eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
چشم‌ بُگشا ،باز مرا جان صدا کن ای معنی حسرت ای دلهره آور ای معنی عشقم که آن عمق نگاهت، دلهره آورترین آغاز کلام است چشم بُگشا  باز مرا جان صدا کن که من از طرز نگاهت شاعر بشوم تب بکنم هزار بار بمیرم‌..
هدایت شده از آبادی شعر 🇵🇸
💚 یا علی گفتیم و عشق آغاز شد 📣 توجه❗️ : با موضوع: ولایت و امامت حضرت امیرالمؤمنین علی علیه السلام در قالب غزل و رباعی🍃 سلام و عرض ادب خدمت دوستان گرامی 🌸 دوستان شاعر می‌توانند تا شنبه دوم تیرماه (۱۴۰۳/۴/۲) اشعار خودشون رو در قالب غزل و رباعی (دست‌کم ۲ رباعی) برای شرکت در مسابقهٔ شعر غدیر بفرستند. 👌📝 هدایای نفرات برگزیدهٔ غزل: 🎁 نفر اول: مبلغ ۳۰۰ هزار تومان ✅ نفر دوم: مبلغ ۲۵۰ هزار تومان ✅ نفر سوم: مبلغ ۲۰۰ هزار تومان ✅ هدایای نفرات برگزیدهٔ رباعی: 🎁 نفر اول: ۱۸۰ هزار تومان ✅ نفر دوم: ۱۵۰ هزار تومان ✅ نفر سوم: ۱۲۰ هزار تومان ✅ 🔸اشعار باید جدید و نوسروده باشد و قبلا جایی نشر داده نشده باشد👌 🔹داوری مسابقه توسط یکی از مدرسان شعر در ایتا خواهد بود👌🌸 🔸نفرات برگزیده در روز عید غدیر اعلام می‌شود. 🔹اشعار خودتون رو برای شرکت در مسابقه به یکی از شناسه‌های زیر بفرستید👇 @Hazrate_baran_786 @javadmd14 🌸🌼🌸🌼🌸 آبادی شعر @abadiyesher
لب شور و نکته شور و دهان شور و خنده شور این است فتنه‌ای که به عالم فکنده شور ...
مادرم گفت که عاشق نشوی! گفتم: چشم... چَشم های تو مرا بی خبر از چَشمَم کرد...
خط چشمان تو نستعلیق زیبای خداست خوش ترین خطی که دیدم خط آن چشمان توست
هرچند گاهی یاد  یک همراه می‌افتاد از چاله کم کم داشت توی چاه می‌افتاد دائم برای زنده ماندن دست و پا می زد کوهی که کوچک می شد و از کاه می‌افتاد روی خیالاتش اگر چه چنگ می انداخت این برکه در دام زمین و ماه می‌افتاد وقتی پیاده اسب‌ها را باز، هی، می‌کرد از بام قلعه مات و تنها، شاه می‌افتاد می‌خواست شکل دیگری از زندگی باشد؟ دنبال آدم ها نباید راه می‌افتاد!
چشم از تو نبست دوستش داشته باش پیمان نشکست دوستش داشته باش آنطور که هستی به تو دل داده، تو هم آنطور که هست، دوستش داشته باش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
عشق یعنی بر سرم صدها بلا آمد ولی من که از دل دادنم اصلا پشیمان نیستم...❤️‍🩹🥀
چه غصه‌ها که نخوردم ز آشنایی تـو خدا تو را به کسی یا رب آشنا نکند...
جوهر نه! جواز ردشدن از نیل است انگشت نه! خار چشم اسرائیل است از قدرت انتخاب ما می‌ترسند هر برگهٔ رأی، موشک سجیل است
آخرین مرحله‌ی عشق همین یک سخن است: بگذارید خدا کار خودش را بکند...
شَوَم محو سخن‌چینی آن چشمان زیبایت همیـشه قهوه‌ام را در کنارت ســرد می‌نوشم