#امام_موسی_کاظم_ع_شهادت
بهار، میشِمُرَد اشکهای باران را
هجومِ ضربهی شلاقهای بوران را
خزانِ سرخِ زمین سبز میشود آخر
بهار، میرسد و میکُشد زمستان را
بهار، هوی مسیحای خاکِ در گور است
به آب میسِپُرد خشکی بیابان را
بهار را چه به پاییزهای طولانی ؟!
چقدر صبر کند خشکسالِ هجران را ؟!
به حکمِ داسبهدستان، به مرگ محکوم است
گُلی که زندگی آموختهست، گلدان را
دوباره دستِ خدا را به ریسمان بستند
همان تبار که از پشت، دستِ شیطان را
کبوتری که قفس را هم آسمان میدید
همیشه دید در انبوهِ درد، درمان را
چه یوسفی که ندارد هوای آزادی !
چه یوسفیست که پَر داده چاهِ کنعان را !
به آجر آجرِ زندان قیام میآموخت
کسی که ریخت، به میدان سجدهاش جان را
میان دخمهی تاریک، نور پیدا کرد
زنی که آن همه گم کرده بود، ایمان را
اباالرئوف، هرآیینه میشکست اما
رها نکرد، دلِ سنگی نگهبان را
اسیر بود، ولی ریسمانِ ایمانش
اسیر کرد، مسلمان و نامسلمان را
هجومِ سیلی جلادهای حیوانخو
کبود کرد، تنِ آیههای انسان را
به شأن آیهی «اِلّاالمُطَهَّرون» سوگند
که بیوضوصفتان میزدند قرآن را
دهانِ هر که به تندی به ناسزا وا شد
شکست، روی دلِ زخمیاش نمکدان را
شبیه پیکرش آماجِ زخم شد جگرش
به پارهی جگر از بس گذاشت دندان را
به کامِ تشنگیاش جامِ اشک مینوشاند
به کربلای لبش روضههای عطشان را
به پای او غل و زنجیرها اسیر شدند
زمانِ رفتنش آزاد کرد زندان را
سیاهچالِ غمِ کاظمین، بالا برد
کتیبههای عزای قم و خراسان را
اسیرِ سلسلههای عراقِ آن دوران
اسیر کرد، دلِ مردمان ایران را
#رضا_قاسمی
به خاک پای باب الحوائج موسی ابن جعفر(ع)
خدا در اوج شادی،گاه غم بخشیده انسان را
در آغوش بهار انداخته سوز زمستان را
میان تار و پود پیله ها پروانه خواهد شد
تحمل میکند هرکس مصیبتهای زندان را
تو نور آسمان هایی که "فی قعرِ السُجون" هستی
خدا گاهی به چاهی می سپارد ماهِ تابان را
"امین و صالح و صابر ،وَفیّ و عالِم و زاهِر"
چگونه وصف باید کرد خورشیدی فروزان را؟
چه اعجازیست پنهان در کلام روشنی بخشت؟
که تابانده به قلب "بُشرِ حافی" نور ایمان را
تویی "وَالکاظِمینَ الغَیظ" ،"عافینَ عَنِ الناسی"
نشان دادی در اعمال خودت تفسیر قرآن را
چه حالی داشت هارون آن زمانیکه به چشمش دید
به راه آورده اعجاز نگاه تو کنیزان را
پر و بال قنوتت را شکست اما نرنجیدی
نکردی از دعای خویش محروم آن نگهبان را
کرامت را رساندی تا به سر حد خودش وقتی
نمک گیرِ خودت کردی تمام خاک ایران را
خودم را در حریم تو تصور میکنم هربار
زیارت میکنم شیراز را،قم را؛خراسان را
یقین دارم شفاعت میکنی آن را که عمری داشت
به لب "یا حضرت معصومه" و "جانم رضا جان"را
#عباس_جواهری_رفیع
دل رفت و عمر رفت و روان رفت و بعد از این
ماییم و آهِ سرد و لبِ خشک و چشمِ تر...
#سلمان_ساوجی
🇮🇷
قطعا بیابان میشود دریای بعد از تو
با آه معنا میشود آوای بعد از تو
از بس که آزادی! قفس دور است از نامت
خاک اسارت بر سر دنیای بعد از تو
آن خاممغزی که گریزان شد از آغوشت_
درگیر آرامش نشد هرجای بعد از تو
از هر نظر سنجیدهام ،اصلا نمیگنجد
حتی تصور کردن فردای بعد از تو
حتی غریبی بین ما، ایران مظلومم
جمهوری اسلامیام، ای وای بعد از تو...
#ایران
#وطن
#جمهوری_اسلامی_ایران
#مهدی_کبیری
تنگ است دلم برای من بودن خود
ایکاش که آشتی کنم با منِ خود
بیگانه به قدر من نخواهد فهمید
عشق است فداکاریِ در میهن خود
#رباعی
#محمدعلی_ساکی
🌿
طوری ز چارچوب، در قلعه کنده است
انگار قلعه هیچ زمان در نداشته است...
✍ شاعر: #سید_حمیدرضا_برقعی
🏞 تصویرگر: #حسن_روح_الامین
📅 ۲۴ رجب، سالروز #فتح_خیبر توسط مولا امیرالمومنین علی علیه السلام مبارک باد 🎉🎊
#امیرالمومنین
✨خِیـٰـالِ وَصـْـلْ
@KhyaleVasl
16.69M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
لحظه ورود فرمانده کل قوا به حسینیه امام خمینی(ره) و اجرای سرود جمهوری اسلامی
♡
رود جاری شد درون کوچه از چشم ترم
پر نزد مرغ خیالت نازنینم از سرم
در دل و فکرم نه تنها، در خیالم نیز نه
پر شده از عشق تو نامهربان! سرتاسرم
دمبهدم طعم نویی از باغ عشقت میچشم
فکر کردی چیست شعرم؟ میوههای نوبرم
بسکه در خواب من ای گل رفتوآمد میکنی
عطر تو میآید از گوشهکنار بسترم
روز اول با شراب چشم شیرین آمدی
ریختی آخر سرابی تلخ را در ساغرم
من عقاب آسمان بودم که گنجشکت شدم
پر ابهت بودم اما حال رقتآورم
من به عشقت داشتم ایمان بت نامهربان!
رفتنت بدضربهای زد بر درخت باورم
چارۀ من چیست جز ترک محبت، بیوفا!
دوستت دارم ولی از بام عشقت میپرم
#زینب_نجفی
زمستان
سلامت را نمیخواهند پاسخ گفت
سرها در گریبان است
کسی سر برنیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را
نگه، جز پیش پا را دید نتواند
که ره تاریک و لغزان است.
وگر دست محبت سوی کس یازی
به اکراه آورَد دست از بغل بیرون
که سرما، سخت سوزان است.
نفَس، کز گرمگاهِ سینه میآید برون، ابری شود تاریک
چو دیوار ایستد در پیش چشمانت
نفس کاین است، پس دیگر چه داری چشم
ز چشمِ دوستانِ دور یا نزدیک؟
مسیحای جوانمرد من، ای ترسای پیرِ پیرهنچرکین
هوا بس ناجوانمردانه سرد است... آی
دمت گرم و سرت خوش باد
سلامم را تو پاسخ گوی، در بگشای...
#اخوان_ثالث