#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
جن و بشر، حور و ملک گویند امشب با علی
دامادیات، دامادیات، بادا مبارک یا علی
✍ استاد #غلامرضا_سازگار
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
ریزد چو باران از سما، آیات رحمت بر زمین
در مجلس دامادیِ مولا امیرالمؤمنین
✍ استاد #غلامرضاسازگار
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
خطبه جاری شد و زهرا که «قَبلتُ» فرمود
هر طرف زمزمه برخاست: مبارک باشد
✍ #کمیل_کاشانی
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
بی شک برای حضرت مرضیه هیچکس
غیر از علی نبود سزاوار همسری
✍ #احمد_علوی
#ازدواج_حضرت_زهرا_و_امیرالمومنین_ع
عقد علی و فاطمه بی شُبهه در ازل
در پیشگاه حضرت حق گشت، محضری
✍ #احمد_علوی
☆
غزل شمارهٔ ۲۱۲۹
گردون صدف گوهر یکدانهٔ عشق است
خورشید جهانتاب، نگینخانهٔ عشق است
هم کعبهٔ اسلام و هم آتشکدهٔ کفر
ویرانشدهٔ جلوهٔ مستانهٔ عشق است
هر سنگ ملامت که در این دامن صحراست
رزق سر شوریدهٔ دیوانهٔ عشق است
از مرتبهٔ خاک به افلاک رسیدن
موقوف به یک نعرهٔ مستانهٔ عشق است
گنجی که بود هر گهرش مخزن اسرار
گنجی است که در سینهٔ ویرانهٔ عشق است
در صومعهها جوش اناالحق نتوان زد
این زمزمه در گوشهٔ میخانهٔ عشق است
خورشید کز او خیره شود دیدهٔ انجم
یک روزن مسدود ز کاشانهٔ عشق است
افسردگی عالم و خوشحالی دنیا
از بست و گشاد در میخانهٔ عشق است
در دامن صحرای دل سوختهٔ من
تا چشم کند کار، سیهخانهٔ عشق است
خورشید قیامت که کند داغ جهان را
از سوختگان سر دیوانهٔ عشق است
از پردهٔ دل کی به زبان قلم آید؟
لفظی که در او معنی بیگانهٔ عشق است
صائب که مقیم حرم کعبهٔ دین بود
امروز کمربستهٔ بتخانهٔ عشق است
#صائب_تبریزی
باورم نیست که آن خاطره ها یادت رفت
"چه کسی جای من آمد که مرا یادت رفت"
قلب بیچاره که از شدّت خوش باوری اش
شده سر تا به قدم محو شما یادت رفت
چه شد آن قصّه که با شور و شعف می خواندی
نرم و آهسته به گوشم همه جا، یادت رفت
رفت از یاد تو این شاعرک سر به هوا
من وفادار تو بودم، تو وفا یادت رفت
صحبت شال تو و دست هوسباز نسیم
گیسوی بافته یا موی رها یادت رفت؟
#حامد_بیدل
حال خوش یعنی تو و لبخند دیوانه کُشت
حال من خوب است از حال خوشت دیوانه جان
#حسین_مرادی
گریه آوردم برای شانه ی دیوار خویش
چاره ای جز این ندارم، از سرِ افکار خویش
#جواد_صارمی
تو باشی ؛ رازقی باشد ؛ غزل باشد ؛ خدا باشد
بگو این دل اگر آنجا نباشد ؛ پس کجا باشد
خدا میخواست همعصرِ تو باشم ؛ همکلامِ تو
خدا میخواست چشمانت برایم آشنا باشد
خودش میخواست لبخندت سلامم را بلرزاند
خودش میخواست قلبِ سادهی من مبتلا باشد
بگو وقتی دو دل با هم یکی باشد ؛ چرا باید
هزاران سالِ نوری دستِشان از هم جدا باشد ؟!
نمیخواهم که پابندِ دلِ بیطاقتم باشی
تو باید شاد باشی تا جهان بودهست و تا باشد
خداحافظ نگفتم تا نگویی”زود برگردی”
خدا میخواست لبخندِ تو ختمِ ماجرا باشد
اگر زن باشی و شاعر؛ خودت هم خوب میدانی
که رفتن از کنارِ دوست ؛ باید بیصدا باشد...
#نغمه_مستشارنظامی
از تو تنها مانده عکسی تار در کنجِ اتاق
از من اما یک فراموشی چنان ماه محاق
در خیالم سوختم تا آمدم کاری کنم
پیش مهمان سوخت شام و دیگِ بر رویِ اجاق
دودِ آتش یک طرف حرف عزیزان یک طرف
هر دو اشکم را درآوردند و شد نامم چلاق
یک نفر باید که باشد در نباید های من
در نباید های افتاده برای اتفاق
چون نباید عاشقت میگشتم از ترس پدر
ترس دارم من ولیکن بیشتر هم اشتیاق
در فراقت صد کبابی ثروتی برهم زدند
بس از آنها میخریدم میمکیدم هر سماق
مرتضی من دوستت دارم غزل ها را ببین
این غزل ها دیگران را خوش نیاید بر مذاق
🍃
🌼🌸
🍃🌼🍃
#سید_مرتضی_س_طباطبایی
آرزوی لبخند
یک دختر و آرزوی لبخند که نیست
یک مرد پر از کوه دماوند که نیست
یک مادر گریان که به دختر میگفت:
بابای تو زنده است... هر چند که نیست
#میلاد_عرفانپور
#شهدا
#دختر_شهید