eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.4هزار عکس
2.1هزار ویدیو
81 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌸 ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا : ماه رحمت شده پیدا لکَ لبّیک خدا «استجابت» شده معنا لکَ لبّیک خدا ماه ها در پی ماه رمضانت بودیم شد روا حاجت ماها لکَ لبّیک خدا تا شود روزی ما لقمه ی نان سحری پهن شد سفره ی نجوا لکَ لبّیک خدا لایق این همه اکرام نبودیم اصلاً این چه سرّی است خدایا لکَ لبّیک خدا با وجودی که خطاکاری ما را دیدی باز آغوش کنی وا لکَ لبّیک خدا گرمی دست نوازشگر تو باعث شد دل مرده شود احیا لکَ لبّیک خدا وقت آن است کمی خانه تکانی بکنیم تا شوی در دل ما جا لکَ لبّیک خدا قطره ای بیش نبودیم که یک موج دعا وصلمان کرد به دریا لکَ لبّیک خدا تا که گفتیم «حسین» فاطمه هم گفت «حسین» چه بساطی است مهیّا لکَ لبّیک خدا نمک سفره ی امشب شده با اذن حسین روضه ی حضرت زهرا لکَ لبّیک خدا تا که افتاد زمین محسن او هم افتاد ناله اش سوخت علی را لکَ لبّیک خدا
6.9M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
📹 قرائت شعر فوق العاده زیبای آقای مجید یراق بافان قبل از بیانات رهبر فرزانه انقلاب در دیدار با قاریان ۳ فروردین۱۴۰۲
دیریست دور از تو بهاران را نمی‌فهمم لبخندِ گل ها توی گلدان را نمیفهمم دیریست تنها شاعرِ در بند دیوارم دیوانگی در زیر باران را نمی فهمم با یاد تو شب رنگ عشق و زندگانی بود بعد از تو دیگر ماه تابان را نمی‌فهمم تقویم ها یادآور شور و جوانی نیست این روزها از عشق، عصیان را نمی فهمم درگیر و دارِ یک سکون مرگ آور، حیف شور آفرینی های طوفان را نمی‌فهمم عکس تو را گم کرده ام باور کنم یا نه؟ تلخ است که دیگر بهاران را نمی‌فهمم
عاشقی کِی واحدِ اندازه‌گیری داشته است؟ عشق را قربانی متراژ و مثقالش نکن
يا گرمى يك بوسه به پيشانى من باش يا علت يك عُمر پريشانى من باش با فاصلهِ اى امن كه آسيب نبينى بنشين و فقط شاهد ويِرانى من باش!
مرا آزردی و گفتم که خواهَم رفت از کویَت بلی رفتم ولی هر جا که رفتم دربدَر رفتم
در حیرتم که دیده از او بر نداشتم دل را چگونه برد که چشمم خبر نداشت!
مثل دریایی که موجش عاشق ساحل شده من همان لیلام،مجنونم ولی عاقل شده
نــوروز شـد و جـهان بـرآورد نفـس حـاصـل زِ بـهـار عـمـر مـا را غـم و بـس ...💐
☆ چقدر ساده به‌هم ریختی روان مرا بریده غصّۀ دل‌کندنت امان مرا قبول کن که مخاطب‌پسند خواهد شد به هر زبان بنویسند داستان مرا گذشتی از من و شب‌های خالی از غزلم گرفته حسرت دستان تو جهان مرا سریع پیر شدم، آن‌چنان‌که آینه نیز شکسته در دل خود صورت جوان مرا به فکر معجزه‌ای تازه بودم و ناگاه خدا گرفت به دست تو امتحان مرا نه تو خلیل خدایی نه من چو اسماعیل بگیر خنجر و در دم بگیر جان مرا تو را به حرمت عشقت قسم بیا برگرد بیا و تلخ‌تر از این مکن دهان مرا چه روزگار غریبی است بعد رفتن تو بغل گرفته غمی کهنه آسمان مرا تو نیم دیگر من نیستی، تمام منی تمام کن غم و اندوه سالیان مرا
سفر بهانه ی خوبی برای دیدار است دلم به طاقتِ شب مثل ماه بیدار است هوای ِخوب بهار و هوای عطرِ تنت ترنمی به نفس های خسته ی یار است میانِ نبض ِنفس های تو کلافه منم به مرز ِعشق رسیدن ورای تکراراست شبیه یک چمدان بی تو در تب و تابم شبیه یک چمدان شانه ام به دیوار است صدای عقربه هایی که کند میگذرند صدای عقربه ها غالبا دل آزاراست چه سخت میگذرد چرخش زمین بی تو سفر بهانه ی خوبی برای دیدار است...
‌ ‌دم زند گر مدعی با عقل زایل بیشتر می‌زند بر ادعایش، مُهر باطل بیشتر‌ ‌ ‌آن‌که می‌لافد که حلّال مسائل گشته است بی‌گمان مانده‌‌ است در حل مسائل بیشتر‌ ‌ ‌طبل تو خالی اگرچه پرصدا باشد ولی تشت رسوایی ز بام افتد ز جاهل بیشتر‌ ‌ ‌هر دلیلی را بوَد مدلول، اما بی ‌گمان اهل منطق مانده در بند دلایل بیشتر‌ ‌ ‌درک خوب و بد ندارد آن‌که باشد کوردل پای نابینا رَود هر گاه در گِل بیشتر‌ ‌ ‌آن‌که حرمت بشکند در جمع اهل معرفت حرمت خود را شکسته صد مقابل بیشتر‌ ‌ ‌خاکساری حاصل دانایی و دانشوری‌ است تاک، از افتادگی گردیده کامل بیشتر‌ ‌ ‌گرچه با جعل مدارک می‌توان از بند جست می‌شود در بند، هرکو گشته جاعل بیشتر‌ ‌ ‌آن‌که آتش می‌کند بر پا به گرد خویشتن از شرار سوزش خود مانده غافل بیشتر‌ ‌ "‌آتش خشم ابتدا سوزد خدای خشم را چوب کبریت ابتدا سوزد به محفل بیشتر"* ‌ ‌گرچه می‌گویند از بخت جهان کجمدار نعمت دنیا بوَد بر کام کاهل بیشتر ـ‌ ‌ ‌پایداری خوش بوَد در پیچ و تاب زندگی نخل همت می‌دهد پیوسته حاصل بیشتر‌ ‌ ‌نیست در اندیشهٔ باطل، نشان از اعتقاد خودپسندی می‌کند اندیشه زایل بیشتر‌ ‌ ‌(ساقیا) هر کو توکّل کرد بر امر قضا می‌شود در بندگی، البته عامل بیشتر‌ ‌ (ساقی) * شادروان شمس قمی