eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
61 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
🌼 دلت روشن اباصالح که زین العابدین آمد علــی بن حسیـــن بن امیـــرالمومنین آمد مضاعف گشته این شادی به قلب ملت ایران چون از دامان پاک بانوی ایران زمین آمد 🌼 🤲
بر آینه‌ی صفات یزدان بر جلوه‌ی واقعی انسان صلوات ماهِ شعبان، ماه رسول الله است بفرست در این ماه فراوان صلوات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
"از هم اکنون که‌ ماه شعبان است" از هم اکنون که ماه شعبان است، باید آماده ی حضور شوی باید از قبلِ موقفِ رمضان، پاک گردی و غرق نور شوی بگذر از هر چه بیش و کم اکنون، خیز و بردار یک قدم اکنون بگذر از دیگران تو هم اکنون، تا پسندیده ی غفور شوی لحظه لحظه به یاد مُردن باش، از هم اکنون به فکر رفتن باش  زودتر فکر توبه کردن باش، عاقبت راهیِ قبور شوی گر شوی غافل از چنین رحمت، عاقبت تو بمانی و حسرت حیف باشد اگر در این فرصت، صرف تقصیر یا قصور شوی تا "تو" باشی چه جا برای "او"ست ؟! بگذر از خود رها شو از این پوست نرسی تا مقامِ قُربِ دوست، مگر از نفسِ خویش دور شوی ادعا مثل حرف بسیار است، کو کسی که فدایی یار است؟! اگر از تو امام تو خواهد، میتوانی که در تنور شوی؟! شاید این ماه ماه آخر بود، شاید آقایمان ظهور نمود آری ای منتظِر ز جا برخیز، باید آماده ظهور شوی ۲۱ شعبان ۱۴۴۳
گرچه مسجد را گروهی با تجمل ساختند اهل دل میخانه را هم با توکل ساختند عشق جانکاه است یا جان‌بخش؟ حالا هرچه هست عشق‌بازان بینِ مرگ و زندگی پل ساختند سقف آگاهی ستونی جز "فراموشی" نداشت این بنا را خشت بر خشت از تغافل ساختند بی‌سبب مهمان‌نواز مجلس ماتم نبود این "گلابِ تلخ" را از "گریه‌ی گل" ساختند روز خلقت در گِل ما شوق دیدار تو بود از همان آغاز ما را کم‌تحمل ساختند...
🍃🌺 نذر میلاد باب الحوائجِ خانم أم البنین(س) 🌺🍃 ای در شجاعت مثلِ حیدر؛ یا أباالفضل(ع) آیینهٔ ساقیِ کوثر؛ یا أباالفضل(ع) ای مشکِ تو رؤیایِ دریایِ خروشان آقاترین سقّایِ برتر؛ یا أباالفضل(ع) دُرّ ادب شخصیَتَت را داده جلوه ای بر رکابِ شیعه گوهر؛ یا أباالفضل(ع) باب الحوائج هستی و با ذکرِ نامت آرام شد هر قلبِ مضطر؛ یا أباالفضل(ع) ای تشنهٔ عشقِ به فرزندانِ زهرا(س) فرمانپذیرِ امرِ مادر؛ یا أباالفضل(ع) أم البنین(س) میگفت: آقایت حسین(ع) است این را بدان تا روز محشر؛ یا أباالفضل(ع) روز مبادایِ حسینم زود بگذر- از دست و چشم و بلکه از سر؛ یا أباالفضل(ع) نانِ علی(ع) باشد حلالت جانِ مادر جان را فدایش کن سراسر؛ یا أباالفضل(ع) باید سپر باشی برای خیمه... باید- باشی علَمدارِ دلاور؛ یا أباالفضل(ع) مادر! حواست بیشتر باشد به زینب(س) خیلی محبّت کن به خواهر؛ یا أباالفضل(ع) بر چادرش تقدیم کن هر روز، بوسه ای حافظِ ناموس و معجر؛ یا أباالفضل(ع) من آرزو دارم شوَد هر لحظه جانت قربانِ این خواهر- برادر؛ یا أباالفضل(ع)!
چشم مستت چه کند با من بیمار امشب این دل تنگ من و این دل تب دار امشب آخرای اشک دل سوخته ام را مددی که به جز ناله مرا نیست پرستار امشب بیش از این مرغ سحر خون به دل ریش مکن که به کنج قفسم چون تو گرفتار امشب سیل اشکم همه دفترچه ایام بشست نرود نقش تو از پرده پندار امشب بودم امید که آیی به سرم سایه مهر آفتابی شود از سایه پدیدار امشب بسته شد هر در امید به هر جا که زدم چاره جویی کنم ازخانه خمار امشب محتسب خوشدل از آن است که یکباره زدند گوش رسوایی ما بر سر بازار امشب
توصیف‌ناپذیری و این را به غیر تو در وصف هر کسی که بگویم، تعارف است...
تقدیم به ابالفضل های انقلاب اسلامی جانبازان سرافراز... ای صفای دل جاری از صفای چشمانت می‌توان خدا رادید لابلای چشمانت می‌برد دل ما را تا سواحل امید پا به پای دریا‌ها ناخدای چشمانت تا سرای سبز دل می‌روی و می آید لحظه‌های اندوهم پا به پای چشمانت آن زمان که می‌رفتی کوله بار دل بر دوش قصه‌ی شهادت داشت کربلای چشمانت با من از خدا می‌گفت از صداقت دریا در غروب دلتنگی آیه‌های چشمانت من تورا که می‌بینم می‌شوم سراپا عشق کوچه کوچه می‌آیم در هوای چشمانت شعر من که چیزی نیست واژه‌های شرمنده هدیه‌ای است ناقابل پیش پای چشمانت
شعر ، تا آغوش پُر مِهرش ز هم وا میشود غم فروکش می نماید ، شعله رسوا میشود می رسد تا مصرعی بر گوشِ مردابی حزین همچو زمزم می تراود تا گوارا میشود درد، تا در سینه خنجر می کشد از پیش و پس پای دیوانی در آن پیکار پیدا میشود بر لبی ، گر بوسه ای کارد رباعی در سحر غنچه می بندد، همان ساعت شکوفا میشود گر شبی از چهره بردارد نقابش را غزل ماه ، بر او سجده آرد ، شهر غوغا میشود صد چو یوسف می دهد جان در رکابش بی درنگ هر که در بازار می بینی، زلیخا میشود آتشی کز خشم در دشتِ شقایق می شتافت شک مکن شیدای آن چشمان شهلا میشود می گزارد قافیه در قافیه بر آن نماز جمله را بی پرده تا پایان پذیرا میشود گر نهی حرمت حریم ِ شعر را تا روز حشر خاطرت خرّم تر از مینوی مینا میشود # م . ح _ شاد
عمری برای دیدن تو صرف صبر شد هرگز نبوده ای و پس از این ندارمت تو بعد ازین اگرچه خیال و توهمی اما چگونه در شب شعرم نیارمت گفتم به دل که مطلع شعرم شود نشد حسن ختام هر غزلم می گذارمت بی فایده ست هرچه ردیف بمان مرو حالا که میروی به خدا می سپارمت
دارم من از این‌ همه جدایی گله‌ها چـون راه که دور مانده از قافـله‌ها مهــریهٔ سـنگین و لبـاس و تـالار؛ انـداخــته بــین مـن و تـو فاصله‌ها