eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.6هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
خطاب به حضرت زینب(س) فرقِ مرا، تو طاقت دیدن نداشتی هجده سَرِ بریده ببینی چه میکنی؟ شاعر:
ای شمع امید من که سوسو داری در سینه ز درد وغم هیاهو داری یک دست گرفته ای به پهلو زهرا یک دست به روی زخم بازو داری شاعر: 🏴
زهرا مرا ببخش که نگذاشت غربتم یک ختم باشکوه بگیرم برای تو شاعر: •┈┈••✾••┈┈•
خرمای نخلستان من ، خرمای ختمت شد همسایه‌ها خوردند و خندیدند و رفتند... •┈┈••✾••┈┈•
بر جان خویش نیمه‌ی شب چیده‌ام لحد حالا سر مزار خودم گریه می‌کنم شاعر: •┈┈••✾••┈┈•
خطاب به حضرت زینب(س) فرقِ مرا، تو طاقت دیدن نداشتی هجده سَرِ بریده ببینی چه می‌کنی؟ ✍
"باز این چه شورش است" که در خانه‌ی علی‌ است؟ این سوزِ گریه‌های غریبانه‌ی علی‌ است- "کای مونس شکسته‌دلان! حال ما ببین" در آتش اینکه سوخته، پروانه‌ی علی‌ است "آن در که جبرئیلِ امین بود خادمش" آتش گرفته! قاتل ریحانه‌ی علی‌ است "خورشیدِ آسمان و زمین"، کنج بستر است این خانه بعد فاطمه ویرانه‌ی علی‌ است حیدر چرا به شانه‌ی دیوار سر نهد؟ "سرهای قدسیان همه بر" شانه‌ی علی‌ است " باز این چه نوحه و چه عزا و چه" شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟! "در" را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشه‌ی بستر چه می‌کنی؟! پر می‌زنی و با دل حیدر چه می‌کنی؟! زهرا قرار بود سپر من شوم؛ نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم؛ نه تو! با ضربه‌ی لگد شده هم‌دست میخ در کار تورا به فضه کشانده‌ست میخ در آتش گرفت بال تو و من گداختم بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم دیگر بخند تشنه‌ی قدری تبسمم تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم ای چاه! بعد فاطمه با اشک من بجوش دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش ای آسمان! به ناله‌ی شب‌های من بساز آه ای زمین! تو با تن زهرای من بساز
قُوَّت قلبِ امیرالمؤمنینی فاطمه کلّمینی کلّمینی کلّمینی فاطمه
من با دمم تیغم شهادت آفریدم در فتح خیبر قلب مرحب را دریدم چون کوه بنشستم به‌روی سینه‌ی عَمرو مردانه آن خصم خدا را سر بریدم یک‌روز در جنگ اُحد خوردم نود زخم دریای لشگر را به خاک و خون کشیدم یک‌لحظه زانویم نلرزید و به گوشم خود لافتی الاّ علی از حق شنیدم یک‌دم نیاوردم ز محنت خم به ابرو یک‌عمر در کام بلاها آرمیدم با آن‌همه وقتی که زهرایم زمین خورد جان‌دادن خود را به چشم خویش دیدم آن شب زمین خوردم که دور از چشم مردم دنبال تابوت عزیز خود دویدم با آنکه هم‌چون آسمان بودم مقاوم مثل هلال از غصّه‌ی ماهم خمیدم یا فاطمه! شرمنده‌ام از این‌که امشب با دست خود خشت لحد بهر تو چیدم «میثم» گنهکار است امّا شاعر ماست یا رب ببخش او را به زهرای شهیدم استاد
از داغ تو من به خویشتن می‌پیچم این نُسخه‌ی دردی‌ست که من می‌پیچم تو دست مرا ز بند وا کردی و لیک من دستِ تو در بندِ کفن می‌پیچم مرحوم استاد
حضرت_زهرا_س_بستر_شهادت باور نمی‌کنم که تو بی بال و پر شدی خسته‌شدی، شکسته‌شدی، مختصرشدی شرمنده‌ام به‌خاطر من زخم خورده‌ای روزی که در مقابل دشمن سپر شدی افتادی از نفس، نفست بند آمده افتاده‌ای به بسترِ غم، محتضر شدی هیزم به دست‌های مدینه که آمدند مجروحِ دودِ آتش و زخمیِ در شدی آتش زبانه می‌زد و در نیمه‌باز بود فهمیدم از صدا زدنت؛ بی پسر شدی این شهر چشم دیدن ما را نداشتند از چشم‌های شور مدینه نظر شدی همسایه‌ها رعایت حالت نمی‌کنند از دست هم‌محلی خود خون جگر شدی @abadiyesher