#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#حضرت_زینب_س_اربعین
#زیارت_اربعین
من از آن موقع که طفلی بی زبان بودم حسین...
خادم ناقابل این آستان بودم حسین
خرج روضه کردم و زهرا برایم خرج کرد
سود کردم پیش تو، گرچه زیان بودم حسین
از جوانی خوبتر پیرِغلامی شماست
شوق پیری داشتم وقتی جوان بودم حسین
راه افتادم برایت، پیشوازم آمدی
هرقدم مدیون لطفی بی کران بودم حسین
من که بودم دیرتر راهی مقتل میشدی
کاش یارت میشدم، کاش آن زمان بودم حسین
عفو کن هروقت راحت آب خوردم در مسیر
عفو کن هروقت زیر سایبان بودم حسین
تاول پایم فدای پای دخترهای تو
بخدا موکب به موکب یادشان بودم حسین
**
خواهری بعد چهل روز آمد و فریاد زد...
بی تو بینِ مجلسِ نامحرمان بودم حسین
✍ #سیدپوریا_هاشمی
🥀
روشن شود امسال ضمیرم ای کاش
از مادرتان اذن بگیرم ای کاش
یک سال به انتظار ماه صفرم
در جادهء اربعین بمیرم ای کاش
#نعیمه_وافی (باران)
#اربعین
🥀
همسفر با موج های بی قرار جاده ام
من برای دل به دریایت زدن آماده ام
از همان روزی که راهت را نشانم داده ای
بی خیال جاده های پیش پا افتاده ام
تو نمی پرسی مسیحی یا مسلمانم حسین
خوب میدانی که من هم عاشقی آزاده ام
زخم و تاول کی حریف شوق و ذوقم می شود
من به چشمم قول دیدار حرم را داده ام
عاشقانه مثل راه از نجف تا کربلا
می رسد روزی به تو این قلب صاف و ساده ام
بارها بوسیده پای خسته ام را در مسیر
جاده هم سرخوش شده با حس فوق العاده ام
ناگهان عطر اجابت در قنوتم می وزد
در حرم وا می شود وقتی دل سجاده ام
#فرزانه_قربانی
#اربعین
انگار مرغِ آمین، از ابتدا نرفته
یا آنکه در مسیرش، تا انتها نرفته
صد تیر در کمان بود، پرتاب شد تمامش
امّا چه شد که اینبار، تیرِ دعا نرفته؟!
شک کردهام به کارم، آیا رها شد آن تیر؟
باید ببینم اصلاً، رفتهاست یا نرفته؟
شاید که رفته باشد، امّا ضعیف و بیروح
با شک و با گمانها، سمتِ خدا نرفته
مانندِ صحنهای کور، مات است گفتههایم
در لحظهای که باید، نور و صدا نرفته
تا هر کجا که خواهی، مرغِ خیال رفته
امّا چنانکه باید، تا ناکجا نرفته
با هر غریبه سر کرد، با دشمنان پریده
از دوستان رمیده، با آشنا نرفته
ارزش ندارد اینجا، بی آشنا نشستن
باید بپرسم از دل، با او چرا نرفته؟
حرفی از آشنا شد، یادِ حسین آمد
هر کس که سویِ او رفت، راهِ خطا نرفته
نزدیکِ اربعين است، قصدِ سفر کن ای دوست
تا قلّههایِ عمرت، از غصّه وا نرفته
معنایِ عاشقی را، هرگز نمیشناسد
شخصی که با ارادت، این راه را نرفته
سوزی به سازِ او نیست، نایی به نایِ او نیست
آن نی که با نوایش، تا نینوا نرفته
خیری ندیده هرگز، از لحظههای عمرش
هر کس که در جوانی، تا کربلا نرفته
امّا اگر به هر حال، قصدِ سفر نداری
با خویش خلوتی کن، تا این صفا نرفته
با یک سلامِ خالص، قصدِ زیارتش کن
حتّی نسیم از این در، بی مزدِ پا نرفته.
#حسینعلی_زارعی
🥀
صاحب نفسا وقت سحر ياد ز ما کن
در بين قنوتت من آلوده دعا کن
در هم بخر اين باربهم ريخته ام را
کمتر گل زيباى خود از خار جدا کن
کشکول گداى سر راه تو گرفتم
که گاه کريمانه نگاهى به گدا کن
از دست گنهکارى خود خسته شدم من
اين مرغک پر بسته ز هر دام رها کن
دل مرده ام اى يارمسيحا نفس من
هوئى بکش و حاجت اين خسته روا کن
آخر بشود دورى تو قاتل جانم
با يک نظرى درد نفس گير دوا کن
جامانده ام از قافله ى سرخ شهيدان
راهى دل ما را به مسير شهدا کن
اى زائر شش گوشه بيا يک سحرى را
ما را ز کرم در به در کرببلا کن
#قاسم_نعمتی
بندِ سفیدِ کفشِ کتانی، اگر سحر
مردانه بسته ام، شده ام راهی سفر...
بانو مرا کشیده به مهرش به کربلا
با کاروان و لشکر بی خنجر و سپر
هی راه می روم ز غمش گریه می کنم
با یا حسین گفتن و سربند او به سر
این سختی پیاده روی های اربعین
تنها به عشق اوست و شاید دمی نظر
از خواب می پرم نه عمودی نه زینبی
سال دگر به جان حسینت مرا ببر
شمسی حسن آبادی (شمس)
کرمان_نرماشیر
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
تا بگیرد زندگانیام صفا، گفتم: حسین
با همه بی بند و باری، بارها گفتم: حسین
دستهایم را گرفتی هرکجا خوردم زمین
تا نهادم دست خود را روی پا، گفتم: حسین
اشکهایم را خریدی، خنده دادی جای آن
در میان خندهها و گریهها، گفتم: حسین
هرکه با هر نیّتی خوانده تورا، دادی جواب
گاه با اخلاص و گاهی با ریا گفتم: حسین
گاه در تنهاییام نام تو را ناله زدم
گاه در بزم عزایت بیصدا گفتم: حسین
تا که دیدم نوکرانت یک به یک زائر شدند
ناگهان بغضم شکست و بیهوا گفتم: حسین
"از حرم تا قتلگه زینب صدا میزد حسین"
اربعین من از وطن تا کربلا گفتم: حسین
حال میخواهی جواب گریههایم را نده_
ابتدا گفتم حسین و انتها گفتم: حسین
✍ #محمدحسن_بیات_لو
نوشیدنیِ اهل دلی و بَدَلت نیست
تا نیمه شکر داری و قندی بغلت نیست
گویند ضرر می رسد از غلظت چایی
امّا تو به جز رقّت دل، ماحصلت نیست
«محمدحسین رشیدی»
#اربعین_حسینی
#حضرت_زینب_س_اربعین
ای کربلا! ای کعبهی عشق و امیدم!
بعد از جداییها به دیدارت رسیدم
ای کربلا! آغوش بگشا زینب آمد
من زینبم کز رنجِ دوریها خمیدم
هر روز دیدم کربلای تازهای را
ای کربلا! تا بر سر کویت رسیدم
منزل به منزل داغ بر داغم فزون شد
جان دادهام تا رَخت در اینجا کشیدم
از بهر انجام رسالت زنده ماندم
گر زندهام، من زندهی هر دم شهیدم
ای کاروان سالار زینب! دیده بگشا
تا گویمت با دیدهی گریان چه دیدم
با آنکه با دستت به قلبم صبر دادی
چندان که در هر جا شهامت آفریدم_
اما دو جا دستِ غمم از پا در آورد
بی خود ز خود گشتم گریبانم دریدم_
یک جا که دشمن بر لبانت چوب میزد
یک جا سرت چون بر فراز نیزه دیدم
بشنیده بودم صوت قرآنت بسی، لیک
نشنیده بودم من ز نی، کآن هم شنیدم
داغ دل من کمتر از زخم تنت نیست
این را گواهی میدهد موی سپیدم
✍مرحوماستاد#سیدرضا_موید
#حضرت_زینب_س_اربعین
چه بگویم چه به ما و چه بر این آل گذشت
این چهل روز مرا، قدر چهل سال گذشت
چه بگویم که پس از تو چه بلاها دیدم
چه بگویم که پس از تو چه به اطفال گذشت
هرکه ما را ز غم و داغ تو ناراحت دید
نیشخندی زد و راهی شد و خوشحال گذشت
خواهری که رُخ او را زن همسایه ندید
بی نقاب از وسط آن همه جنجال گذشت
آه از آن لحظه که زینب بدنت را نشناخت
آه از آن لحظه که این قوم ز گودال گذشت
بزم مِی خوارگی و کوچه و دروازهی شام
هرچه که بود به هر شکل به هر حال گذشت
**
دخترت همسفر قافلهام نیست حسین
چه بگویم که پس از او چه به غسال گذشت
✍ #محمود_یوسفی
#حضرت_زینب_س_اربعین
برگشتم از رسالت انجام دادهام
زخمیترین پیمبر غمگین جادهام
ناباورانه از سفرم خیل خارها
تبریک گفتهاند به پای پیادهام
یا نیست باورم که در این خاک خفتهای
یا بر مزار باور خود ایستادهام
بارانم و ز بام خرابه چکیدهام
شرمندهٔ سهسالهٔ از دست دادهام
زیر چراغ ماه سرت خواب رفتهام
بر شانهٔ کجاوهٔ تو سر نهادهام
دل میزدم به آب و به آتش برای تو
از خیمهها بپرس که پروانه زادهام
چون ابر آب میشدم از آفتاب شام
تا ذرهای خلل نرسد بر ارادهام
✍حجتالاسلام #سیدرضا_جعفری
#امام_حسین_ع_مناجات_اربعین
#حماسه_ی_اربعین_حسینی_ع
#برای_جامانده_ها
چه اعجازیست درکویت که دارد بهترینها را
که خالی کرده از شوقش تمام سرزمینها را
همه از خانهها بیرون زدند و عازم یارند
دل باجمع بودن دادهای گوشهنشینها را
مسیحی، ارمنی، هندو میان زائران هستند
تو یکجا جمع کردی زیر قبه کل دینها را
زمین کربلا در آسمان هم مشتری دارد
همان روز ازل برده دل عرش برینها را
مدال کربلا رفتن به روی سینهی ما نیست
رکاب کج ندارد فیض دیدار نگینها را
تمام کارهایم جور بود اما نشد آخر
و پایین میزنم دیگر به گریه آستینها را
دوباره آخرش من ماندم و یک بغض هرساله
کنار عکس شش گوشه نشستم اربعینها را
نجف تا کربلا پای پیاده عین معراج است
خیالش مست کرده تا ابد روح الامینها را
به روضه آمدم شاید که اسمم را تو بنویسی
نگاهی از سر احسان کنی این دلغمینها را...
✍ #سیدپوریا_هاشمی