eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
2هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
شعـرسـازان جـان فداي شعرخوانان مي‌كنند
من دلم می‌ خواهد خانه‌ ای داشته باشم پر دوست کنج هر دیوارش دوست‌ هایم بنشینند آرام گل بگو گل بشنو… هر کسی می‌ خواهد وارد خانه پر عشق و صفایم گردد یک سبد بوی گل سرخ به من هدیه کند. شرط وارد گشتن شست و شوی دل‌ هاست شرط آن داشتن یک دل بی رنگ و ریاست بر درش برگ گلی می‌ کوبم روی آن با قلم سبز بهار می‌ نویسم ای یار خانه‌ ما اینجاست تا که سهراب نپرسد دیگر «خانه دوست کجاست؟!»
به بر و بحر نخواهی دید کسی چنین که منم آتش دو سوم بدنم آب است، تو سوم بدنم آتش نهنگ شعله‌وری هستم که می‌توانم اگر باشی میان آبیِ اقیانوس محیط را بزنم آتش چه کرده داغ تو با قلبم که با تپیدن این کوره رسوخ کرده به جای خون، به پاره‌های تنم آتش؟ چه کرده‌ای که منِ آرام میان پیله‌ی ابریشم چو اژدها شوم و یکسر بریزد از دهنم آتش؟ چه دوزخی‌ست حیات من که روز واقعه هم حتی بعید نیست که چون ققنوس، برآید از کفنم آتش نه شیخم و نه ز صنعانم، جوان کافر زنجانم که چشمِ خیره‌سری انداخت میان پیرهنم آتش زهی زبان پر از قندی، که سوخت جان مرا چندی نداد آب حیات اما، نهاد در سخنم آتش
باید که دوباره بی خبر سبز شوم اینبار ولی جور دگر سبز شوم عشق است و نترسیدن و بی پروایی باید که در آغوش تبر سبز شوم...
تنم می‌لرزد از گریه تنم می‌لرزد از غم چرا دیگر کسی از من نمیگیرد سراغم تقاضای لب و بوسیدنت با حسرتش ماند چه خواهش های بیجایی،چو بوی خوش ز شلغم!!
یک روز تو را سفت در آغوش بگیرم با جسم نشد، روح من آید به سراغت 👻
لا مکان و لا زمان و ناشناخته است ابن روح مینماید آن طرف اغراض من را با وضوح آن زمانی را که من آزاد گردم از بدن در بغل میگیرمت من بیشتر از عمر نوح
پ.ن: وقتی شاعر بی صبرانه منتظر پخش برنامه زندگی پس از زندگی هست😑
وقتی مرا نمی خواهی صدا در سینه ام حبس می شود تا نگویم دوستت دارم لبهایم را بر هم می فشارم تا هوس بوسیدنت بر لبانم شعله نکشد دستهایم قانون ممنوعیت آغوشت را دوره می کند و لحظه های تلخم چه کُنْد به نیستی نزدیک می شود و من همیشه فکر می کنم حتی گوانتانامو آسمانی آبی تر از روزگار من داشت!
سوزاندیَم که دلم خام تر شود وحشی شدی، غزلم رام تر شود آهو برای چه باید زمانِ صید کاری کند که خوش اندام تر شود؟ جز اینکه از سر جانش گذشته تا صیاد نابغه ناکام تر شود؟ آدم برای نشستن به خاک تو باید نترسد و بدنام تر شود چیزی نگفتی و گفتی نگویم و رفتی که قصه پُر ابهام تر شود آن قدر گریه نکردی میان بغض تا چشم اشک، سرانجام، تر شود امشب کنار غزل های من بخواب شاید جهان تو آرام تر شود
ایستادی که را ببینی باز؟ باغبانی که نوبهار ندید؟ یا کسی را که مرگ بوسیده؟ جز غم از دست روزگار ندید حال و روزم شبیه چوپانی ست، که سر از ناکجا درآورده گله اش روی ریل جا ماند و، چشم راننده ی قطار ندید مثل سربازی ام که بعد از پاس، وقت توزیع نامه ها خوشحال داخل صندوقش نگاهی کرد، هیچ چیزی بجز غبار ندید پدری خسته ام که شب هنگام، وعده با بچه دزدها دارد... دست از پا درازتر برگشت، هیچ کس را سر قرار ندید حس این روزهای من مثل، بوفه داری کنار جادّه است چانه اش روی دست خشکیده، راه را دید و یک سوار ندید داغ من را دقیق تر بشناس؛ ناخدایی که ماند در ساحل نه که از موجها بترسد؛ نه... عرشه را سخت و استوار ندید ایستادی که را ببینی باز؟ آنکه از من سراغ داری رفت آنکه از من سراغ داری مُرد، آنکه در خویش اقتدار ندید
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
بهانه‌های نبودن همیشه بسیار است کجاست آن‌که تــــو را بی‌بهانه دریابد؟
🌼
گدایی از سر کویت چه لذتی دارد اسیر نرگس چشم تو شد دل زارم
نظر،پیشنهاد،انتقاد،،همکاری،تبادل،طراحی،خطاطی،نقاشی،کلیپ شعرا.... خلاصه که آماده دریافتیم☺️
هدایت شده از شعرکده
از سایه به کهکشانی از نور سلام با حال ادب، امید، با شور سلام حالاکه زیارت و حرم قسمت نیست از من به تو از فاصله‌ای دور سلام ✒️@sherkadeh
‌‌ عاشق دلشده را پندِ خردمند چه سود ؟ رند دیوانه کجا گوش به عاقل دارد..
در گذرگاه زمان خیمه شب بازے دهر با همه تلخے و شیرینی خود مے گذرد عشق ها مے میرند رنگ ها رنگ دگر مے گیرند و فقط خاطره هاست ڪه چه شیرین و چه تلخ.... دست ناخورده به جا مے مانند ......
هر جوشنی که شبها من از دعا بسازم روزی که فتنه بارد چون جامه در برت باد
شبتون بخیر🌼🌼🌼🌼
سلام صبحتون بخیر 🌼🌼🌼🌼
الا ای حضرت معشوق منوّر کن جهانم را کدامین چشم میفهمد به جز چشمت زبانم را به بوی گلبن وصلت به سَر مستانه می آیم که درد اشتیاق تو،  بُریده تابِ جانم را
محو چشمان تو هستم غرق دریا بودنت روز ها طی میشود گاهی اگر با بودنت معجزه یعنی کنار تو قدم برداشتن هر کجا هستم فقط یک لحظه آنجا بودنت عشقت از من ساخته دیوانه ای که خواستی با غزل تنهایم آری وقت تنها بودنت گاه گاهی در وجودم تا غزل گل می کند تازه می فهمم چه‌کرده حُسن زیبا بودنت با همین احساس ناب بودنت تا زنده ام فکر کن با من چه خواهد کرد حالا بودنت