eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم‌الله الرحمن الرحیم دوبیت از غزل؛ «ذخیره» به سیره‌ی علما گریه برتو سیره‌ی ماست برای روز قیامت همین ذخیره‌ی ماست غلام خانه‌ی تو بوده‌اند اجدادم که نوکری تو ارثیه‌ی عشیره‌ی ماست
گفتند که کار، کارِ دشمن باشد ایران وسط است و آتش‌افکن باشد فرمود بزرگِ ما در ایران: «لابُد این کار هم از بسیجِ لندن باشد!»
تک درخت زرد پاییزم ولی با خیال کربلایت زنده ام عشقتان جان مرا سیراب کرد از محبت هایتان شرمنده ام...
جمع دو سه تا قافیه هرگز شدنی نیست مثل من و  عاقل  شدن  و  دل  نسپردن...
دستی برآر و مثل اناری مرا بچین ترسم که انتظار کند دانه دانه‌ام...
ذرات من زِ مِهر تو خالی نمی‌شوند گر ذره ذره میکنی ای فتنه‌جو مرا
چه کنم دل چو هوای تو کُند شب همه‌ شب سر اگر بی‌ تو به دیوارِ غریبی نزنم؟
. شکسته‌بال‌و‌پرم، وا نمی‌شود بالم از این خراب‌تر آقا نمی‌شود حالم هنوز هم که هنوز است در مسیر جنون به پختگی نرسیدم، چو میوه‌ای کالم گذشت فرصت عمرم، سپید شد مویم بدون رؤیت رویت گذشت هر سالم مرا ببخش که کمتر به یادتان بودم ببخش، رنگ شما نیست رنگ اعمالم فدای تار عبایت، بگیر دستم را بگیر دست دلم را، مریض احوالم به غیر روضه و گریه، به غیر نور شما که هیچ نور امیدی نمانده در عالم میان روضهٔ گودال این دلم گیر است شبیه جد غریبت اسیر گودالم هنوز هم که هنوز است دل‌پریشانِ صدای نعل جدید و شروع جنجالم هنوز هم که هنوز است در تب و تابم هنوز گریه‌کن روضه‌های خلخالم
دل را پر از طراوت عطر حضور کن آقا تو را به حضرٺ زهرا ظهورکن آخر کجایی ای گل خوشبوی فاطمه(س) برگرد و شهر را پر از امواج نورکن اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج سلام صبحتون متبرک به نگاه امام زمان(عج)
☆ شاعر نشدم از این و آن بنویسم از قیمت آب و نرخ نان بنویسم شاعر شده‌ام که هر زمان شعر آمد از حضرت صاحب الزّمان بنویسم
─‌‎‌‌‌‌‌‌═‎‌‌‌‌‌‌༅࿇༅ ❃﷽ ❃ ༅࿇༅═‎‌‌‌‌‌‌─‌ 💔 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─‌ آقایِ جمعه هایِ پر از اضطراب من ای اعتبار و شور غـــزلهای ناب من در حسرت زیارت تو خونجگر شدم این انتظار و دوریِ تو برده تاب من ۱۴۰۲/۸/۱۲ 🤲 ─‌┅═‎‌‌‌‌‌‌✧❁࿇❁✧═‎‌‌‌‌‌‌┅─
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
پاییز یک شعر است ، یک شعر بی‌مانند! زیباتر و بهتر از انچه میخوانند....
☆ دفتر رباعی‌های بارانی ☆☆☆ باریده ستم به شهر همچون باران جوی است تمام شهر از خون باران از غصهٔ غزه چشم‌هایم شده‌اند یک‌پارچه خون درون و بیرون باران ☆☆☆ دور از نفس سبز بهاران شده‌ای یخ‌بسته‌تر از فصل زمستان شد‌ه‌ای سد ساخته‌ای مقابل حملۀ اشک در پشت نقاب خنده پنهان شده‌ای ☆☆☆ در هر نفست عطر بهاران جاری است در رود لبت سورۀ قرآن جاری است وقتی‌که طلوع می‌کنی در دل من در چشم من آفتاب و باران جاری است ☆☆☆ از ما که دلی نمی‌رُباید باران! از چهره غمی نمی‌زُداید باران! خشکید نهال طبع شعرم بی‌او با ما غـــزلــــی نمی‌سُراید باران! ☆☆☆ از اشک، هزار مال من، صد باران باید که ببارم من و شاید باران انگار که داشت گریه بر من می‌کرد وقتی‌که به‌ روی شیشه می‌زد باران ☆☆☆ یک عمر شدیم مبتلایت باران مشتاق تو و دست عطایت باران با بارش مِهر تو غزلخوان شده‌ایم باران باران جان به فدایت باران ☆☆☆ آهنـــگ بهــــار می‌ســـراید باران غـــم از دل بـــاغ می‌زداید باران هرگاه که از غصـــه دلم می‌گیرد با بغــض گلــــو راه می‌آید باران ☆☆☆ آرام و لطیف و پاک و زیبا باران عالم شده یوسف و زلیخا باران یک نظمِ جدید در جهان برپا شد وقتی ‌که سروده شد به هرجا باران ☆☆☆ یک قطعه سروده‌ام سراپا باران در آخرِ آن نوشته: امضا باران با بارشِ آن رباعی‌ام کامل شد چون نیست در آن ردیف إلّا باران ☆☆☆ شیرین و تمیز و شاد و خندان باران درمانِ تمامِ چاره‌جویان باران هرجا که نگاه می‌کنی باران است آغازگر و میان و پایان باران ☆☆☆ در حال تکمیل...
بی تو فردایی ندارم بی تو هستم بیقرار   با تو بودن میکند قلب مرا امیدوار آفتابی و تماشای تو عالمتاب شد طالع ات را از پرستوی نگاهم برندار بی تو چرخِ روزگار از چرخشش می ایستد لطف کن چشمِ مرا هم در بیار از انتظار دور بودن از تو مفهومِ فراموشی نداشت من بقربانِ تو و این دوریِ دنباله دار چون کویری تشنه ام ای مهربان لطفی کن و مثل باران بهاری بر سر و رویم ببار ای که صبر از من گرفتی در خفا و آشکار کاش میگفتی چرا با من نداری هیچ کار!
انگیزه و شورمان نماز جمعه است میعاد حضورمان نماز جمعه است با خویش اگر نور بصیرت داریم سرچشمه نورمان نماز جمعه است دل باز مهیای نماز جمعه است یک قطره به دریای نماز جمعه است میعاد حضور مومنان در هر شهر همواره مصلای نماز جمعه است مهدی شریفی
؛ با نام و یاد کو مسیحایی که جانِ رفته را باز آورد، در رگ خشک بشر خونی جنون‌ساز آورد؟ مَردهای مُرده بسیارند حرفش را نزن قتلگاهی کو که سرهای سرافراز آورد؟ حاج قاسم کو که با اعجاز نفسی مطمئن، از میان صخره‌های سخت، سرباز آورد؟ در سکوت دردناک و شرمناک منطقه نازم آن حوثی که با خود موشک‌انداز آورد بیشه‌ها از نعره لبریزند و از غُرّش پُرند شیر لبنان حمله بر گرگ دغلباز آورد این همه موشک که در قعر زمین لب بسته‌اند یک نفر باید که آن‌ها را به آواز آورد جرأتی دیوانه از جنس جنونی سرخ کو، تا بدون دکمه موشک را به پرواز آورد؟ کو علمداری که اسرائیل را ذلت دهد پرچم خون فلسطین را به اعزاز آورد؟ کو ابرمردی که پایان شب شیطان شود؟ کو ابالغوثی که دنیا را به آغاز آورد؟ کاش آن دست یداللهی که خیبر را شکست باز با یک ضربه دنیا را به اعجاز آورد...
ای وقف نگاه تو تمام دل من شیرین ز تمنای تو کامِ دل من پیوسته ز جام چشمهایت مستم این میکده را بزن به نام دل من
مائیم اسیر دامتان یا مهدی روی لب ماست نامتان یا مهدی ای شمس و قمر خادم درگاه شما ای جن و ملک غلامتان یا مهدی مهدی شریفی
هدایت شده از آرایه های ادبی
👌 لطفا قبل از اینکه بنویسید، بیاموزید! قبل از اینکه کپی کنید، مطالعه کنید! @arayehha🫧
👌بزرگواران توجه داشته باشند: 🕰ساعت سخنرانی جناب ، ساعت ۱۵ به وقت لبنان 🇱🇧 و ساعت ۱۶:۳۰ به وقت ایران 🇮🇷 خواهد بود. 🍃 لطفاً اطلاع‌رسانی کنید 🍃
دزد می خواست راه را بزند آتش، انبار کاه را بزند شب در اندیشه سیاهی بود سنگ، در حوض، ماه را بزند آه؛ ایران سرخ و مصدومم سرزمین قوی و مظلومم تا شکوه پلنگی ات دیدند مثل سگ ها به خویش لرزیدند بر تو چنگال ها کشیدندو لاشخورها چه قدر چرخیدند وقت رزم است و وقت حاشا نیست کشور قاسم سلیمانیست آن نسیم گرفته از تو سراغ می دمد بر شکوفه باغ به باغ غنچه ی چادرحرم گل داد در میان غروب شاهچراغ دست مزدورها قلم شده است چون که ایران ما حرم شده است مشرق تو ضریح حضرت ماه روشنی بخش روزهای سیاه "عجمیان" شهید در خاکت؛ کشور "آرمان" "روح الله " همچنان در مسیر پیرخمین میهن ملت امام حسین(ع) پیکرت زخمی از تبر شده است مادرت گرچه بی پسر شده است جای زخمش جوانه روئیده است کشورم آبدیده تر شده است در دویدن شتاب کم نشود مویی از انقلاب کم نشود نشود هرچه که شنید، عوض! دیده با هرچه که ندید، عوض! نگذاریم لحظه ای بشود، جای "جلاد" با "شهید"، عوض! زمزمه می کنیم گهگاهی سرزمین بقیه اللهی سینه دلتنگ و دیده مرطوب است عطر پیچیده، عطرمحبوب است فتنه و اغتشاش رفته ولی مهم این است حال تو خوب است آه؛ ایران سرخ و مصدومم سرزمین قوی و مظلومم به بهانه سالگرد شهادت و
دیر فهمیدیم پس دیوار بالا رفته بود با همان خشت نخستین تا ثریا رفته بود دیر فهمیدیم و معماران مرموز از قدیم چیده بودند آن چه بر پیشانی ما رفته بود گاه می گویم به خود: اصلا کلاه جد من جای مسجد کاشکی سمت کلیسا رفته بود رسم پرهیز از جهان ای کاش بر می داشتند کاش یوسف روز اول با زلیخا رفته بود من نمی دانم چه چیزی پایبندم کرده است کوه اگر پا داشت تا حال از این جا رفته بود دور تا دورش همه خشکی است این تنها خزر راه اگر می داشت از این چاله به دریا رفته بود
باران یا دوش آب، چه فرقی می‌کند؟! وقتی عاشقی زیر هیچ کدام آواز نخواند