eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
67 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
. برای چار مزار بدون شمع و چراغ دوباره یک حرم باشکوه می‌سازیم 🕌
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم "خراب" فقط نه اینکه شده صحن و بارگاه خراب که شد به روی سر شیعه سرپناه خراب گرفت حال مرا وصف حال و روز بقیع تو حال نوکر خود را چنین مخواه خراب به قبر خاکیت انداختم نگاهم را و کرد حال دلم را همین نگاه خراب همیشه هشتم شوال وصف ما این است شکسته، خسته، مکدّر، کسل، تباه، خراب تو بین سینه‌ی عشاق خود حرم داری که قلب شیعه نگشته‌است با گناه خراب قسم به مرقد خاکی چار شاه غریب که کاخ ظلم شود با سلاح آه خراب
اجازه هست به لوح دلت قلم بزنم برای یکدفه حرف از ته دلم بزنم اجازه هست بگویم که دوستت دارم و پیش چشم تو اینجا کمی قدم بزنم اجازه هست که در سایه تو بنشینم به قول مردم ده زیر سایه دم بزنم شمارش نفست را به گوش من بسپار اجازه هست که موی تورا به هم بزنم اجازه هست تورا سخت در بغل گیرم رها شوم ز خودم بال در عدم بزنم اجازه هست صدایت کنم تورا عشقم به پشتوانه تو آتشی به غم بزنم سید مهدی موسوی
‌گفتم بسته ا‌ست دلم گفت منم قفل گشا🗝🔓 -مولانا
ماییم و نیمه‌جانی آن هم به‌لب رسیده . . . -اهلی‌شیرازی
کسی که نام تو را می برد فقط خودمم! همیشه ناز تو را می خرد فقط خودمم! برای دیدن تو چیستان عاشقی است پرنده نیست ولی می پرد، فقط خودمم! نه گول می خورد و گول هم نمی زندت و آب و دانه نمی گسترد، فقط خودمم! نه یوسف است که از پشت پیرهن-چاک است که دل به شوق دلت می درد، فقط خودمم! درون چشم چمن گونت آب می نوشد، کسی که در تو به خود بنگرد، فقط خودمم! چه طاقتی است ببیند ولی نگوید هیچ؛ و از کنار تو هم بگذرد، فقط خودمم! بخیل هیچ کسی نیست جز رقیبانش، که نامی از تو نمی آورد، فقط خودمم!
امشب بیا از خاطراتِ خود بگوییم ظرفِ غبارآلودهٔ دل را بشوییم امشب بیا از دارِ دنیا دور باشیم در عاشقی یک راهِ دیگر را بپوییم جوینده‌ها در عاقبت، یابنده باشند امشب بیا در قلبِ هم، راهی بجوییم گُل‌های باغِ آشنایی، بی‌نظیرند امشب بیا تا خوب آنها را ببوییم شاید که دیگر بعد از این وقتی نباشد امشب بیا در باغِ همدیگر بروییم حرفی بزن تا از لبت گوهر ببارد اکنون که با لطفِ غزل در گفت‌وگوییم از تنگنایِ قافیه باید گذر کرد زیرا که ما دور از صدا و های‌وهوییم فرقی نباشد در دعایت با دعایم چون هر دومان دلبستهٔ یک آرزوییم نیّت کن و با قصدِ قربت آرزو کن حالا که از آبِ ارادت با وضوییم دستم به دستِ نازِ تو، چشمم به چشمت دل را به راهِ دل بده چون روبه‌روییم گاهی فقط با چشمِ خود بیتی بفرما ما پاسبانِ جعبهٔ رازِ مگوییم لب‌هایمان از دوریِ احساس خشکید ما هر دومان محتاجِ آبِ یک سبوییم غیر از کنارِ یکدگر جایی نداریم در برکهٔ این زندگی مثلِ دو قوییم نسبت به هم ما مثلِ پوشاکی تمیزیم هم باعثِ آرامش و هم آبروییم اصلاً رها کن هر چه غیر از شادمانی است امشب بیا از خاطراتِ خوش بگوییم.