eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
مادرم      شاعر بود..         پدرم عاشق شعر... چہ ڪنم دست خودم نیسٺ.. منم زاده ے عشق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
"تا کـور شـود هـر آن که نتواند دید" روزی که بتابد به جهان آن خورشید از روز "الـسـت" هم‌چنان منتـظـریم در امـر ظـــهــور نیست هرگز تردید
ولی مهمتر از ماه و سال تولد و محل سکونت، اینه که سر چه سفره ای بزرگ شده باشی
تو ای تجلّی عصمت! ظهور خواهی کرد به جام لاله، شراب طهور خواهی کرد تو صبح روشن عشقی که با تبسم خود جهان شب‌زده را غرق نور خواهی کرد
اولین روز امامت مثل نور آفتاب... بر دل عشّاق خود آقای خوبی ها بتاب بی تو این دنیا صراط عشق را گم کرده است مثل یک طفل دبستانی زده خود را بخواب با تو آباد است دل ها با تو سر سبز این جهان بی تو هم حال دل عشّاق و هم‌ عالم خراب این همه گفتیم آقاجان بیا با اشک و آه... یک نظر فرما و گو بر جمع دلداران جواب انتظار و دوریت کشته است ما را مهدیا(عج) دوری و هجران تو آقا عذاب اندر عذاب منتظر می ماند "عاصی" تا بیایی منتقم... با دو چشم اشک بار و با دلی از غم کباب! "عاصی" 🍃🌹🍃❤️ 🌹 سال روز آغاز امامت و ولایت امام زمان عجل الله تعالی فرجه الشریف بر همگان مبارک باد هدیه نثار حضرت ۳صلوات
"از رویـش گـل میان شـن‌های کویر" پیدا شده در قلـب جهان این تصویر هرچند جهان پر شود از ظلم و ستم آخـر بـشـود بـا گـل نـرگـس تـطـهـیر
باشد اِمامت تهنیت مولا برایت خورشید عالم تاب ِ‌‌ ماجانها فدایت تویاور مستضعفان نورخدایی تا کی‌‌اسیرِ غُربتی‌‌‌ تاکی‌جدایی؟ چون آسمانی‌سایه داری‌بر سرِما بشکسته ازدوری تو بال و پرما هستی‌‌‌ هدایتگرتوبرخلق جهانی شاها‌بیا تومهدی ِ صاحب زمانی (عج) تونسل زهراو علی ('ع)مرتضایی هم‌نام‌احمد‌(ص) وعده‌ی‌حقّ ِخدایی درحسرت روز وصال تو نشستیم زنجیرهای‌ ناامیدی‌را گُسستیم رو سوی تو آورده ایم ای شاه ِ سرمَد کُن یاری‌‌ما قائم آل‌ محّمد (ص)
پای اگر فرسودم و جان کاستم آنچنان رفتم که خود میخواستم . هوشنگ ابتهاج
خواهم كه به خلوت‌كده‌ای از همه دور «من باشم و من باشم و من باشم و من»
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
گفتند از حوالی اینجا گذشته است زیبایی‌اش ز حد تماشا گذشته است از من مخواه خشم خودم را فرو خورم دیگر مجال صبر و مدارا گذشته است وقتی که از خطای تو جای گذشت نیست باید قبول کرد که فردا گذشته است ای جام می که وسوسه‌ام می‌کنی مدام ما را معاف دار که از ما گذشته است میراث‌دار سلسله‌ای پادشاهی‌ام دوران باشکوه من اما گذشته است ای عشق نوح باش و به فریاد ما برس حالا که آب از سر دنیا گذشته است
من آسمان پر از ابرهای دلگیرم اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم من آن طبیب زمین گیر زار و بیمارم که هر چه زهر به خود می دهم نمی میرم من و تو، آتش و اشکیم در دل یک شمع به سرنوشت تو وابسته است تقدیرم به دام زلف بلندت دچار و سرگرمم مرا جدا مکن از حلقه های زنجیرم درخت سوخته ای در کنار رودم من اگر تو دلخوری از من، من از خودم سیرم .
از دو عالم دردت ای دلدار بس باشد مرا کافر عشقم اگر غیر تو کس باشد مرا
هر بیت که از چشم تو افتاد غزل شد هر مسئله‌ای در خم ابروی تو حل شد درچشم من و در غزلیات تو جاریست هر چیز میان منو تو رد و بدل شد عشقم شتری بود که خوابید دم در این بار درِ خانه‌ی تو جنگ جمل شد هر ماه کنار تو پر از مهر گذشت و یک عمر کنار دل تو ماه عسل شد ای تاجِ سرم دختر زیبای شمالی تو آمدی و نام سرم تاج محل شد
چند روزی‌ است که پائیزتر از قبل شده زندگی بی تو غم‌انگیزتر از قبل شده...
فواره وار سر به هوایی و سر به زیر ! چون تلخی شراب دل آزار و دلپذیر ماهی تویی و آب من و تنگ روزگار من در حصار تنگ و تو در مشت من اسیر مرداب زندگی همه را غرق کرده است ای عشق همتی کن و دست مرا بگیر ای مرگ می رسی به من اما چه قدر زود ای عشق می رسم به تو اما چه قدر دیر شیرینی فراق کم از شور وصل نیست گر عشق مقصد ست خوشا لذت مسیر چشم انتظار حادثه ای ناگهان مباش با مرگ زندگی کن و با زندگی بمیر ...
زِ عشقت بند بندِ این دل دیوانه می لرزد خرابم می کنی اما خرابی با تو می ارزد!
از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد چشمِ من، خرابِ دل و دل خراب چشم...
همین که خاطره ها وقت خواب می بارد دوباره در شبمان التهاب می بارد به حکم عقل بیا زیر چتر احساسم از آسمان، غزلِ بی حساب می بارد ببین که ابر نگاهت چگونه بر سقفِ_ خیالِ شاعرِ خانه خراب می بارد گمانم از قدح عشقت آسمان مست است به این نشانه که هر شب شراب می بارد "هزار واژه ی تبدار در دلم جاریست" عجیب نیست که چشمم مذاب می بارد...
🍂 عشق آمد، دیگر این دل آن دل آزاد نیست خنده‌ای می‌آورم بر لب ولی دل شاد نیست در کنار دست من جایی همیشه خالی است قلب من در تور افتاده ولی صیاد نیست سروهای زندگی در چشم‌ من صف بسته‌اند هیچ‌یک پیش نگاهم مثل آن شمشاد نیست هیچ‌کس از حال لیلاها ندارد اطلاع بیستون را گشت شیرین ردی از فرهاد نیست چشم‌هایم بسته دستم سرد آوازم سکوت شکوه دارم از تو اما قدرت فریاد نیست بال را بگشا فرود آ در دل دیوانه‌ام هیچ قلبی مثل این ویرانه مهرآباد نیست
همان دینی که شد مدیونت از شعب ابیطالب بر عالم کرده تکریم تو را مهر آفرین واجب شدی زینت فزای خانه ی طاها و آوردی گلی یکتا و در شان علی ابن ابیطالب خدا را دیده ای در چشمهایش بی گمان بانو که قلبت شد به عشق «رحمة للعالمین» راغب کم آورده است حاتم از شکوه بذل و بخشش هات و در تحریر اجر نیکی ات در مانده شد کاتب شدی سنگ صبور خاتم و نگذاشتی یک آن شود غم بر وجودش در هیاهوی زمان غالب اگرچه وصف تو سخت است ام المومنین شاید محمد رفت تا معراج ،وقتی شد تو را صاحب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهی که شود دلت چو آئینه ده چیز بـرون کن از میان سینه حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت بغض و حسد و کبر و ریا و کینه شیـری خودت هم بکن تو پاکیزه تا نبندد این ده قلم تو دلت پینه ✍ از