eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
4_5913226860493279551.mp3
9.98M
روضه یعنی چشم های عبّاس وقتی تیر به مشک خورد فَوَقَفَ العَبّاس مُتحیَّرا...😭💔
نَفَسِ اُمّ بَنین، عَلقمه بی‌تاب شده آب از شرم تَرَک‌های لَبَت آب شده همه دخترکان دربِ حرم جمع شدند دیر کرده است عمو، دِل شَرَر اَرباب شده
35.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
هرچه آب از تشنگی گفت او دم از ارباب زد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
دگر اهل حرم میر و علمدارم نمی‌آید... 😭😭😭💔💔💔🥀🥀🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به خاطر رقیه پاشو فقط اباالفضل یااباالفضل اقا فقط نگهی جان خانم رقیه😭😭😭😭
دامن كشان رفتی.mp3
1.85M
دامن كشان رفتی دلم زیرو رو شد چشم حرامی با حرم روبرو شد 🎤 #️⃣ #️⃣ #️⃣ 🔸 پیشنهاد دانلود
در عقل نمی‌گنجد این نکته که در عالم لب تشنه کسی مانَد با مَنصبِ سقایی! ✨🥀
تا زمین آمد ببوید یاس را..... دید در چشم فلک الماس را.... آسمان هم خون چکان آغوش شد بالهای زخمی عباس را سیده محبوبه هاشمی زاده تاسوعای حسینی تسلیت عرض می کنم خدمت همه دوستداران خاندان عصمت و طهارت
عکسِ او در آب اُفتاد آب را بیچاره کرد ماهِ زیبایِ حرم مهتاب را بیچاره کرد یک عشیره منتظر بودند اما بیشتر... رفتنِ او مادری بی خواب را بیچاره کرد خوش قد و بالاییِ او دستِ زینب کار داد دیدی آخر خواهری بی‌تاب را بیچاره کرد هرکه او را دید از دشمن فقط میگفت وای کوه بود و سینه‌اش سیلاب را بیچاره کرد دستهایش بر زمین دستِ مردی بَر کمر این سپاهِ غرق خون ارباب را بیچاره کرد یک نفر زد با عمود و بِینِ اَبرو جاگذاشت یک حرامی نیزه‌اش را بِینِ پهلو جاگذاشت - - - از میانِ تیغ و تیر و نیزه قرآن را کشید آه در آغوشِ خود جسمی پریشان را کشید خَم شد و بوسیدش اما قامتِ خَم برنگشت تشنه‌ای بَر دامنش امیدِ طفلان را کِشید کاش میشُد تیر را بیرون نمی‌آورد او با خودش تیرِ سه‌شعبه وای مژگان را کشید تیرها از پشتِ‌سر بر قامتِ او خورده‌اند پس چرا از سینه‌اش صد تیرِ سوزان را کشید با سَراَنگشتش به رویِ خاک عکسی از حرم..‌. در میانِ شعله‌ها شامِ غریبان را کشید هلهله می‌آمد و دیدند آقا داد زد مَشک را از رویِ سینه کَند آقا داد زد - - - در مسیرِ علقمه بال و پَرَش را جمع کرد زود آمد بر سرش اما سرش را جمع کرد خوب شد اُم‌البَنین هم حال و روزش را ندید جایِ او پیشِ برادر مادرش را جمع کرد دختران جیغی کشیدند و رُباب از هوش رفت سمتِ او زینب دوید و اصغرش را جمع کرد تا پدر را دید رویش را سکینه زخم کرد با همین پشتِ شکسته دخترش را جمع کرد بسکه سر وا بود می‌اُفتاد هِی از نیزه‌ها خواهرش با کُهنه معجر حنجرش را جمع کرد هیچ‌کس مانندِ زینب زار و سرگردان نشد هیچ سر مانندِ او از مرکب آویزان نشد* در مقاتل آمده این سرِ مبارک در منازلی از دهانه افسار مرکب آویزان بود.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
سقّای حرم ساقیا وقت خروش است خدا همراهت اصغر تشنه خموش است خدا همراهت کودکان منتظرِ آب، به دستِ عباس مَشکِ خالی سر دوش است خدا همراهت لبِ اصغر تَرَک انداخته تا برگردی دل زینب چه به جوش است خدا همراهت تا رقیه نظرش سوی عمویش افتاد تیر، چشمش به عموش است خدا همراهت گذرت گر به دل آب فراتش افتاد آب، آنقدر چموش است خدا همراهت صورت ماه، درون دل آب افتاده ماه، خود خانه‌به‌دوش است خدا همراهت برق آب از نظرت یادِ حُسینت، هیهات شرم عباس بِروش است خدا همراهت مُسلِما گر نظری حضرت عباس کند دست او آب، بنوش است خدا همراهت ۲۴.۴.۱۴۰۳ لارستان
🚩 بازی امروز بت‌شکنی ایستاد و گفت شهادت سینه‌زنی ایستاد و گفت شهادت مادری آشفته می‌دوید و به دستش پیرهنی... ایستاد و گفت شهادت پاسخ پروانه ساده بود، به قدرِ سوختنی ایستاد و گفت شهادت! لاله که پرپر شد و بنفشه که افتاد، یاسمنی ایستاد و گفت شهادت یکسره می‌رفت تا سقوط کند شهر خط‌شکنی ایستاد و گفت شهادت بازی امروزِ کودکان فلسطین چیست؟... زنی ایستاد و گفت شهادت
عکس زیبــــــــــای علمـــدار در آب افتاده موجش از دیدن آن چهـــره به تاب افتاده مشت خود کـــرد پر از آب ولی خالی کرد دیگـــــر از چشم ترش جلوه ی آب افتاده جــــرعه زد از چپ و از راست و آخر سقا پیش ساقی خودش مست و خراب افتاده دست ردش به دل و دلبـــــــری آب که زد بعـــــــد از آن آب روان مثل سراب افتاده چقــــــدر سرخ شده روی زمین اطرافش گوییا مست شده جــــــــام شراب افتاده خمس آن پیکر رعنای خودش را پرداخت بدنش کـــــــــم شده از حد نصاب افتاده بعداز این رقص کنید ای پشه ها با شادی چون در این قافله از اسب عقــاب افتاده
نگاه او دل از ارباب می‌بُرد ز چشم اهل کوفه خواب می‌بُرد اگر سقا به باران امر می‌کرد تمام کربلا را آب می‌بُرد@dobeity_robaey
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به وقت جنگ، در میدان تقدیر در آن بارانِ سرخ تیر و شمشیر؛ حسینِ فاطمه هرگز نیفتاد؛ نمازِ اوّلِ وقتش به تاخیر ...
بی جا نبود این همه بیتاب شد فرات وقتی که دید تشنه تو را آب شد فرات تصویرماه روی تو در آب جلوه کرد اینگونه شد که خانه ی مهتاب شد فرات وقتی که دستهای تو از آب دست شست از جام دستهای تو سیراب شد فرات خوردند دیگران همه از آب، بی دریغ افسوس از برای تو کمیاب شد فرات تا صبح حشر، چشمه ی خون است و رود اشک تا سوگوار کودک بی خواب شد فرات دریا گذشت و رود فرو رفت در خودش دریا گذشت وغرقه ی گرداب شد فرات
روضه-شب تاسوعا.mp3
13.67M
🎧کار دنیا را ببین کارش به مشک افتاده است 🎤 🕌 شب ✒️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
آقای عباس موزون عزیز در مورد واژه تَنَقَّبت در زیارت عاشورا تفسیری فوق‌العاده دردناک بیان فرمودن که حتما باید بشنوید😭😭😭😭
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
به شددددت توصیه میکنم این ویدئو رو ببینید... دعایی که هفت امام معصوم تضمین کردند که با خواندن آن دعایتان مستجاب میشود🥺♥️ زمان‌ انجام‌ این‌ عمل‌ تنها‌ در روز‌ تاسوعا و عاشوراست
تر‌کیب بند قصیده "ماه بنی هاشم" بند اول: رواست آن‌که شود عالمی سراپا چشم درآن دقیقه که دل می کَند ز دنیا چشم درین چمن به تماشا نمانده نرگس مست گشوده است نظر را به مُلک بالا چشم برای دیدن حرف نگفته بی‌تاب است اگرچه فاصله‌ای نیست از زبان تا چشم سخن ز چشم چو آید، از آن دو چشم بگو از آن دو جام پیاپی، از آن دو سقا چشم از آن دو حضرت والامقام عالی‌نام دو تیز بال، دو بالانگر، دو عنقا: چشم دو شیردل، دو شکوه آفرین، دو میر‌شکار دو آفتاب به برج قمر، دو زیبا چشم از آن دو نور نگاه علی(ع) دو یار حسین(ع) از آن دو معجزه‌گر چون دم مسیحا، چشم از آن نگاه جهانبین، از آن پگاه امین که باز کرده از آغاز در تولا چشم سخن ز چشم ابالفضل گفتن آسان نیست که او نگفت به مولا به غیر: آقا چشم! سخن ز چشم ابالفضل گفتن و گفتن از آن دو تشنه لب در کنار دریا چشم سخن زچشم ابالفضل گفتن و گفتن هر آنچه را که نگفته ست این قلم با چشم ادب‌شناس چو ام البنین به باغ یقین ندوخت چشم نجیبش به چشم مولا چشم سخن ز ماه بنی‌هاشم آمده‌ست و رواست اگر که سر بگذارد به دشت و صحرا چشم علم به دوش گرفتند همچو دستانش مدافعان حریم حرم، دو یکتا چشم شکسته باد دو‌دستی که راه را بستند بر آن مهی که حریف است خصم را با چشم گرفته طاق دو ابروش را مگر در دست که بی عمود شکسته‌ست پشت اعدا چشم از آن دو تیر سیه دل شکست پشت کمان که خون نشاند به مژگان آن دلارا چشم فدای هر مژه ی خون چکان آن ساقی در آن زمان که گشوده‌ست سوی زهرا چشم رسیده است برادر، جهان چه می بیند تقارن مه و خورشید گشته چشماچشم شکست پشت برادر پس از تو یا عباس دریغ و درد که بسته‌ست بر تسلا چشم قلم شکست، ورق سوخت، دود شد دفتر مگر به اشک خَرَد آبروی ما را چشم فدای غیرت عباس چشمه ی سخنم غریق عشقم و دل نشنود ز من که منم بند دوم: که داشت تاب تمنای چشمش الا صبح که داشت رخصت دیدار آن دلارا صبح شباشب از غم هجران نخفته دیده ی جان هزار اختر خونین شمرده شب تا صبح سترگ و شعله ور و پرصلابت و غرا گرفته است جهان را به یک تماشا صبح سکوت کرده زمین و زمان مقابل او زبان گشوده چنان ذوالفقار مولا صبح چه غیرتی که نفس حبس کرده دریا هم چه صولتی که نفس می دهد به صدها صبح چه بود اگر که نمی بست دل به راهش دل نبود اگر که نمی برد نام او را صبح هزار سال همان شوکت و شکوه و جلال هزار سال همان لاله‌ی شکوفا: صبح قلم مقابل آن شیر صف شکن، حیران کمینه شاعر آن آیه های والا: صبح به روی قلب زمین دست می گذارد نور به دست عشق علم برده است بالا صبح مدافعان حرم رهروان رفتارش به دور خیمه علمدار خیمه زد یا صبح؟ به دست: مشک، به لب: نام دوست، می تازد که جاودانه کند جلوه ی وفا را صبح رسید مجمر سوزان عشق تا لب آب طلوع کرد رخش، غرقه در تماشا : صبح رسید آینه، مرغان صبح، قربانش هزار ماهی از آن رود، غرق دریا- صبح رسید آب به دستان حضرت دریا چو موج خون شد و پاشید خون به دنیا صبح فرات بوسه به دستش زد و به لب نرسید که بود جام عطش برلبش گوارا صبح سلام کرد به طفلان خاندان رسول سلام کرد به لبهای خشک سقا صبح کدام صبح که بی روی ماه او چون شام کدام شام که با آن دم مسیحا: صبح به راه دوست چنان آمده ست دست افشان که نزد مقدم او ایستاده بر پا صبح امان نخواست، که امن و امان او مولاست پیاله گیرِ چنین چشمه ی تولا صبح گرفته است به لب مشک را و می تازد نمانده راه درازی، به مقصدش، تا صبح به خاک ریخته شد خون مشک بی سقا به اشک رفت به دیدار شام احیا، صبح علم به دست تو مانده ست جاودان، عباس که با وجود عزیزت نمانده تنها صبح برای گفتن از آن ماه، یا علی مددی قسم به آه شبانگاه، یا علی مددی بند سوم: مگر چه دیده که دل می زند به طوفان، دست؟ به یاد العطش غنچه هاست گریان: دست به قحط‌سال وفا، پاسدار دین سقاست به خشک‌سال ادب چشمه‌ی خروشان: دست شکوه وشوکت جانبازی و سرافرازی ست در آن زمان که برآید ز خاک، رخشان دست کدام دست به این رفعت و مقام رسد؟ که گشته باب حوائج به رنج دوران، دست چو ماه بر سر این کاروان رخ ساقی ست چوبرگ نخل، امید دل بیابان، دست چو شیر، صفدر و کرار، چشم پورِ علی ست چنان عقاب بلند آشیان و پرّان: دست چو تیر بر دل دشمن نگاه نافذ اوست چو خیمه بر سر احباب خسته، سامان دست چو گنج در جگر خاک، مانده خون خدا چو ابر بر سر گل مژده‌ی بهاران دست زمانه خیره، زمین مات، آسمان تیره دو کوه نور، دو آیینه ی درخشان: دست چنان دو صائقه آتش زده به لشکر خصم چو ذوالفقار پدر، یکه تاز میدان: دست غریب‌: دست، به خون خفته: دست، تنها: دست