خودم را میزنم مانند احمق ها به نادانی
که بابا بیخیال او دوستت دارد نمی دانی
مدام از شانه ی خودکار بالا میروم هر شب
برایت شعر میگویم تو اصلا شعر میخوانی؟
ساعات عمر من همگی غرق غم گذشت
دست مرا بگیر که آب از سرم گذشت
مانند مرده ای متحرک شدم بیا
بی تو تمام زندگی ام در عدم گذشت
می خواستم که وقف تو باشم تمام عمر
دنیا خلاف آنچه که می خواستم گذشت
دنیا که هیچ، جرعه ی آبی که خورده ام
از راه حلق تشنه ی من مثل سم گذشت
بعد از تو هیچ رنگ تغزل ندیده ایم
از خیر شعر گفتن، حتی قلم گذشت
تا کی غروب جمعه ببینم که مادرم
یک گوشه بغض کرده، که این جمعه هم گذشت ..
مولا شمار درد دلم بی نهایت است
تعداد درد من به خدا از رقم گذشت
حالا برای لحظه ای آرام می شوم
ساعات خوب زندگیام در حرم گذشت..
#سیدحمیدرضابرقعی
🌱يَا أَيُّهَا الْعَزِيزُ مَسَّنَا وَأَهْلَنَا الضُّرُّ
وَجِئْنَا بِبِضَاعَةٍ مُزْجَاةٍ فَأَوْفِ لَنَا الْكَيْلَ
وَتَصَدَّقْ عَلَيْنَا إِنَّ اللَّهَ يَجْزِي الْمُتَصَدِّقِينَ..
تمآم عمر خندیدم؛ به این عآشق به آن عاشق
چنان عشقی سَرَم آمد؛ که دیگر من نمیخندم:)
در شبِ تلخِ جدایی عشق را نفرین مکن!
این قضاوت،انتقام از بی گناهی دیگر است...
#فاضل_نظری
آمدم سر بزنم شعر بخوانم بروم...!
آنقدر دلزده هستم كه نمانم بروم...
به همين كوچه و اين خانه و ديوار اتاق
و به آيينه سلامى برسانم بروم...!!
يك كمى خاطره جا مانده كه بردارم و بعد
تن رنجور خودم را بكشانم بروم...
بغض هم واسطه شد خواست دلت را ببرد
تو خريدار نشو، زود برانم بروم...
باز باران زده در گوشه ى چشمم، بايد
اشك... در دفتر شعرم بچكانم بروم.....
آمدی دل ببری یا سر دعوا داری
اینچنین خواسته ای با رخ زیبا داری
هرکه فهمید نگاهت، زده آتش دل را
نام ابواب جهنم تو به فتوا داری
بر کمین های زلیخا نبُوَد آگاهی
پس کجا عزم فرار از دل شیدا داری
عاقبت گرچه به زندان برود معشوقه
در حقیقت تُویِ مجنون غم لیلا داری
یادگاری بهارم گل مریم بوده
با شقایق گله از بارش فردا داری
آفتابی شده اطراف دو کویت دردم
میروی باز ولی سایهٔ تنها داری
🌸چتر بردار که این رایحه باران دارد
چشم معشوق مگر آیهٔ سرما داری
🌸دست خالی مرا نیز بگیر ای باران
زندگی ،،هیچ،، شما با ،،همه،، معنا داری
#سید_طباطبایی
اری بیا بنشین روی نیمکت ها انهم کنار من...
مهمان دل من شو چند شبی، شاید برای من...
لبالب جام را لبریز عشق کن،انهم برای من...
سر زده داخل شو شاید، راه نماید دل من...
اسمان چشم را باز کن بر فراز سر من...
تا که در بند شود،ارام و ارام دل من...
دستگیر ان دو دست پر تمنای مرا...
تا که تسکین بدهد درد های دل من...
ماه من شو در شب نیمه خموش...
گاهیم باز نگاه کن راز نگار دل من...
گاهیم باز مرا بازیچه دست کن...
سر من در بند بگیر و باز کن دل من...
باز شب شد و من درگیر افکارم شدم...
رویا در رویا شده،بار هزارم انهم در دل من...
🥀✨
#دلنوشته_شعر_نما
درگیر خیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چایی تان از دهن افتاد...!
#سید_حمیدرضا_برقعی
سربازم و اینجا همه جا دیده کنم یا
مشغول صدایی مثلا گفته خدایا
عاشق نشود تا که سرانجام ببینم
بانو شده چشمش به دلم سهم دو دنیا
خوابم کم و پستم غم و اشکم نم و حالا
تعبیر کنم عشق نه هرگز من و رویا ؟!
#سید_طباطبایی
#کربلا
یارب آنان که برفتند و بدیدند دوباره بروند...
ما هم که نرفتیم و ندیدم...هیچ... بماند...
#مبتدی_ام
#ارسالیاعضا
غلط میگیرد از طرز ادای " ضاد " ضالینم
همان شیخی که میبینم هزاران رخنه در دینش..!
#حسین_زحمتکش
خدا کند که مرا از دلش جدا نکند
من و جدا شدن از جان خود؟خدا نکند...
#محمد_حسین_ناظران...
بھ روی صورتم گیسـویِ او مهمـان شد و گفتم
خدا دلبستـگانِ رو سیاهشـ را نگـھ دارد ! ..
-سامانے'
🖇🌱
پدرم گاه صدا میزندَم شعر سپید!!
بس که آشفته و رنجور و به هم ریختهام...!
#حسن_دلبری
گفتم این عدل نباشد کہ دلم ریش شود!
گفٺ این سادگیہ توسٺ کہ دل میبازی...
#مولانا
🌸
روز نخست ، نوبت تقسیم تاب و تب
تابش به مویِ تو ، به منِ خسته تب رسید
✍ #عاصی_خراسانی
مانده ام بی کس و از عشق شما دور شدم
خوب داری خبر از من که چرا دور شدم
رفتم آنقـدر به دنبال گناهان که دگـر
در ته چاهم و از شرم و حیا دور شدم
در قدیم از غمتان دیده ی تر داشته ام
حیف شد باز هم از حال بکا دور شدم
در جواب کرم و لطف زیاد تو به من
هِی بدی کردم و از رسم وفا دور شدم
یک شب جمعه ببر نوکرتان را به حرم
مدتی می شود از کرب و بلا دور شدم
عاشقت هستم خجالت می کشم از گفتنش
من حیا کردم دهان بستم ولی آیا تو هم...
لحظه ای افتاد چشمانت به چشمانم ولی...
از نگاهت همچنان مستم ولی آیا تو هم...
سعی کردم تا نظر بازی کنم رویم نشد
حیف، من رُویم نشد، جَستم ولی آیا تو هم...
از زمین تا آسمان، از آسمان تا کهکشان...
زیرو رو کردم تو را جُستم ولی آیا تو هم...
کاش میشد قسمتم باشی تو ای حوّای من
من که رفتم، آدمی پستم ولی آیا تو هم...
عاشقی از جنس مجنونم بیا لیلای من
من که مجنونی ازین دستم ولی آیا تو هم...
باز هم کشته و بازنــده ی این جنگ منم
که تو با لشکرِ چشمانت و ... من یک نفرم...!
#محسن_نظری
شک ندارم که اگر پای "طو" در بین نبود
جنت آباد ، جهنم شدنش حتمی بود...
#امید_صباغ_نو
#جنتآباد
تنها به غمم تسکين ، بخشد غزلِ حافظ
آنجا که چه زيبا گفت :داد از غمِ تنهايي
#محسن_دولتی
رندانه گفتی:عاشقی؟رندانهتر گفتم:
عشق مرا با شعر هایم می شود سنجید!
پوریا شیرانی
تماشاییترین تصویر دنیا میشوی گاهی
دلم میپاشد از هم بس که زیبا میشوی گاهی
حضور گاه گاهت ، بازی خورشید با ابر است
که پنهان میشوی گاهی و پیدا میشوی گاهی
به ما تا میرسی ، کج میکنی یکباره راهت را !
ز ناچاریست گر همصحبت ما میشوی گاهی
دلت پاک است اما با تمام سادگیهایت
به قصد عاشقآزاری ، معما میشوی گاهی
تو را از سرخیِ سیب غزلهایم گریزی نیست
تو هم مانند آدم زود اغوا میشوی گاهی ...
مهدی_عابدی
لب بجنباني همينجا خطبه خوان آورده ام
دوستي با شيخ محضردار گاهي لازم است
#شیخمحضردار
بین این همهمه ها، او که بیاید کافی است
با نگاهش دوسه تا شعر ببافد کافی است
یک نفر حال مرا هم که بفهمد خوب است
درد این فاصله را خوب بداند کافی است
چادرت را سر کنی یک کوچه
عاشق می شود
زن نگو دختر نگو ... دلبر گلاب
قمصر است
امین شهسواری