eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
58 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
روز و شب خون می‌خورم در پرده‌ی بی‌طاقتی گفت‌وگوی لالم و راه دهن‌ گم کرده‌ام
ساحل جواب سرزنش موج را نداد گاهی فقط سکوت، سزای سبکسری است
🍂 گاهی سکوت عمدی ما راه چاره است از حـرف تلخ، بگذر و نادیده اش بگیر
باید که پای عاطفه‌ام را قلم کنم احساس را روانه‌ء مُلک عدم کنم باید برای آنکه نسوزد دلم دگر از شعله‌های آتش این عشق کم کنم آن سرو را که با نفس عشق قد کشید با آه سرد بی‌کسی خویش خم کنم در دادگاه سنگدل و کور روزگار خود را به مهر ماهرخی متهم کنم با جبر دست می‌کشم از عشق عاقبت مجبور می‌شوم به خودم هم ستم کنم هرچند ظلم کرده‌‌ای اما هنوز هم آماده‌ام که عشق خودم را کرم کنم نامهربان من! به خیالم خوش آمدی! بنشین دقیقه‌ای بروم چای دم کنم
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥گزارش جالب زبان معیار ۲۰:۳۰ از سخنرانی رهبر انقلاب... ▪️متعهّدتر از ایشون به زبان فارسی پیدا می‌کنید؟ ✍محمدجواد محمدزاده ✅خیلی جالبه ببینید
جلوه نما تا رُخت همّتِ خلقت کند اذن بده خنده ات باز قیامت کند در همه جا دیده ام ، با همه سنجیده ام جزء به جزءِ جهان از تو حکایت کند آینه هم پیشِ ما جلوه ندارد دگر با همه ی صافی اش ، وهمِ دوئیّت کند گریه کنان آمدم ، موی کَنان آمدم اشک مگر بین ما باز وساطت کند زاهد اگر روز حشر دل به عمل بسته است عاصیِ شرمنده را شرم شفاعت کند
آبادی شعر 🇵🇸
ولی آره خیلی چایی کمرنگیه😐😄
جواب اخرین پست کنونی در مورد چای کمرنگ👇👇 ز خوبی های پر رنگم، ندارم در دلت جایی😔 بلی، وقتی شود پر رنگ، دل را میزند چایی👌
🌿 همچو طفلانِ يتيمِ كوفه ، من هم آمدم ظرفِ شير اورده ام ، مولا جوابم را بده
🔰 دعای روز بیستم ماه مبارک رمضان : 🔹 بسم الله الرحمن الرحیم 🔸اللَّهُمَّ افْتَحْ لِي فِيهِ أَبْوَابَ الْجِنَانِ، وَ أَغْلِقْ عَنِّي فِيهِ أَبْوَابَ النِّيرَانِ، وَ وَفِّقْنِي فِيهِ لِتِلاوَةِ الْقُرْآنِ، يَا مُنْزِلَ السَّكِينَةِ فِي قُلُوبِ الْمُؤْمِنِينَ. خدایا در این ماه درهای بهشت هایت را به رویم باز کن، و درهای آتش دوزخ را به روزیم بربند، و به تلاوت قرآن موفقم بدار، ای فرو فرستنده آرامش در دل مؤمنان .✔️
Tahdir joze20.mp3
3.99M
🔰 تلاوت قرآن کریم 💽 تند خوانی ( تحدیر ) 💢 استاد معتز آقایی 📻 صوتی 📕 جزء بیستم ✔️
یـــا رب مکـن از لطفْ پــــریشــــانْ مـــا را هر چند که هست جرم و عصیانْ ما را ذات تـــــو غنی بـــــوده و مـا محتـــاجیــم مــحتـــاج به‌غیـر خـــود مگــــردان مـــــا را
شب آمد و از شوق علی جام گرفت آن شب، شب قدر عاشقان نام گرفت از بس که دلش برای زهرا تنگ است از مرگ، دل شکسته اش، کام گرفت...
درهای بهشت را برویم بگشا بربند به روی من درِ دوزخ را توفیق بده تا که بخوانم قرآن ای باعث آرام و قرارِ دل ها
هر زمان می‌پیچد آوای نسیمی در سحر می پرد از خواب‌هایم یاکریمی در سحر از دل بیراهه ها رد کن مرا، بگذار باز پیش پای من صراط المستقیمی در سحر گریه‌های بی پناهم را بغل کن یا رئوف من ندارم غیر از آغوشت حریمی در سحر بی نیازم کرده‌ای از آفتاب پشت کوه داده‌ای وقتی به دل نورِ عظیمی در سحر تا که نجوا می کند نام لطیفت را بهار می شوی با تک.تکِ گلها صمیمی در سحر هر زمانی خلوتم را با تو پر کردم، چکید از نگاهم ذکر رحمان و رحیمی در سحر ماه شبهای مدینه بگذر از تنهایی‌ام باز هم مانده به در چشم یتیمی در سحر
هزار فتنه بیاید، هزار فتنه رود به زیر سایه قرآن نمی‌شوم نگران
انقدر زده ام سنگ علی بر سینه سنگ لحدم بوی علی می‌گیرد..
خطاب به حضرت زینب(س) فرقِ مرا، تو طاقت دیدن نداشتی هجده سَرِ بریده ببینی چه می‌کنی؟ ✍
مُرغ از قفس پرید ندا داد جبرئیل اینک شما و وحشتِ دنیای بی علی
مرو از خانه، به فرياد جهان گوش مکن فقط امشب فقط امشب به اذان گوش مکن شب آخر، شب آخر، شب بی خوابی ها سينه زن در پی او دسته مرغابی ها از قدم های علی ارض و سما جا می ماند قدم از شوق چنان زد که عصا جا می‌ماند با توام ای شب شيون شده بيهوده مکوش او سراپا همه رفتن شده، بيهوده مکوش بی شک اين لحظه کم از لحظه پيکارش نيست دست و پاگير مشو، کوه جلودارش نيست زودتر می‌رسد از واقعه حتی مولا تا که بيدار کند قاتل خود را مولا تا به کی ای شب تاريک زمين در خوابی صبح برخاسته، بيدار شو ای اعرابی عرش محراب شد از فُزت و ربّ الکعبه کعبه بی تاب شد از فُزتُ و ربّ الکعبه آه از مردم بی‌درد، امان از دنيا نعمتِ داشتنت را بستان از دنيا می‌رود قصه ما سوی سرانجام آرام دفتر قصه ورق می خورد آرام آرام
سلمان! تو نیستی و ابوذر نمانده است عمار نیست، مالک اشتر نمانده است قرآن به نیزه می‌رود این‌جا هزار بار جز خطبۀ دریغ به منبر نمانده است... در کوچه‌های هاشمی آتش هنوز هست باور مکن که حادثه دیگر نمانده است دشمن خیال کرد کتاب غدیر سوخت دشمن خیال کرد که کوثر نمانده است... تکفیر می‌کنند پیاپی امام را ایمانشان به مصحف و دفتر نمانده است شمشیرهای یکسره کوفی‌ست در نیام راهی ورای گریۀ پرپر نمانده است دیگر کجای شب تهی از ابن‌ملجم است؟ در کوفه جز سیاهی خنجر نمانده است فردا تمام جامه‌‎دران‌اند پشت در فردا ولی چه فایده حیدر نمانده است! 🥀
14.46M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
همه شب دست به دامان خدا تا سحرم كه خدا از تو خبر دارد و من بی خبرم رفتی و هيچ نگفتی كه چه در سر داری رفتی و هيچ نديدی كه چه آمد به سرم گرمی طبعم از آن است كه دل سوخته ام سرخی رويم از اين است كه خونين جگرم كار عشق است نماز من اگر كامل نيست آخر آنگاه كه در ياد توام در سفرم ای که در آینه هرروز به خود می نگری من از آيينه به ديدار تو شايسته ترم عهد بستم كه تحمل كنم اين دوری را عهد بستم ولی از عهد خودم ميگذرم مثل ابری شده‌ام دربه‌درِ شهر به شهر وای از آندم که به شیراز بیفتد گذرم 🌱
ای خواجه چه جویی زِ شب قدر نشانی هر شب شبِ قدر است اگر قدر بدانی
به پیشگاه مقدس مولانا و مولی المشارق و المغارب اسدالله الغالب علی بن ابیطالب (علیه السلام) علیست آن حقیقت همیشه ناشناخته که درک ماسوا ازاو تصوری نساخته شقیست هر کسی که دل به مهر او نباخته شقی تر آنکه طبل دشمنی او نواخته بگو به هرکه از صف علی کنار می کشد برای کیفرش جهنّم انتظار می کشد علیست آنکه لطف او به ذره آفتاب شد غبار پای مالکش بدل به ماهتاب شد به یمن چشم قنبرش حَجَر طلای ناب شد نتیجۀ "علی علی" همیشه فتح باب شد به غیر مرتضی علی به هرکه دیده دوختی بهشت را به آب بینی بُزی فروختی فرو نشان شرار التهاب را به "یا علی" بدل به سلسبیل کن سراب را به "یا علی" عمارتی کن این دل خراب را به "یا علی" بنوش لذت شراب ناب را به "یا علی" که هرکه از خم ولایت علی پیاله زد شرر به خرمن معاصی هزار ساله زد شهی به تن نکرده چون لباس وصله دار او شبی قمر ندیده خوابِ چشم بی قرار او نگاهبان دین مصطفاست ذوالفقار او شجاعت و عدالت و کرم در انحصار او امیر کائنات را فقط خدا شناخته خدا مگر بیان کند که با علی چه ساخته علی تمایلی به اسب تیز پا نداشته چرا که در مرام او فرار جا نداشته و قصد صید دشمن رمیده را نداشته عطش به قتل قاسطین بی حیا نداشته وگرنه عمرو عاص را سزای نا به کاری اش دو تکه کرده بود با خروش ذوالفقاری اش چه عَمرو های عبدود شدند نقش خاک او چه لات ها، فراری از نبرد هولناک او بنازمش که قبله هم شده ست سینه چاک او بمیرمش که زاهدی، نخورده چون خوراک او امیر بود و لب نزد به نان گندمی، ولی نداد جز غذای چرب، دست رعیتش علی خوشا به حال نوکران جان نثار مرتضی خوشا مقام شاعران سر‌بدار مرتضی خوشا سلیم و کوثری و شهریار مرتضی سراج و کافی و حسان و سازگار مرتضی خوشا به هرکسی که بر غلامی انتخاب شد به هر بهانه خاک درگه ابوتراب شد هرآنچه گفته ایم و گفته اند از خصائلش نبوده قدر حرفی از صحیفه ی فضائلش علیست آنکه شد نتیجهٔ اضافهٔ گِلش مجاهدان و عالمان و عاشقان بی دلش سرم فدای "الغدیر" و غیرت "امینی" اش هزار آفرین به طرز منطق آفرینی اش «محمدحسین رشیدی»
در همان عصری که فرمان برد خورشید از علی چشمه چشمه، اشک غربت خیز جوشید از علی خطبه ی بی نقطه را کوفه شنید اما دریغ خطبه ی با آه را جز چاه، نشنید از علی مو به مو آگاه بود از سرّ عالم، حیف حیف... دشمن از تعداد موی ریش پرسید از علی!! شان او را روزگار آورد پایین...روزگار آنچه که باید بفهمد را نفهمید از علی عدل بود و داد، داد از قوم اشباه الرجال عدل را این طایفه کِی می‌پسندید از علی تا قیامت هم عقیل اصرار اگر میکرد...باز غیر از این برخورد، برخوردی نمی‌دید از علی آی حاجی های بیعت کرده! از سمت غدیر خانه برگردید...اما برنگردید از علی دوخت چندین وصله ی نو بر عبای غربتش بد به دنیایی که آخر چشم پوشید از علی
مسجد شده گلگون خدایا خدایا محراب شده پر خون خدایا خدایا دیگه داره میره حضرت حیدر با فرق خونینش پیش پیغمیر غریب آقا مظهر عدل خدا علی یا علی کشته ظلم و جفا علی یا علی غرق غم و حزنه سراپای کوفه چشم انتظار موندن یتیمای کوفه یتیما چشماشون غرق بارونه می دونن آقا زنده نمی مونه نمی مونه کوفه شد کرب و بلا علی یا علی کشته شد شیر خدا علی یا علی آقا توی بستر با فرق شکسته دستمال زردش رو به پیشونی بسته دیگه داره میره حیدر از دنیا به استقبال اومد حضرت زهرا غریب آقا ناله ها داره علی برا فاطمه بعد سی سال هنوزم دلش پر غمه مهدی شریفی
شاید که برده ز خاطر قرار را دستان خالی چشم انتظار را امشب به کوچه ی ما سر نزد چرا؟ مردی که داشت به کولش بهار را او ساده بود ولی وقف کوچه کرد عمری تمامی دار و ندار را سر کرده ایم در آشوب و غصه ها با مهربانی او روزگار را امشب نیامد و از دست داده ایم یکباره طاقت و صبر و قرار را پیچیده بوی خزان باز هم محاق از ما گرفته تماشای یار را آورده اند ولی گریه های شهر پیغام حادثه ای ناگوار را تیغ جهالت و کینه، شکافته فرق سر یل شب زنده دار را از ما چه دیده که در سجده گفته است بعد از قسم به خدا، «رستگار» را آن کوچه گرد صمیمی همیشه داشت تصویر و عطر خداوندگار را مانند کوچه ی ما نیمه های شب می گشته کوچه به کوچه دیار را آن بی بدیل ابر مرد روزگار می بسته بر کمرش ذوالفقار را حق را گرفته اگر روزگار، باز ناحق نکرده لبِ روزه دار را با استخوان درون گلو ،به چشم یک عمر کرده تماشای خار را تنها علی است که در پادشاهی اش فهمانده معنی خدمتگزار را
کند ثابت حدیث قدسی این فرخنده معنا را که یزدان در عبودیت ربوبیت دهد ما را ز آدم تا بخاتم چون امیرالمؤمنین حیدر طریق بندگی نسپرده کس معبود یکتا را اگر کنه عبودیت ربوبیت بود یاران برای من کنید از بهر حق حل این معما را علی را بنده باید خواند یا حق گفت یا هر دو ندانم با که گویم این حدیث حیرت‌افزا را بقر آن آیه میمون سبحان الذی اسری نماید شمه ای از فضلش آگه مرد دانا را خدا فرموده تا بنمایمش آیات خود بردم سوی معراج از روی زمین سلطان بطحارا امیرالمؤمنین فرموده در تفسیر این آیه نباشد آیتی اکبر ز من ایزد تعالی را ز برج کعبه طالع گشت خورشید دل افروزی که رجعت داد در چرخ آفتاب عالم آرا را صغیر از دست اینجا خامه را بگذار و ساکت شو که ترسم از گلیم خویشتن بیرون نهی پا را