eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
عاشقان، هر چند مشتاق جمال دلبرند دلبران بر عاشقان از عاشقان عاشق ترند ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
. هرچند همه شعری و شوری از من گه با من و گاه در عبوری از من چون چهرهٔ مهتاب که افتد در آب در قاب دلم هستی و دوری از من
هر کَسی می‌کند از یار مُرادی، حاصل حاصلِ من غمِ یارست و خوشا حاصلِ من! سلمان ساوجی
. 🔹برای رونمایی از موشک فتّاح و به یاد فرمانده شهید نیروی قدس نام تو در دل باور و امّید می‌آرد فتح فلسطین با تو شور دیگری دارد بر روی حیفا فاتح و زلزال می‌ریزیم بر قلب تل‌ــ‌آویو هم فتّاح می‌بارد ✍️، ۱۴۰۲/۰۳/۱۹ ساعت به وقت ۰۱:۲۰ 💔 هدیه به روح ملکوتی و بلندپرواز حاج‌قاسم سلیمانی صلوات 🌷
غصه ها را بغض کردم، کاش جارش میزدم کاش دل را روز اول زود دارش میزدم گفته بودم از تمام خاطراتت شعرها... پاره کردم دفترم را، کاش آتش میزدم
آبادی شعر 🇵🇸
غصه ها را بغض کردم، کاش جارش میزدم کاش دل را روز اول زود دارش میزدم گفته بودم از تمام خاطراتت شعر
ارسالی اعضا در لینک ناشناس👏👏👏🌸🌷🌷 ولی ظاهرا آتش با جار و دار هم قافیه نیس
بر نفس خود دچارم، یابن الحسن اغثنی عبدی خرابکارم، یابن الحسن اغثنی در غفلت از قیامت، با شعله‌ی جهالت آتش گرفته بارم، یابن الحسن اغثنی تاریک و روسیاهم، افتاده قعر چاهم ای شمس روزگارم یابن الحسن اغثنی از شرم ناگزیرم، از شرم سر به زیرم از شرم بی قرارم، یابن الحسن اغثنی جز رحمت نگاهت، جز گرمی پناهت آرامشی ندارم، یابن الحسن اغثنی ای ذوالکرم می‌آیی؟ بالاسرم می‌آیی... هنگام احتضارم؟ یابن الحسن اغثنی هستم فقیر خوانت، بر لطف بی کرانت خیلی امیدوارم، یابن الحسن اغثنی ** مانند والدینم، گریه کن حسینم این است اعتبارم، یابن الحسن اغثنی عقده‌گشایی‌ام کن، کرب‌و‌بلایی‌ام کن دلتنگ آن دیارم، یابن الحسن اغثنی ✍
. سایه سنگ بر آیینه خورشید چرا؟ خودمانیم، بگو این همه تردید چرا؟ نیست چون چشم مرا تاب دمى خیره شدن طعن و تردید به سرچشمه خورشید چرا؟ طنز تلخى است به خود تهمت هستى بستن آن که خندید چرا، آن که نخندید چرا؟ طالع تیره ام از روز ازل روشن بود فال کولى به کفم خط خطا دید چرا؟ من که دریا دریا غرق کف دستم بود حالیا حسرت یک قطره که خشکید چرا؟ گفتم این عید به دیدار خودم هم بروم دلم از دیدن این آینه ترسید چرا؟ آمدم یک دم مهمان دل خود باشم ناگهان سوگ شد این سور شب عید چرا
به ڪه.. مشغول شدی.. این همه یادت رفتــــم...
بہ ڪہ بسپارمٺ اے دݪ ڪہ تورا نشڪنندت همہ ے ترس من این است ڪہ ...!!
چون صـــاعقه، تخــــریبِ نگــــاهِ تـو شـدیـد است بهبـــــودیِ از عشــق تـو یــک امـــــرِ بعیــد است رســـمِ نظــــر و شیــــوه‌ی دلدارکُشـی‌هــــات در مکتبِ عشــــاق جهــــــان، سبکِ جدید است چشمــــــان تـو بازارچــــه‌ی نازفـروشی اسـت یک عـالمـه دل پیــشِ تو سـرگـــرمِ خـــرید است مجمـــوعــه‌ی رفتــــارِ تـو فهمـــــاند که انگــــار «مـن» در نظــرِ «ذهـن تو » یک دیـوِ پلیــد است دوری ز تـو درد و غــــــمِ تو اوجِ سیــــاهی است وقتی که تو باشی همه‌ی شهـر، سپـیـد است آن لحـظــه کـــه لبخند ز روی تو بچــینـــم، آغــــــــــازِ دلاویــــــزتـرین عیـــــدِ سعیـــد است مــردن ز غـــم روی تـو ای دوسـت محـال است آن کس که دهد جان به هوای تو،«شهید» است
همیشه مبدأم مشهد ولی مقصد نجف بوده سری که بی علی سرکرده باری بی هدف بوده علی آنجا که می‌بخشید جان بر عالم امکان مسیحا آخر و آدم در اول‌های صف بوده شب معراج از صوت علی دانسته‌ام این را پیمبر این طرف بوده‌ست و مولا آن طرف بوده علی صبح بلی گویی، علی شام بلاجویی اگر چه نفس احمد بوده اما جان به کف بوده سلامت رفت با نادعلی از فتنه بیرون نوح چنان دُری که از اول در آغوش صدف بوده