eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صدسرا ویرانه شد، تا ساختن آموختیم!
هدایت شده از شعـرهـای نـاب
﷽ ━━━━💠🌸💠━━━━ هرجا که نگاه می‌کنم قند تویی ریحانه و طنّاز و هنرمند تویی دختر شده‌ای و رحمتی در خانه یک قطره از الطاف خداوند تویی! ━━━━💠🌸💠━━━━ @sherhaye_nab
میان مُشتی از اَرزن چو درّ غلتان است شبیه تو کم و امثال من فراوان است بیا که هر دو به نوعی به شانه محتاجیم دوباره موی تو و حال من پریشان است تویی که نیم رخت مثل نیمه ی ماهی ست که نیم دیگران آن پشت ابر پنهان است نه پشت ظاهر خوب تو باطنی بد نیست که هر دو روی تو بر عکس سکه یکسان است رسیده ام به خدا از مسیر چشمانت به نقطه ای که تلاقی عشق و عرفان است عجیب نیست به سمت تو مایلم هر دم که نام دیگر من آفتابگردان است جواد منفرد
آبادی شعر 🇵🇸
میان مُشتی از اَرزن چو درّ غلتان است شبیه تو کم و امثال من فراوان است بیا که هر دو به نوعی به شانه
‏بيا كه هر دو به نوعى به شانه محتاجيم دوباره موى تو و حال من پريشان است جواد منفرد
واژه ای پیدا نشد، در وصف تا غزلم کامل شود شاه بیت غزلم ، نظرت چیست بنویسم
شاه منی لایق سودای من قند منی لایق دندان من
لبخند به لب داری و صورت چون ماه در هجمه‌ی شب، شناختی راه از چاه با چادر مشکی‌ات چه زیبا شده‌ای ای دختر خوب شیعه ماشاءالله
آمد..!به چشمهام جهان خوش قیافه شد یک خاطره به خاطره هامان اضافه شد وقتی که دست بر سر تنهایی ام کشید موهای زیر روسری ام بافه بافه شد سلطان قلب من که به تختش جلوس کرد کنج اتاق گوشه ی دارالخلافه شد خندید و غم که در دل من خانه کرده بود از دست خنده های من و او کلافه شد باور نداشت هیچکس اینقدر عاشقیم باور نکردنی شد و باور خرافه شد عشق آمد و زبان به تسلای ما گشود باقی حرف ها همه حرف اضافه شد!
یارب کنارِ اینهمه دردی که می‌کشم صبری که داده‌ای شبِ اوّل تمام شد
•{تو باشی ؛ رازقی باشد ؛ غزل باشد ؛ خدا باشد بگو این دل اگر آنجا نباشد ؛ پس کجا باشد ؟!}• خدا می‌خواست هم‌عصرِ تو باشم ؛ هم‌کلامِ تو خدا می‌خواست چشمانت برایم آشنا باشد °{خودش می‌خواست لبخندت سلامم را بلرزاند خودش می‌خواست قلبِ ساده‌ی من مبتلا باشد}° بگو وقتی دو دل با هم یکی باشد ؛ چرا باید هزاران سالِ نوری دستِ‌شان از هم جدا باشد ؟! •{بگو وقتی دو دلواپس ؛ دو دلدادہ ؛ دو دلبسته دلت را بسته می‌خواهم ؛ چرا باید رها باشد ؟!}• نمی‌خواهم که پابندِ دلِ بی‌طاقتم باشی تو باید شاد باشی تا جهان بوده‌ست و تا باشد °{رها کن شاعران را ؛ ما به غم شادیم و آزادی مگر آزادگی باید میانِ قیدها باشد !؟}° خداحافظ نگفتم تا نگویی”زود برگردی” خدا می‌خواست لبخندِ تو ختمِ ماجرا باشد •{اگر زن باشی و شاعر ؛ خودت هم خوب می‌دانی که رفتن از کنارِ دوست ؛ باید بی‌صدا باشد...}•