eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آوای امید از آسمان می‌آید یک روز هم آقای جهان می‌آید ما بر سر عهد عاشقی می‌مانیم تا دولت صاحب‌الزمان می‌آید
از دوری تو غزل پریشان شده است چشمان دلم ترانه‌باران شده است ای آرزوی هزار آدینهٔ عشق بی‌تو همه‌جا شبیه زندان شده است
گر شاعران ز مردم نا اهل خسته اند     هر جا نشسته اند ز صد جا شکسته اند آسان مگیـر کار غزل را که واژه هـا     پشتی شکسته اند اگر خوش نشسته اند *   *   *   * نه کوچک و نه بزرگ کن مردم را     طاووس نمیتوان کنـی کژدم را در حوصلـه کاســه نگنجـد دریـا     با خــاک بگـو روایت گنـدم را *   *   *   * هر چند که خود به کار خود حیـرانیم آن چیــز کـه در خیــال نایـد آنیــم تابوت شود سینه چو دل عشق نداشت ما لحظـه مرگ خـویش را میدانیــم استاد •••✾•🌿🌺🌿•✾•••
من خوب می‌دانم چرا باران تماشایی است یا اشک بلبل در فراق لاله صحرایی است یا علت بیتابی ابر سیاه شب از روی دلتنگی به وقت شام تنهایی است گاهی شبیه ابرها من هم پریشانم وقتی میان سینه ام، عشقی اهورایی است مادر اگر حتی فقط یک ذره بو می‌برد که راه و رسم دخترش، در عشق رسوایی است... حتما میان خلوت گلخانه دق می‌کرد چون بلبلان، مادر خودش مصداق شیدایی است
حاشا که به عالم از تو خوشتر یاری است یا خوب‌تر از دیدن رویت کاری است اندر دو جهان دلبر و یارم تو بسی هم پرتو توست، هر کجا دلداری است ...!
سالها گوشه‌ی چشم تو بلاتکلیفم یا بفرما نظری یا بگذارم بروم
پروانه‌صفت دور رخت می‌گردم این پیلهٔ تنگ نفس اگر بگذارد! بفرمایید از کانال شعر 🦋پروانگی🦋 دیدن کنید 😍 https://eitaa.com/joinchat/3501850673C486942dc5c 🌷همیشه سالم باشید و خوش🌷
پیشانی‌ام را بوسه زد در خواب هندویی شاید از آن ساعت طلسمم کرده جادویی شاید از آن پس بود که احساس می‌کردم در سینه‌ام پر می‌زند شب‌ها پرستویی شاید از آن پس بود که با حسرت از دستم هر روز سیبی سرخ می‌افتاد در جویی از کودکی دیوانه بودم، مادرم می‌گفت: از شانه‌ام هر روز می‌چیده است شب‌بویی نام تو را می‌کَند روی میزها هر وقت در دست آن دیوانه می‌افتاد چاقویی بیچاره آهویی که صید پنجهٔ شیری است بیچاره‌تر شیری که صید چشم آهویی اکنون ز تو با ناامیدی چشم می‌پوشم اکنون ز من با بی‌وفایی دست می‌شویی آیینه خیلی هم نباید راست‌گو باشد من مایهٔ رنج تو هستم، راست می‌گویی
‏اگر بخواهم تو را توصیف کنم، خواهم گفت: «تو موسیقیِ برخورد باران بر تن پنجره ای!» همانقدر ساده ولی ناب...
عزیزم عشق ،بازی نیست برگرد فریب و صحنه‌سازی نیست برگرد همان کاری که کردی با دل من خدا هم از تو راضی نیست برگرد
هم‌صحبت من پس از تو آیینه شود انبار تمام دردها سینه شود تنهایی من پس از تو بغضش ترکید باید که درون من قرنطینه شود