eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
صورتت شعر است و هریک تار زلفت مصرعی شعر را یک مصرع پیچیده زیبا می‌کند....
بی تو اینجا همه در حبس ابد تبعیدند سالها، هجری و شمسی همه بی خورشیدند از همان لحظه که از چشم یقین افتادند چشم های نگران، آینه ی تردیدند نشد از سایه خود هم بگریزند دمی هرچه بیهوده به گرد خودشان چرخیدند چون بجز سایه ندیدند کسی در پی خود همه از دیدن تنهایی خود ترسیدند غرق دریای تو بودند ولی ماهی وار باز هم نام و نشان تو ز هم پرسیدند در پی دوست همه جای جهان را گشتند کس ندیدند در آیینه به خود خندیدند سیر تقویم جلالی به جمال تو خوش است فصل ها را همه با فاصله ات سنجیدند تو بیایی همه ثانیه ها، ساعت ها از همین روز، همین لحظه، همین دم، عیدند 🌹🌹🌹
💫 هیچ جز یاد تو رویای دلاویزم نیست هیچ جز نام تو حرف طرب انگیزم نیست
💫 با چراغی همه جا گشتم و گشتم در شهر هیچکس ، هیچکس اینجا به مانند تو نشد
گفتے احساس به یغما برده دارے، مے خرم باغبانے و گل پژمرده دارے، مے خرم گفتے از ترس فلک، یک عالم احساس نجیب گوشه ے پیراهنت افسرده دارے، مے خرم گفتے انگار از نبرد خویش با دل مے رسی نوجوان ڪشته اے بر گُرده دارے، مے خرم گفتے از بے عاشقے در تیر باران غزل یک بغل مصراع پیڪان خورده دارے، مے خرم جاے فریاد و سرور ڪودڪانه در دلت گفته بودے عندلیب مرده دارے، مے خرم گفتے از آن عمر سرتاسر زمستان، یادگار بے نهایت شعر سرما خورده دارے، مے خرم عمر ڪوتاه من و تو در حد اندازه نیست هر چه اندوه و غم نشمرده دارے، مے خرم . 🌿🥀🌿
غزل چشم تو دل را به غزلخوانے برد جوشش نبض و نفس را به فراوانے برد ڪمے از دل به سر جاے خودش باقے بود آن ڪمم را ،غم تو، سوے به داغانے برد هنر چشم تو ویرانے دل تنها نیست ڪه همه زندگیم را به پریشانے برد سر بے درد سرے داشت قلم قبل از تو موج دیدار تو آن نیزبه عصیانے برد ڪاش چشمے به سرم روزنے از نور نداشت از همان روزن ڪوچک ،دل بارانے برد غزل از عشق تو گفتن و به خونخواهے دل شعر را سفسطه آمیز به پژمانے برد
می‌روم چون سایه‌ای تنها نمی‌دانم کجا خویش را گم کرده‌ام اما نمی‌دانم کجا سایه‌ی آشفتگی‌ها از سر دل کم مباد ساحلی ایمن‌تر از دریا نمی‌دانم کجا سر به صحرا می‌نهد دریا نمی‌دانم چرا دل به دریا می‌زند صحرا نمی‌دانم کجا با من امشب خلسه‌ی یاد کدامین آشناست؟ روزگاری دیده‌ام او را نمی‌دانم کجا دیدمش در کوچه‌ساران غبار آلود وهم او نمی‌دانم که بود آنجا نمی‌دانم کجا مرغ آمین شعله سر داد این زمان افکنده‌اند آتشی در خرمن نیما نمی‌دانم کجا آن قدر رفتم که حتی سایه‌ام از پا فتاد مانده بر جا ردّ پایم تا نمی‌دانم کجا
میوه ای کالم، ولی از شاخسار افتاده ام قطره وار از چشم تو، بی اختیار افتاده ام بعد تو چون قایقی کهنه کنار بندری گوشه ای آرام، اما بی قرار افتاده ام ..
‍ ای کاش بمانی، که تمنای من این ست ای شور شبم، خواهش تنهای من این ست در فکر تو عذرای غزل‌های خیالم من دور بمانم ز دلت، جای من این ست؟؟! من وامق شیدای توام، در همه احوال درگیرِ توام، حالت شبهای من این ست نوشید دل از شربتِ خوش‌رنگ نگاهت ای ساقی دل، مستیِ مینایِ من این ست یک عکس که هم‌صحبتِ شبهای خیال ست هی خاطره در خاطره، دنیای من این ست با مطلع چشم تو غزل رنگ بگیرد هر واژه و هر شعر دل‌ارای من این ست تا بوده، دلم مست شراب نگهِ توست تا هست، به پای غزل امضای من این ست شاعر آوا 🌷🌷🌷
🍃 *﷽ 🍃 آقا بیا که بی تو پریشان شدن بس است از دوری تو پاره گریبان شدن بس است  کنعان دل، بدون تو شادی پذیر نیست یوسف! ظهور کن که پریشان شدن بس است اللهــم عجــل لولیـک الفــرج                🌼🍃🌺🍃🌼 🌺ظهور (عج) صلوات دعای فرج *
رونق جانی و بی بودن تو رفتنی ام ای غم عشق تو مقبول ترین گوهر من
گفت ای مجنون شیدا ، چیست این؟ می نویسی نامه ، بهر کیست این؟ گفت : مشق نام لیلی میکنم خاطر خود را تسلی میکنم چون میسر نیست من را کام او عشق بازی میكنم با نام او...