eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
به مناسبت سالروز تخریب بقیع دریای نور هرچند در این حصرِ سنگ و سنگ چینی دارالشفای عاشقانِ دلْ غمینی درحصرِ سنگی و شکوهت آسمانی است در خاکی اما رشکِ فردوسِ برینی دریایی از نوری میان غربتِ خاک یک قطعه از عرشی که در خاکِ زمینی هرشب ملائک در دل این صحن خاکی دارند گرد هم بساط شب نشینی خاکی شبیه چادر زهرای اطهر تفسیر غمهای امیرالمومنینی تصویرِ شرح روضه‌هایِ مجتبایی با ناله‌های حضرت زهرا (س) عجینی با دیدنت جانهایمان می گیرد آتش با یادِ سوزِ ناله‌ی فضه خُذینی ای خاک گوهر خیز در تنهاییِ خویش در دفتر تن‌های ما جان آفرینی نه گنبدی داری نه صحنی نه چراغی در غربت و مظلومی خود بی‌قرینی از صحن بی‌گلدسته‌ات، هر روز و هر شب آید به گوش عاشقان بانگ حزینی آری حرم می‌سازد آقامان بر این خاک روزی محقق می‌شود این پیش بینی
گلدسته و گنبد طلا می‌سازیم همچون نجف وکرب و بلا می‌سازیم به کوری چشم داعش و وهّابی آخر حرمی بهر شما می‌سازیم
🔹خلوت افلاکیان🔹 جلوهٔ جنت به چشم خاکیان دارد بقیع یا صفای خلوت افلاکیان دارد بقیع گرچه با شمع و چراغ این آستان بیگانه است الفتی با مهر و ماه آسمان دارد بقیع گرچه محصولش به‌ ظاهر یک نیستان ناله است یک چمن گل نیز در آغوش جان دارد بقیع گرچه می‌تابد بر او خورشید سوزان حجاز از پر و بال ملائک سایه‌بان دارد بقیع می‌توان گفت از گلاب گریهٔ اهل نظر بی‌نهایت چشمهٔ اشک روان دارد بقیع این مبارک بقعه را حاجت به نور ماه نیست در دل هر ذره خورشیدی نهان دارد بقیع این‌که ریزد از در و دیوار او گردِ ملال هر وجب خاکش هزاران داستان دارد بقیع در پناه مجتبی، در ظِلّ زین‌العابدین ارتباط معنوی با قدسیان دارد بقیع باقر علم نبی و صادق آل رسول خفته‌اند آنجا که عمر جاودان دارد بقیع قرن‌ها بگذشته از آن ماجرا اما هنوز داغ هجده‌ساله زهرای جوان دارد بقیع آخر اینجا قصه‌گوی رنج بی‌پایان توست غصه و غم، کاروان در کاروان دارد بقیع حوریان گیسوپریشان‌اند در این آستان شاید از انسیۀ حورا، نشان دارد بقیع تربت زهرای اطهر بی‌نشان است ای دریغ تا به کی مُهر خموشی بر دهان دارد بقیع؟ شب که تنها می‌شود با خلوت روحانی‌اش ای مدینه! انتظار میهمان دارد بقیع شب که تاریک است و در بر روی مردم بسته‌اند زائری چون مهدی صاحب‌زمان دارد بقیع @abadiyesher
نامش است و لقب و و در دست اوست موم آوازه‌اش رسیده به شرق و به هند و چین دروازه‌اش رسیده به غرب و به مصر و روم شاگردپرور است و سفیرند هر کدام وارسته و ادیب و جهاندیده و خَدوم از درس و بحثِ او همه می‌برند هم با خواص، است و هم عموم شب‌های چشم او شب جمعه‌ است هر شبش آه از شبِ خرابه و از داغ شامِ شوم چندی‌ است کوچه‌اش قُرقِ سایه‌ای شده چندی‌ست لانه کرده در این شهر و خانه، بوم شد امام غریبی دوباره... آه ای کاش ور بیفتد از امروز، این رسوم چشمم را به تماشا نشسته و بغضی کبوترانه نشسته‌ست در گلوم @abadiyesher