دیاری باری برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس برو آنجا که تو را منتظرند