🍂✨السَّلامُ عَلَیْكَ یا بَقِیَّةَ اللَّهِ فى اَرْضِهِ..✨🍂
من شدم مایه آزار ببخشید مرا
بدی من شده تکرار ببخشیدمرا
در سرم فکر گناه و به لبم ذکر دعا
من شدم عبد خطاکار ببخشیدمرا
همه گفتن مبر آزار به یارت نوکر...
نشد این گوش بدهکار ببخشیدمرا
غفلت از یار ضرر داشت برایم آقا
نشدم لایق دیدار ببخشیدمرا
توبه کردم ولی باز خطایی سر زد
گنهم گشتهتلنبار ببخشیدمرا
من هنوزم که هنوز است گنهکار هستم
من شدم مایه آزار ببخشید مرا
🍂🌸یا_صاحب_الزمان_عج🌸🍂
🌸✨اللهم عجل لوليك الفرج✨🌸
دنيا براے مــــــاست چرا گريه مے كنے
اين اصل ماجراست چرا گريه مے كنے
فكر و خيال بد به دلت رخنه كرده است
مشكل گشا خداست چرا گريه مے كنی
قلبم شبيه خانه ے امنے بــــراے توست
اين خانه پابه جاست چرا گريه مے كنی
گيرم كه قفل كرده كـــسے درب خانه را
رمزش كه پيش ماست چرا گريه مے كنے
گفتم توكلے كه خدا هم كمك كـــــــــــــند
او بــــــــا من آشناست چرا گريه مے كنی
خدا همیشه با ماست چرا گریه میکنی؟
🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹🌸🌹
گفته بودش گر نباشم گریه زاری میکند
با وجودم او دلش ناسازگاری میکند
آمدم باشم کنارش هر چه باداباد عشق
من نگاهم کور شد او افتخاری میکند
هیچ کس با عشق او قلب نزارم راندید
عشق او در کوی جانم،تکسواری میکند
تا نظامی گر شدم با سر زمینی آشنا
رفته یارم پیش دشمن مستشاری میکند
هرچه من تنها شوم بدتر صدایم با دلش
دائما درخواستِ نیروی اضطراری میکند
🌸پیش هر بی درد تا کی گریه ها تنها کنم
رسم دنیا شایدم تنها مداری میکند
🌸میروم شاید مصیبت دیده ای پیدا کنم
سرزمینی با غمم سرمایه داری میکند
#سید_طباطبایی
#بداهه
عارفی را پرسیدند:
از اینجا تا خدا چه مقدار راه است؟
فرمود: یک قدم!
گفتند: این یک قدم کدام است؟؟؟
فرمود:
پا بگذار رو خودت (نفست)
نردبان این جهان ما و منیست
عاقبت این نردبان افتادنیست
لاجرم هرکس که بالاتر نشست
استخوانش سختتر خواهد شکست.
(تنهــا دلـیـل آمـدن و رفتنـم تـویی)
تنهـا عزیز حک شده برشهر دلبری
صدها غزل اگر ز دهانم برون شود
تو قاصد بهاری وتک بیت محشری
دریـا بـرای دیدن موج قشنگ تــــو
آمـد به ساحل ِ گُلِ نزدیک روسـری
ای حاکم نشسته بر آفاق هر خیال
کی میشود گذرکنی از ❤️ من،پری
#مهمانخدا
🌸سقفی به غیر از آسمان بر سر نداری
تو سایه بر سر داشتی دیگر نداری
خورشید او تابید تا تابیده ماهم
آتش گرفتم قصد خاکستر نداری
دل داده ام دل برده ای تقصیر و تقدیر
باهم برابر کرده یا دلبر نداری
معشوقه در این ماجرا عاقم نکن چون
من بی دفاعم پس چرا باور نداری
ایمان بیاور من قسم خوردم برایت
شک بیشتر شاید ولی کمتر نداری
شطرنج و رُخ،در ماهْ شاهم کیش و مات است
هم غرق بازی هم دلی در بر نداری
بالای شعرم نام محبوبم نوشتم
افتاد نامش بر زمین سرور نداری
حالا که فهمیدم به دنیایت غمی نیست
فحشم دهی بدتر خودت مادر نداری
بارید چشمم خیس چون یک جاده از غم
رنگین کمان تشکیل و کم زیور نداری
گفتم پدر با من بگو از عشق شیرین
گفتش نمیفهمی تو چون دختر نداری
فرمانده در میدان جنگی تیز کن تیز
شمشیر خود را کار با خنجر نداری
شهنامه خواندم آخرش پی برده ام که
گر عاشقی اول چرا،آخر نداری
رو کن به من با دل بجنگ از بس سیاه است
دیگر نیازی هم به صد سنگر نداری
زیبا و زیباتر شدی ای پادشاهم
لشکر اگر عاشق شود کشور نداری
#سید_طباطبایی
#بداهه
شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟
مانده ام در طلبت غرق تمنا چه کنم؟
گفته بودی که رعایت کنم آن حد و حدود
من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟
تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است
با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟
دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت
می شود شاعر و دیوانه و شیدا چه کنم؟
همه را از دل من عشق تو بیرون کرده
مانده ای در دلم اما تک و تنها چه کنم؟
می سپارم به تو این دغدغه ها را ، اما
تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیا چه کنم؟
خسته ام جز تو دگر از همه چیز و همه کس
تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چه کنم!
رفتی که نباشم غزلی سیر کنارت
این بود همان عاقبت قول و قرارت؟
این شهر ولی بی تو به پایان نرسیده
لبریز نفس های پر از نقش و نگارت...
آنقدر تو هستی همه جا توی خیالم
انگار منم آنکه همه دار و ندارت...
من بیت به بیتم غزل خوب تن توست
بگذار که دستم برسد تا به انارت
از نسل دو تا رودی و همزاد همین ابر
باران بهاری ست گلم ایل و تبارت
از شهر غزل های سیاهم بگذر تا
تحویل بگیرم غزل سبز بهارت
این بیت قراری ست میان من و چشمت
بانو نشکن قافیه ی قول و قرارت . . .
جوری دلم شد تنگ، تنگی اینچنین دل تنگ نیست
کِی عشق فهمیدی که این مقیاس با فرسنگ نیست
آنقدر دوری رَخت میشوید درونم دائما
ای کاش میدانست،جُستم،جای بختَم چنگ نیست
حالا نبودت بین عقلم با دلم محبوس شد
گر زندگی زندان شود هم جرم ماها جنگ نیست
حرفی نزن، جانم فقط آرام و پنهانی بیا
قافیه را گر باخته دلم ترسِ ما از مرگ نیست
#سید_طباطبایی
ماهی که فارغ از غم دریا نمیشود
مجنون فقط به خاطرِ لیلی نمرده است
دریا اگر کمی متلاطم دلش نبود
میشد به صخره گفت که خیلی نمرده است
این ابر و بادها نکند گریه جای چشم
اشکی که رود ریخته سیلی نمرده است
#سید_طباطبایی
شده ام عاشق تو، وای که حالا چه کنم؟
مانده ام در طلبت غرق تمنا چه کنم؟
گفته بودی که رعایت کنم آن حد و حدود
من پذیرفتم و حالا نشد اما ، چه کنم؟
تو پر از خاطره ای، داشتنت حق من است
با دل من تو بگو حق خودم را چه کنم؟
دل من هر نفس و لحظه فقط با یادت
می شود شاعر و دیوانه و شیدا چه کنم؟
همه را از دل من عشق تو بیرون کرده
مانده ای در دلم اما تک و تنها چه کنم؟
می سپارم به تو این دغدغه ها را ، اما
تو نباشی ، تو بگو ، با غم دنیا چه کنم؟
خسته ام جز تو دگر از همه چیز و همه کس
تو بگو با دل افسرده لبریز تمنا چه کنم!
تو مگر از خواب چند نفر عبور کردهای،
که این جماعت همه یک شبه شاعر شدهاند...
#فاطمه_حیدری
لرزید دل از دیدن معشوق سرانجـــــام
شد باطــــن آشفتـــه ام از دیدنش آرام
احسنت به من هیچ نگویید و به شعرم
احسنت بگویید به آن منبع الهــــــــــام
✍#اسماعیلعلیخانی
سلام وقتتون بخیر✋
هندسه از چشم شهلایت به دست آورده ام
تابعی از زلف پیدایت به دست آورده ام
تا گسسته گشت لبهای شکر ریزت زهم
مشتق از لبخند زیبایت به دست آورده ا م
رفتی که نباشم غزلی سیر کنارت
این بود همان عاقبت قول و قرارت؟
این شهر ولی بی تو به پایان نرسیده
لبریز نفس های پر از نقش و نگارت...
آنقدر تو هستی همه جا توی خیالم
انگار منم آنکه همه دار و ندارت...
من بیت به بیتم غزل خوب تن توست
بگذار که دستم برسد تا به انارت
از نسل دو تا رودی و همزاد همین ابر
باران بهاری ست گلم ایل و تبارت
از شهر غزل های سیاهم بگذر تا
تحویل بگیرم غزل سبز بهارت
این بیت قراری ست میان من و چشمت
بانو نشکن قافیه ی قول و قرارت . . .
خانه ام را سوختند و سوخت جانم، چون علي
ظالمان بستند محكم بـازوانم، چون على
پابرهنه ، سربرهنه ، بى عبا، دركوچه ها
مى كشاندند و پر از خون شد دهانم، چون على
#ياسر_قربانى
شهادت امام جعفر صادق(ع) تسليت...
#امام_صادق_علیه_السلام
غریب ماندن در کوچه دردســـر دارد
فقط خــداست که از حال تو خبـر دارد
خـــدا کند که در این کوچــه باز حداقل
طناب از سر دست تو دســـت بردارد
#یا_صادق_آل_محمد
گرچه این دیوان بُوَد لبریــزِ از ابیاتِ ناب
شاه بیتِ شیعگی نامِ امامِ صادق است
مرثیه امام صادق(ع)............🖤
🖤باز هم پشت در خانه صدا پیچیده
بوی دود است که در بیت ولا پیچیده
عده ای بی سرو پا دور حرم جمع شدند
باز هم، همهمه در کوچه ما پیچیده
آن طرف نعره شیطانیِ« آتش بزنید»
این طرف صوت مناجات و دعا پیچیده
خلوت پیرترین مرد مناجات شکست
حرف حمله ست که در زمزمه ها پیچیده
چکمه از پای درآرید حرم محترم است
عطرِ سجاده آقا کفِ پا پیچیده
آبرو دارد وپیراهنِ او را نکشید
پیرمرد است به پاهاش رَدا پیچیده
دور تادور گلویش شده زخمی بس کن
خُب! ببین گوشة عمامه کجا پیچیده
بین درگاهی خانه نفسش بَند آمد
گوئیا زمزمة فضه بیا پیچیده
شکر حق روسریِ دختری آتش نگرفت
چه صداهاست که در کرببلا پیچیده
دختری داد زد عمه عموعباس کجاست؟
به پرو پای همه شمر چرا پیچیده؟
هر چه سر بود که اینان همه بر نیزه زدند
پس چرا حرمله دور شهدا پیچیده؟
یک نفرنیست بگیرد جلوی چشم رباب
یک سری را به سرِ نیزه جدا پیچیده🖤
شاعر:قاسم نعمتی
چرا در سایهی احساس خود زندانیات کردم؟!
به ناز آوردمت پای خزر، گیلانیات کردم
در عمق چشمهای آسمانگون پر از مهرم
چرا ای یخترین مرد زمین، مهمانیات کردم؟!
جهانم خانهای تاریک بود و وامدار شب
من اما آفتاب خانه را ارزانیات کردم
شبیه شورهزاری مرده در ذهن زمان بودی
که من با چشمهای ابریام، بارانیات کردم
همیشه رام بودی، جلوهای آرام از دریا
رسیدم، با سرانگشتان خود، طوفانیات کردم
تو در چنگ کویر تندخو بودی- خس و خاشاک!
من اما مملو از گلهای کوهستانیات کردم
همیشه در هوای عاشقی پر میکشیدی تو
ببخش انگار من کنج قفس زندانیات کردم!
هرکس که به حکمش زده اعدام کنید
از خواهشِ آخر نکنندش که دریغ
#بداهه
#سید_طباطبایی
برخورد نگاهت شده چون صاعقه تر
یک رعد تو مسبوق به بد سابقه تر
من گیج شدم یا تو شدی گیج ترین
دیوانه نکن شعر مرا نابغه تر
#بداهه
#سید_طباطبایی
دارم تمام می شوم اینجا میان درد
حالا که رفتهای برو، از نیمه برنگرد
حالا که رفته ای برو راحت، که خستهام
از این جنونِ عقل و دلِ مانده در نبرد
تو آدم نماندنی و اهل رفتنی
آری برو که کشته مرا این حضور زرد
حالا برو که فصل بهار است، خوب من
میترسم از نبود تو در روزگار سرد
شاید به قدر سختی مرگ است رفتنت
اما دلم کنار تو هم زندگی نکرد
من میروم پس از تو در آغوش غصههام
بگذر تو هم، به فاصله طاقت بیار ...مرد
#مریم_صفری