eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
71 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آبادی شعر 🇵🇸
روز شعر و ادب فارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار گرامی باد🌹
کس نیست در این گوشه فراموش‌تر از من وز گوشه‌نشینان تو خاموش‌تر از من هر کس به خیالیست هم‌آغوش و کسی نیست ای گل به خیال تو هم آغوشتر از من می‌نوشد از آن لعل شفقگون همه آفاق اما که در این میکده غم نوش‌تر از من افتاده جهانی همه مدهوش تو لیکن افتاده‌تر از من نه و مدهوش‌تر از من بی ماه رخ تو شب من هست سیه پوش اما شب من هم نه سیه‌پوش‌تر از من گفتی تو نه گوشی که سخن گویمت از عشق ای نادره گفتار کجا گوش‌تر از من بیژن تر از آنم که بچاهم کنی ای ترک خونم بفشان کیست سیاووش‌تر از من با لعل تو گفتم که علاجم لب نوش است بشکفت که یا رب چه لبی نوش‌تر از من آخر چه گلابی است به از اشک من ای گل دیگی نه در این بادیه پرجوش‌تر از من
آبادی شعر 🇵🇸
روز شعر و ادب فارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار گرامی باد🌹
سخن ، بى تو مگر جاى شنیدن دارد ؟ نفس ، بى تو کجا ناى دمیدن دارد علت کورى. یعقوب نبى معلوم است شهر بى یار مگر ارزش دیدن دارد…
آبادی شعر 🇵🇸
روز شعر و ادب فارسی و روز بزرگداشت استاد شهریار گرامی باد🌹
از من گذشت ومن هم از اوبگذرم ولی با چــون مــنی بہ غــــیر محبت روا نبود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
در مذهب ما مست شدن فعلِ حرام است این حکمِ مُسلّم شده در فقه و کلام است لیکن شده مستی ز علی واجب و این اَمر فتوایِ دو صد مرجعِ تقلیدِ عظام است
در معنی "اِمام زمان" می توان نوشت مبهوتِ یک نگاهِ قشنگش ، دقیقه ها
من چون ز پا بيفتم، درمان درد من اوست درد آن بود كه از پا درمان من بيفتد - شهريار
‌ به جز تو قلب خودم را به هیچ‌کس نسپردم، تو هم غمی به جهانم اضافه کردی ـو رفتی!..
میخواهمت ولی به تو گویا نمیرسم چون شهریار غم به ثریا نمیرسم کابوس وحشتم شده شبهای بی ثمر حتی به تو در آخر رویا نمیرسم
بی‌حرمتی به ساحت خوبان قشنگ نیست  باور کنید پاسخ آیینه سنگ نیست   سوگند می‌خورم به مرام پرندگان  در عرف ما سزای پریدن تفنگ نیست  با برگ گل نوشته به دیوار باغ ما  وقتی بیا که حوصلة غنچه تنگ نیست  در کارگاه رنگرزانِ دیار ما  رنگی برای پوشش آثار ننگ نیست  از بردگی مقام بلالی گرفته‌اند  در مکتبی که عزّت انسان به رنگ نیست   دارد بهار می‌گذرد با شتاب عمر  فکری کنید فرصت پلکی درنگ نیست  وقتی که عاشقانه بنوشی پیاله را  فرقی میان طعم شراب و شرنگ نیست  تنها یکی به قلّه تاریخ می‌رسد  هر مرد پا شکسته که تیمور لنگ نیست  
...کاش میشد بنویسم بزنم بر در باغ  که من از اینهمه دیوار بدم می آید   دوست دارم به ملاقات سپیدار روم ولی از مرد تبردار بدم می آید ای صبا بگذر و از من، به تبر دار بگو که از این کار تو بسیار بدم می آید...