eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.5هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
این عقل چه می‌سرود اگر عشق نبود؟! این چشم که می‌گشود اگر عشق نبود؟! جان و نفس و تمامِ این جسم که هیچ... این دل به چه خوش بود اگر عشق نبود؟!
هزار شیشه شکست و درست شد صائب نشد شکستگی دل به هیچ باب درست صائب تبریزی 💔💔
دیده ام را وقت دیدارت چراغان می کنم بار دیگر بیعت و تجدید پیمان می کنم روی چشمانم قدم بگذار ای مولای من جان فدای مقدمت ای ماه تابان می کنم عید قربان است و وقت ذبح قربانی شده نفس خود را زیر پاهای تو قربان می کنم گرچه از بار خطاهایم خجالت می کشم باز در عرض ارادت کار شایان می کنم بس گناهانم فراون است و من شرمنده ام خویش را از دیدگانت گاه پنهان می کنم شاعری هستم که گاهی فارغ از حال خودم غفلتم را بین ابیاتم نمایان می کنم خوش به حال دیدگانی که ببیند روی تو چشم هایم را فدای ماه کنعان می کنم بی سر و سامانم و تنها تویی سامان من بی سر و سامانی ام را با تو سامان می کنم
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
این عقل چه می‌سرود اگر عشق نبود؟! این چشم که می‌گشود اگر عشق نبود؟! جان و نفس و تمامِ این جسم که
. از عشق، کسی ندیده غیر از بیداد فریاد از این قاتل جان‌ها، فریاد هر خسته‌دلی که عاشق یاری شد از چاه در آمد و به چاهی افتاد
دوستت دارم ولی این خرداد ماه را صبرکن دلبری‌هایت بماند بعد فصل امتحان ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
مرا به گوشه‌ی آغوش خویش دعوت کن مگر به جز تو کسی گوشه‌ی دلم دارم؟
شب را چگونه صبح کنم بی‌حضور تو یک "آن" برای مردن من هم زیاد بود... https://eitaa.com/joinchat/4040163399Cc027c7bc56
دلم برایت تنگ شده است و وقتی که می‌گویم تنگ نه مثل تنگیِ پیراهن! دلتنگیِ من مانند کشتی‌ای است که به جای اقیانوس و دریا او را در حوض خانه انداخته‌اند...!
مگو کنار تو اهل گناه خواهم شد بگیر دست مرا سر‌به‌راه خواهم شد مرا به سنگدلی با خودت قیاس مکن در این مقایسه هم روسیاه خواهم شد اگرچه برکهٔ آرام بوده‌ام یک عمر پلنگ‌وار هواخواه ماه خواهم شد بمان که حرف کسی روی من اثر نکند مرو که آینهٔ غرق آه خواهم شد اگرچه کلبهٔ متروک دیده‌ای ما را برای خستگی‌ات جان‌پناه خواهم شد
جانا به غریبستان چندین به چه می‌مانی بازآ تو از این غربت تا چند پریشانی صد نامه فرستادم صد راه نشان دادم یا راه نمی‌دانی یا نامه نمی‌خوانی 💚