eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
54 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
. آب ، خاشاڪ چو بر خاطر خود دید، چہ گفت:؟ گفت: شڪ نیست ڪہ هر چیز،، ڪہ بر ماست زِ ماست...
اندازهٔ هفت آسمان غم دارم ابرییَم و بیت‌های نم نم دارم در کافهٔ شعرهای دلتنگی خود با طعم خیال، چای خوش‌دم دارم هنگامِ دِروی گندم احساسم موسیقیِ نابِ جانِ مریم دارم لبخند که می‌زند دلم می‌لرزد دل نیست! درونِ سینه‌ام بم دارم از برزخ خاطرات من دور شوید با هیزم لحظه‌ها جهنم دارم زیرِ لحدِ سکوت، در گورِ زمین افسوس که مرگِ زود و مبهم دارم نیلوفرم و به دور خود می‌پیچم دلتنگم و روزگارِ دَرهم دارم در خیمهٔ عشق روضه می‌خواند غم هر ثانیه در خودم محرم دارم ای جنگل شعرهای انبوهِ سرم لطفا دو سه خط هوا! نفس کم دارم
تا جهان باشد نخواهم در جهان هجران عشق عاشقم بر عشق و هرگز نشکنم پیمان عشق ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
40.82M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ای جاااااان جیگرم حال اومداونجایی که میگه خوش به حال سیدا😅😍❤️ اونجایی که میگه عمه ساداته 😍
🌼
سلام. اصلا متوجه منظورتون نشدم. مگه اینکه گفته بشه ارسالی اعضا در لینک ناشناس آبرو طرف میره؟؟؟ ما اشعار شاعرانی که ازشون کانال نداریم یا تو کانالها و گروه ها اشعارشون رو نمی‌بینیم میگیم اینجا بذارن. این دیگه چه آبرو رفتنی داره؟!!! واقعا اگه کسی دوست نداشته باشه میتونه تو خود لینک بگه که عنوان نشه ارسالی در لینک ناشناس. که این اتفاق بارها افتاده و ما عنوان نکردیم. و اینکه میگید تو یه کادر بی ربط اشعارمون رو کپی کنید و بفرستید..... اشعاری که وزن و قافیه‌ی درستی نداشته باشه رو اینکارو کردیم که نشون بدیم شعر خونده شده و تو کانال هم گذاشتیم ولی خب چون وزن و قافیه مشکل داره نمیشه به عنوان یه پیام مستقل فرستاد. اونوقته که تو لینک ناشناس یا تو پیوی مدام تذکر میدن که چرا شعر با وزن و قافیه غلط تو کانال بارگذاری کردید. حله؟؟؟
ماهیم که از شبزدگی خسته شدیم آهیم که توی سینه ها بسته شدیم ما نسل به نسلمان دهاتی بودیم بدجور به آفتاب وابسته شدیم @nabzeghalam
جادوڪَر شهراسٺ چشمان سیاه ٺو هردم ڪندافسون چشمان خمار ٺو.....   ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
با اهل قلم عهد اخوت بستم با رود به دریای صفا پیوستم سرباز ولایتم، قلم اسلحه ام من مفتخرم که یک بسیجی هستم
هم صحبت و همدل و هم اندیش توام آرامش لحظه های تشویش توام لبخند خدایی که همین نزدیکی است یعنی نگران نباش من پیش توام
" نام عشق که زیباترین سرآغاز است هنوز شیشه عطر غزل درش باز است جهان تمام شد و ماهپاره‌های زمین هنوز هم که هنوز است کارشان ناز است هزار پند به گوشم پدر فشرد و نگفت که عشق حادثه ای خانمان بر انداز است پدر نگفت چه رازی است این که تنها عشق کلید این دل ناکوک ناخوش آواز است به بام شاه و گدا مثل ابر می‌بارد چقدر عشق شریف است و دست و دل باز است بگو هر آنچه دلت خواست را به حضرت عشق چرا که سنگ صبور است و محرم راز است ولی بدان که شکار عقاب خواهد شد کبوتری که زیادی بلند پرواز است
گاهی میان مردم، در ازدحام شهر غیر از تو هر چه هست فراموش می‌کنم …
یک روز اگر نبیندش تب دارد عمری است که"یا حسین" بر لب دارد بوسیده سر بریده و رگ ها را این داغ عظیمی است که زینب دارد
ای دختر عصمت و ولایت زینب ای خواهر سرور شهامت زینب زیبا شده نهضت حسینی با تو بانوی بلاغت و کرامت زینب
"پرسید:اگر رفتم ، حال تو چه خواهد شد؟ یخ کردم و لرزیدم ؛ با خنده تلخی رفت!"
"یک شهر پر از حادثه ی دود گرفته صد بغض گره خورده و اندوه جوانی شب های زمستانی و بارانی دلگیر باید به عزای دل خود نوحه بخوانی"
کودکستان بهشت این روزها پر گشته از... غنچه های زخمی غزه که از ره می رسند! "عاصی" 🍃🇵🇸🍃😭
به جز خیالِ تو جانا ! دلم ، خیالِ که می دارد ؟ از ابرِ احساسِ تو ! بر دلم ، فقط عشق می بارد مرا میلِ نوازش زلفِ تو ، کشانده تا آینه ات کاش امشب ، دستت ، شانه را به من بسپارد چشمِ من ، دعا گویِ چشمانِ توست ، در محراب خدا کند قلمت ! از این خیل ، اسمِ مرا بنگارد اینجا نشسته ام به انتظارِ عبورِ کسی در باران چه قدر باید ؟ شاعرت ، عابر ، هر شب بشمارد گاه از دستِ غمِ تو ! به میخانه باید پناه بُرد گلستان می شوم آخر ، چنین نهالِ غم می کارد پیداست نگارِ من ، از توست ! حالِ خوبِ امشبم چه خوش قدوم است ، که بر قلب ما پا می گذارد بر آن پنجره حسرت نَبَرَم ؟ که عکس تو را می گیرد ببخش دیوانه را ، به هر شکل ، خیالِ خوب می پندارد
زیباتر از آفتاب هستی ای دوست ارزنده تر از کتاب هستی ای دوست من مفتخرم که در کنارت هستم تو لایق انتخاب هستی ای دوست
سختی ولی سنجیدنت را دوست دارم فلسفه ای، فهمیدنت را دوست دارم آرامشی، مثلِ هوایِ بعدِ باران حسِ خوشِ بوییدنت را دوست دارم مغرور و سنگینی ولی با لحن شیرین من را "شما" نامیدَنت را دوست دارم صدبار گفتم دوستت دارم ولی تو... حتی همین نشنیدنت را دوست دارم گاهی بپرس از دوستانت حال من را گاهی همین پرسیدنت را دوست دارم
"ای سلسله در سلسله در سلسله مویت وی آینه در آینه در آینه رویت چشمان تو، چشمان تو، چشمان تو، هو هو حق حق، چه بگویم چه من از این همه اویت؟ زیبایی سٌکر آورِ ربّانی آفاق بی شبهه شرابی تو و افلاک،سبویت هر سبز که از خاک برآید، کلماتت در چاه فرو ریخته اسرار مگویت ای زمزمه ی هر شب تنهایی جبریل وی زمزم آواز خداوند،گلویت دریایی و هر چشمه به ژرفای تو جاری فردایی و هر لحظه شتابنده به سویت
عطشی دارم از آن دست که ناگفتنی است در گلویم خبری هست که ناگفتنی است جاری ام در دل گسترده ی تنهایی خویش رو به آن روشن یکدست که ناگفتنی است چه بگویم که زبانم متلاشی شده است حیرتی هست در این مست که ناگفتنی است مانده ام خیره در آیینه ی سرشار از هیچ آنچنان رفته ام از دست که ناگفتنی است حرف از محو ضمیر من و روییدن توست من به رنگی به تو پیوست که ناگفتنی است