eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
بر بوم دلم نقش شده طرح غم عشق بین الحرمین و دو حرم، داخل یک قاب ای ساقی بی مشک، به این تشنه ی دیدار یکبار براتی بده حتی شده در خواب
‏رنجِ خفّت مَکِش از خَلق به اظهارِ کمال نزدِ این طایفه، بی‌عیب نبودن هنر است!
الا ای صبحِ مشتاقان بگوخورشيدخوبان را كه تا كِی ذره سان گردند در كويت هواداران؟ سلمان ساوجی
ابری شده است آسمانِ هفته خورشید هم افتاده به جانِ هفته باران تو ببار و تلخی از شهر بِبَر شیرین بشود با تو دهانِ هفته
شیداتر از این شدن چگونه؟ رسواتر از این شدن چگونه؟ بیهوده به سرمه چشم داری زیباتر از این شدن چگونه؟ من پلک به دیدن تو بستم بیناتر از این شدن چگونه؟ پنهان شده در تمام ذرات پیداتر از این شدن چگونه؟ ای با همه، مثل سایه همراه تنهاتر از این شدن چگونه؟ عاشق شدم و کسی نفهمید رسواتر از این شدن چگونه؟ فاضل نظری
🌹 من نبودم سالها پیش از بهارم رفته بودم پیش از این تغییرها از روزگارم رفته بودم رو به هر جایی که هنگام ورودم بسته باشد با قدم‌هایی که شاید برندارم رفته بودم جاده را صاف از نوک انگشت تاریکم گرفتم رو به هر جا تا ابد پا می‌گذارم رفته بودم از قراری آن که ساعت‌ها نشان دادم نبودم رفته و بیش از حدود انتظارم رفته بودم پیش از آن دستی که زد بر شانه‌ام تا برنگردم از پیِ تحریک پاهای فرارم رفته بودم دیگران دیدند می‌رفتم ولی هرگز نرفتم بعدها آهسته همراه غبارم رفته بودم ماه چشم‌اندازِ بی‌مهتاب! می‌دیدم کجایی بودی و من با رتیل خود به تارم رفته بودم هر کسی از جایی از تاریخ آدم‌ها می‌آمد پس چرا من از همان جا ردّ کارم رفته بودم خیلی آسان بود در گرمای دلگیرت نباشم من که زیر چتر شب کوری به غارم رفته بودم خیلی آسان بود وقتی از کنارم رفته بودی آن زمان‌ها من خودم هم از کنارم رفته بودم اتفاق افتاد با شلیک پی‌در‌پی ولی من مثل شیر از خط جادوی شکارم رفته بودم
نرم نرم از چاک پیراهن تنش را بوسه داد سوختم در آتش غیرت ز نیرنگ نسیم...
صلّی الله علیک یا اباعبدالله ظاهر شده از تو نور حتی طاهر ز تو شد طهور حتی نوری به تنور داده ای که حیران شده کوه طور حتی از آنچه گذشت بر سرِ تو وا مانده لب تنور حتی از برکت لطفت ای سلیمان بی بهره نبوده مور حتی از شوق وصال جان سپارم گر بوسه دهی ز دور حتی یک لحظه جدایی از غم تو در دل نکند خطور حتی
شوق می‌گوید ڪه آسان نیست بی او زیستن صبر می‌گوید ڪه باکی نیست، گو دشوار باش وحشی بافقی
در آتشِ خیال تو با خود قدم زدم دورانِ عاشقی به همین سادگی گذشت
در هجر و وصل کارِ دلِ ما تپیدن است دائم به یک قرار بود بیقرارِ ما
ماه شهر آشوب من هر گه براهی بگذرد شهر پر غوغا شود چونان که ماهی بگذرد