آن کودکی که در دل میدان امان نداشت
تاب گلوی خشک ورا آسمان نداشت
می خواست یک کلام بگوید که تشنه ام
اما هزار حیف که طفلی زبان نداشت
می خواست تا به اشک کند رفع تشنگی
یک قطره هم به چشم خود اشک روان نداشت
مادر همیشه مظهر امواج دردهاست
اینجا رباب هم به جز آه و فغان نداشت
دیدند با عبای رسول آمده حسین
حجت تمام تر به دل کاروان نداشت
موجی فرات می زد و لب روی لب علی
بی رحمی عیان که نیاز بیان نداشت
تحریک شد قلوب تمام سپاهیان
گفتند: شیرخواره که بر ما زیان نداشت
یک تیر آمد و سه هدف را نشانه زد
جز طفل و قلب مادر و بابا نشان نداشت
با سرعتی که تیر به حلقوم او نشست
حتی برای بستن چشمش زمان نداشت
گیرم گره حسین ز قنداقه باز کرد
تا دست و پا زند، تن اصغر که جان نداشت
پاشید خون او به سما و به ناله گفت:
ششماهه که نیاز به تیر و کمان نداشت
(رضا رسول زاده)
🙏😔
🖤🍃
شوریده سر در بین سرها سر برآوردی
رفتی به میدان کفر لشکر را در آوردی
چشم انتظار پاسخ هل من معینش بود
تو انتظار سخت بابا را سر آوردی
باب الحوائج بودنت را خوب ثابت کرد
آن حاجتی که از امام خود برآوردی
یاریِ بابا را در آن باران تیر و تیغ
آه ای لبِ خشکیده حلقوم تر آوردی
طوفان به پا شد لشکر دشمن به خود لرزید
با خود به میدان تا که نام حیدر آوردی
وقتی که دیدی بین خنجرها امامت را
فریاد مظلومیتش را حنجر آوردی
تیری رها شد...تا سپر باشی به مولایت
آه ای کبوتر بچه! بال و پر در آوردی
ای باغبان آخر چه حالی داشتی وقتی !
نشکفته بردی غنچه ات را پرپر آوردی
#حسن_زرنقی
زبان حال حضرت رباب (سلام الله علیها)
خبر رسیده به من ای فرشتههای خدا
سپردهاند علی اصغرِ مرا به شما
سپردهاند که از شیر دایههای بهشت
بنوشد و بشود مرهمش که «فیه شفاء»
نمیکند گلهای تُنگِ من که برگشته است
دوباره ماهیِ تشنه به خانهاش دریا
ولی ملائکه! من مادرم! دلی دارم
هنوز دلنگرانم برای آن لبها
هنوز دل نگرانم برای طفلی که
مرا گذاشته با گاهوارهاش تنها
بگو فرشته! که آرام و تخت خوابیده است
بگو که دست خدا تاب میدهد او را
شده است دست پدر، حال، حجر اسماعیل
بگو طواف کنندش فرشتهها به دعا
برای ذبح عظیمی که نذر حق کردیم
گرفتهایم چه شبها به گریهاش احیا
نخورده اصغر من بی وضوی من شیری
نداده بوسه به او جز به نام حق، بابا
برای اصغر من زمزمی بجوشانید
قسم به مروه شما را قسم به سعی و صفا
جواب گریهٔ او را خداپسند دهید
که تلخ داده جوابی به گریهاش دنیا
سفارش پسرم را نمیکنم دیگر
علی است زندگیام، جان او و جان شما
#انسیه_سادات_هاشمی
ای تیر! کجا چنین شتابان؟...آرام
قدری به کمان بگیر دندان...آرام!
ای تیر!به حرفِ حرمله گوش نکن!
برگرد...نرو تو را به قرآن...آرام😭
#عارفه_دهقانی
پنجهی پاییز بر باغ نگار افتاده بود
روی دست باغبان خون انار افتاده بود
ابتلایی سخت بود و آسمان در اضطراب
قرعه آن ساعت به طفل شیرخوار افتاده بود
کارزار عشق یک شش ماهه را سرباز کرد
سن و سال عاشقی از اعتبار افتاده بود
هاج وواج ازاین ستم،خورشید ماتش برده بود
وقفهای در گردش لیل و نهار افتاده بود
تیر بر حلقِ زمان خورد و زمین مدهوش شد
چوبِ حیرت لای چرخ روزگار افتاده بود
عرش میلرزید، از چشمِ فلک خون میچکید
عـالم هستی به حال احتضار افتاده بود
#محرم
#یاباب_الحوائج
#حضرت_علی_اصغر_ع
#ناهید_خلفیان
4_5819173738205154364.mp3
10.41M
🎙...
لالایی رباب این شد...
عموت با آب برمیگردھ
#فوقالعادهزیبا💔..
از وقت وداع چشم من بارانی است
در حسرت یک زیـارت طولانی است
از دوری کــربــــلا دلــم مـیگـیـرد
داروی غمم فقط حـرمدرمانی است
#محمدحسنمحمدی
دریغ و درد که نشناختیم شان عزا را
خدا به خیر کند بی سواد بودن ما را
کجا گریزم از این دسته ای که مرثیه خوانش
قسم به لاکِ زنی می دهد ولی خدا را!
کدام راه بپویم؟ چه گویم و چه نگویم؟
عوام کشتۀ الفت، خواص اسیرِ مدارا
بدا به ریش سفیدان قوم، کودکِ کویی
به پردۀ طرب انگیز اگر که خوانده رثا را
قبول خاطر خون خدا کجا و کسانی
که خود هرآینه کم کرده اند روی غنا را
قدیم، روضۀ ارباب...بگذریم برادر
خدا قبول کند این صدا و «زیر صدا» را
#مسعود_یوسفپور
#حضرت_علی_اکبر_ع_مدح_و_شهادت
#حضرت_علی_اکبر_ع_شهادت
نجف به مضجع پاک تو با سلام رسیده
به پایبوسی تو مسجد الحرام رسیده
عجب نباشد اگر عرش هم زده زانو
چنین به حائر قدسی تو امام رسیده
بلند مرتبه شد هرکه بر تو اشکی ریخت
بلند گریه نموده به این مقام رسیده
**
کسی کنار تنت داد میکشد که خودش
به داد مردم عالم عَلَی الدوام رسیده
تن تو بندِ دل زینب است، پاره شده
پس ازتو جانْ به لبِ شاهِ تشنهکام رسیده
تنت شبیه اذان پخش شد، جگر گوشه!
اذان تو سرِ نیزه به شهر شام رسیده
کنار پیکر تو زینب آمده اما
شمیم حضرت صدیقه بر مشام رسیده
بگو که تیزی مِقراض یا نوک مسمار
بگو به پهلوی زخمیِ تو کدام رسیده؟
چقدر دشنهی تشنه! چقدر زخمِ عمیق!
صدای هلهلهها هم به بار عام رسیده
برای بُردن جسم تو ده نفر کم بود!
عبای مصطفوی نیز از خیام رسیده...
✍ حجتالاسلام #محسن_حنیفی
#حضرت_علی_اصغر
قرار شد برود کار بوتراب کند
فرات را سر بدخواه خود خراب کند
قرار شد برود با لب ترک خورده
هزار حرمله را از خجالت آب کند
امیدوار به این است مادر اصغر
قرار نیست کسی طفل را جواب کند
سهشعبهای به دوراهی رسیده و باید
میان کودک و باباش انتخاب کند
چه انتخاب که با کشتن پسر، بابا
برای دادن جان خودش شتاب کند
سهشعبه از گلوی او بزرگتر باشد
کسی بیاید و این غصه را حساب کند
نشسسته حرمله در صدر کاخ با لبخند
بدا به حالش اگر شکوهای رباب کند
#شهریار_سنجری
#امام_حسین 🖤
جان حسین در گرو جان اکبر است
در خلقتش شبیهترین به پیمبر است
پیش از نبرد ای علیاکبر قدم بزن
آرامتر برو پسر این بار آخر است
اینقدر استوار قدم میزند علی
گویا علی مقابل قوم ستمگر است
شاگرد درس رزم ابوفاضل است او
وقتی که تیغ میکشد انگار حیدر است
برگشت تا که اذن شهادت بگیرد او
بابا ببین که اکبر تو سخت مضطر است
بابا اجازه داد پسر بیدرنگ رفت
وقتی که دید تشنهلب از آب کوثر است
"ثقل الحدید و العطش"ی را علی که گفت
یعنی فرات تشنهی لبهای اکبر است
با حملههای حیدریاش در زمان جنگ
از کل لشکر عمر سعد برتر است
اما عمود تا که به فرق علی زدند
جای خیام مَرکب او رو به لشکر است
با بغض مرتضی به علی ضربه میزدند
انگار کینهها همه از فتح خیبر است
شد قطعه قطعه قامت رعنای اکبرش
باید حسین جمع کند چون مُکسَّر است
دارند سوی خیمه جوانان میآورند
این اکبر است روی عبا نه! که اصغر است
#محمدحسنمحمدی