eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.8هزار دنبال‌کننده
8.5هزار عکس
2.1هزار ویدیو
95 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
از چشم و دل مپرس که در اولین نگاه شد چشمِ من، خرابِ دل و دل خراب چشم...
همین که خاطره ها وقت خواب می بارد دوباره در شبمان التهاب می بارد به حکم عقل بیا زیر چتر احساسم از آسمان، غزلِ بی حساب می بارد ببین که ابر نگاهت چگونه بر سقفِ_ خیالِ شاعرِ خانه خراب می بارد گمانم از قدح عشقت آسمان مست است به این نشانه که هر شب شراب می بارد "هزار واژه ی تبدار در دلم جاریست" عجیب نیست که چشمم مذاب می بارد...
🍂 عشق آمد، دیگر این دل آن دل آزاد نیست خنده‌ای می‌آورم بر لب ولی دل شاد نیست در کنار دست من جایی همیشه خالی است قلب من در تور افتاده ولی صیاد نیست سروهای زندگی در چشم‌ من صف بسته‌اند هیچ‌یک پیش نگاهم مثل آن شمشاد نیست هیچ‌کس از حال لیلاها ندارد اطلاع بیستون را گشت شیرین ردی از فرهاد نیست چشم‌هایم بسته دستم سرد آوازم سکوت شکوه دارم از تو اما قدرت فریاد نیست بال را بگشا فرود آ در دل دیوانه‌ام هیچ قلبی مثل این ویرانه مهرآباد نیست
همان دینی که شد مدیونت از شعب ابیطالب بر عالم کرده تکریم تو را مهر آفرین واجب شدی زینت فزای خانه ی طاها و آوردی گلی یکتا و در شان علی ابن ابیطالب خدا را دیده ای در چشمهایش بی گمان بانو که قلبت شد به عشق «رحمة للعالمین» راغب کم آورده است حاتم از شکوه بذل و بخشش هات و در تحریر اجر نیکی ات در مانده شد کاتب شدی سنگ صبور خاتم و نگذاشتی یک آن شود غم بر وجودش در هیاهوی زمان غالب اگرچه وصف تو سخت است ام المومنین شاید محمد رفت تا معراج ،وقتی شد تو را صاحب
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
خواهی که شود دلت چو آئینه ده چیز بـرون کن از میان سینه حرص و دغل و بخل و حرام و غیبت بغض و حسد و کبر و ریا و کینه شیـری خودت هم بکن تو پاکیزه تا نبندد این ده قلم تو دلت پینه ✍ از
رفته ای چندیست تا خالی شوی از ما و من ها خوش ندارم ناخوش احوالت کنم با اين سخن ها گريه کردم بی تو روی شانه های جالباسی عطر تلخت مانده روی تک تک اين پيرهن ها بعد تو باد است حرف عالم و آدم به گوشم: پندهای پيرمردان شايعات پيرزن ها رفته بودی مثل اشک از چشم ها افتاده بودم کاش برگردی که افتد باز اسمم در دهن ها کيستی ای عشق؟ وقتی نيستی در سوگ و سورم چيست فرق پيرهن های عروسی با کفن ها؟ حوض بی ماهی، حياط برگريزان، چای بد طعم باز با گلپونه ها «من مانده ام تنهای تنها» - علیرضا بدیع
نزَد تخمین عشقم را به تو علم ریاضی هم خدای مهربانم بی‌نهایت دوستت دارم @mastanehaye_man
دوباره فصل دلتنگی،هوای شهر مبهم بود همیشه دست پاییز و دلم در کاسه ی غم بود خیالم را به زنجیر غزل ها بسته ام عمری که این دیوانگی از بچگی موی دماغم بود 🍂🍁🍂🍁🍂🍁🍂
شکایت از غم برگ ریز بس است مرا تبسم گل های روی میز بس است به آنچه یافته ام قانعم! چه کم چه زیاد اگر بس است همین چند خرده ریز بس است همیشه قسمت فواره سرنگون شدن است تو نیز مثل من ای دوست بر مخيز، بس است؛ به فکر پرچم تسلیم باش و نامه صلح نه دوست مانده به دشمن، دگر ستیز بس است به جای گوهر و یاقوت، سنگ در کف توست هر آنچه یافته ای را زمین بریز بس است
آورده‌اند وعدۀ پاییز يا بهار؟ این برگ‌های مضطرب، آن ابرهای تار بر پشت‌بام شهر کسی ایستاده است باز است چشم عالم و آدم به انتظار ما بی‌اراده از پل تقدیر رد شدیم بگذر تو هم ز مسألۀ جبر و اختیار ای آن‌که از برنده شدن سرخوشی! بدان جز باختن نبود مرا قصد از این قمار خون می‌خورم ز سنگدلی‌های خویشتن دردی نشسته در دل هر دانۀ انار ما هردو خیره‌ایم به هم چون دو آینه هر یک به اضطراب و غم دیگری دچار باید دوباره خلق شود داستان نوح ای ابر بی‌قرار! کمی بیش‌تر ببار...
🌸سالروز پاکترین، 🌸 زلالترین، 🌸 شادترین 🌸 و مقدس ترین پیوند❤️ هستی بر آقا امام زمان عج و همگی مبارکباد...🌺✨