#حضرت_علی_اصغر_ع
از خواب ناز کودک من پا نمی شود
می خواستم که پا شود اما نمی شود
هاجر اگر دوید به زمزم رسید ، آه
سعی رباب ، ختم به دریا نمی شود
چسبیده حلق کودکم از تشنگی به هم
با تیر هم گلوی علی وا نمی شود
چشم امید من به ابالفضل بود آه !
عباسِ روی نیزه که سقّا نمی شود
بی فایده است سعی شما نیزه دارها
سر کوچک است بر سر نی جا نمی شود
من رو زدم به نیزه ، علی را به من نداد
این نی چه محکم است چرا تا نمی شود
خم شو برای خاطرم ای چوب ! رحم کن
از پای نیزه خوب تماشا نمی شود
#محسن_ناصحی
#شب_هفتم_محرم
#حضرت_علی_اصغر_ع
بر نبض این گهواره نظم کهکشان بستهست
امید، بر شش ماه عمر او زمان بستهست...
وقتی به پابوس لبش نائل نشد باران
یعنی در رحمت به روی آسمان بستهست
خیلی تلظی میکند آب فرات؛ اما
راه وصال او به دریا همچنان بستهست
آری، رجزهای علی اکبر و قاسم
شرح تلظی لب طفل زبان بستهست
دفع بلا کردهست از جان امام خویش
او عهد با مولای خود تا پای جان بستهست
میخواست بابایش ببوسد حنجر او را
اما مسیر بوسه را تیر و کمان بستهست...
#محسن_حنیفی
پنجهی پاییز بر باغ نگار افتاده بود
روی دست باغبان خون انار افتاده بود
ابتلایی سخت بود و آسمان در اضطراب
قرعه آن ساعت به طفل شیرخوار افتاده بود
کارزار عشق یک شش ماهه را سرباز کرد
سن و سال عاشقی از اعتبار افتاده بود
هاج وواج ازاین ستم،خورشید ماتش برده بود
وقفهای در گردش لیل و نهار افتاده بود
تیر بر حلقِ زمان خورد و زمین مدهوش شد
چوبِ حیرت لای چرخ روزگار افتاده بود
عرش میلرزید، از چشمِ فلک خون میچکید
عـالم هستی به حال احتضار افتاده بود
#محرم
#یاباب_الحوائج
#حضرت_علی_اصغر_ع
#ناهید_خلفیان