eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
72 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
☆ شاعر نشدم از این و آن بنویسم از قیمت آب و نرخ نان بنویسم شاعر شده‌ام که هر زمان شعر آمد از حضرت صاحب الزّمان بنویسم
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ 💔 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آقایِ جمعه هایِ پر از اضطراب من ای اعتبار و شور غـــزلهای ناب من در حسرت زیارت تو خونجگر شدم این انتظار و دوریِ تو برده تاب من ۱۴۰۲/۸/۱۲ 🤲 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاییز یک شعر است ، یک شعر بی‌مانند! زیباتر و بهتر از انچه میخوانند....
☆ دفتر رباعی‌های بارانی ☆☆☆ باریده ستم به شهر همچون باران جوی است تمام شهر از خون باران از غصهٔ غزه چشم‌هایم شده‌اند یک‌پارچه خون درون و بیرون باران ☆☆☆ دور از نفس سبز بهاران شده‌ای یخ‌بسته‌تر از فصل زمستان شد‌ه‌ای سد ساخته‌ای مقابل حملۀ اشک در پشت نقاب خنده پنهان شده‌ای ☆☆☆ در هر نفست عطر بهاران جاری است در رود لبت سورۀ قرآن جاری است وقتی‌که طلوع می‌کنی در دل من در چشم من آفتاب و باران جاری است ☆☆☆ از ما که دلی نمی‌رُباید باران! از چهره غمی نمی‌زُداید باران! خشکید نهال طبع شعرم بی‌او با ما غـــزلــــی نمی‌سُراید باران! ☆☆☆ از اشک، هزار مال من، صد باران باید که ببارم من و شاید باران انگار که داشت گریه بر من می‌کرد وقتی‌که به‌ روی شیشه می‌زد باران ☆☆☆ یک عمر شدیم مبتلایت باران مشتاق تو و دست عطایت باران با بارش مِهر تو غزلخوان شده‌ایم باران باران جان به فدایت باران ☆☆☆ آهنـــگ بهــــار می‌ســـراید باران غـــم از دل بـــاغ می‌زداید باران هرگاه که از غصـــه دلم می‌گیرد با بغــض گلــــو راه می‌آید باران ☆☆☆ آرام و لطیف و پاک و زیبا باران عالم شده یوسف و زلیخا باران یک نظمِ جدید در جهان برپا شد وقتی ‌که سروده شد به هرجا باران ☆☆☆ یک قطعه سروده‌ام سراپا باران در آخرِ آن نوشته: امضا باران با بارشِ آن رباعی‌ام کامل شد چون نیست در آن ردیف إلّا باران ☆☆☆ شیرین و تمیز و شاد و خندان باران درمانِ تمامِ چاره‌جویان باران هرجا که نگاه می‌کنی باران است آغازگر و میان و پایان باران ☆☆☆ در حال تکمیل...
بی تو فردایی ندارم بی تو هستم بیقرار   با تو بودن میکند قلب مرا امیدوار آفتابی و تماشای تو عالمتاب شد طالع ات را از پرستوی نگاهم برندار بی تو چرخِ روزگار از چرخشش می ایستد لطف کن چشمِ مرا هم در بیار از انتظار دور بودن از تو مفهومِ فراموشی نداشت من بقربانِ تو و این دوریِ دنباله دار چون کویری تشنه ام ای مهربان لطفی کن و مثل باران بهاری بر سر و رویم ببار ای که صبر از من گرفتی در خفا و آشکار کاش میگفتی چرا با من نداری هیچ کار!
انگیزه و شورمان نماز جمعه است میعاد حضورمان نماز جمعه است با خویش اگر نور بصیرت داریم سرچشمه نورمان نماز جمعه است دل باز مهیای نماز جمعه است یک قطره به دریای نماز جمعه است میعاد حضور مومنان در هر شهر همواره مصلای نماز جمعه است مهدی شریفی
؛ با نام و یاد کو مسیحایی که جانِ رفته را باز آورد، در رگ خشک بشر خونی جنون‌ساز آورد؟ مَردهای مُرده بسیارند حرفش را نزن قتلگاهی کو که سرهای سرافراز آورد؟ حاج قاسم کو که با اعجاز نفسی مطمئن، از میان صخره‌های سخت، سرباز آورد؟ در سکوت دردناک و شرمناک منطقه نازم آن حوثی که با خود موشک‌انداز آورد بیشه‌ها از نعره لبریزند و از غُرّش پُرند شیر لبنان حمله بر گرگ دغلباز آورد این همه موشک که در قعر زمین لب بسته‌اند یک نفر باید که آن‌ها را به آواز آورد جرأتی دیوانه از جنس جنونی سرخ کو، تا بدون دکمه موشک را به پرواز آورد؟ کو علمداری که اسرائیل را ذلت دهد پرچم خون فلسطین را به اعزاز آورد؟ کو ابرمردی که پایان شب شیطان شود؟ کو ابالغوثی که دنیا را به آغاز آورد؟ کاش آن دست یداللهی که خیبر را شکست باز با یک ضربه دنیا را به اعجاز آورد...
ای وقف نگاه تو تمام دل من شیرین ز تمنای تو کامِ دل من پیوسته ز جام چشمهایت مستم این میکده را بزن به نام دل من
مائیم اسیر دامتان یا مهدی روی لب ماست نامتان یا مهدی ای شمس و قمر خادم درگاه شما ای جن و ملک غلامتان یا مهدی مهدی شریفی
هدایت شده از آرایه های ادبی
👌 لطفا قبل از اینکه بنویسید، بیاموزید! قبل از اینکه کپی کنید، مطالعه کنید! @arayehha🫧