eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
در شهر من این نیست راه و رسم دلداری باید بفهمم تا چه حدی دوستم داری موسی نباش اما عصا بردار و راهی شو تا کی تو باید دست روی دست بگذاری بیزارم از این پا و آن پا كردنت ای عشق یا نوشدارو باش یا زخمی بزن كاری من دختری از نسل چنگیزم كه عاشق شد بیگانه با آداب و تشریفات درباری هر كس نگاهت كرد چشمش را درآوردم شد قصه ی آغامحمدخان قاجاری آسوده باش، از این قفس بیرون نخواهم رفت حتی اگر در را برایم باز بگذاری چون شعر هرگز از سرم بیرون نخواهم كرد باید برای چادرم حرمت نگه داری تو می‌رسی روزی كه دیگر دیر خواهد بود آن روز مجبوری كه از من چشم برداری 🆔@abadiyesher
فقط همین....💔💔 بی‌قرار توام و در دل تنگم گله‌هاست 🆔@abadiyesher
مانندِ باد آمد و پیچید و رفت و رفت در کوچه عطر خاطره پاشید و رفت و رفت وقتی که واژه یکسره خمیازه می‌کشید آمد به شعر حوصله بخشید و رفت و رفت انگار بی‌قرارِ قراری دوباره بود این‌گونه که در آینه خندید و رفت و رفت پروانه سوزِ شعله‌ی شمعی شدم که صبح گم شد میانِ پهنه‌ی خورشید و رفت و رفت قرآن و کاسه آب و نگاهی پر از "نرو" لعنت به هر چه فاصله ... نشنید و رفت و رفت 🆔@abadiyesher
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
1.36M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
قبل از انتخابات...
هدایت شده از جزیرهٔ تنهایی
4.26M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
بعد از انتخابات...
ای بابا دوباره سیاسی شد که....😄
وای اگر مَرد گدا ، یک شبه سلطان بشود مثل این‌است که گرگی سگ چوپان بشود هر کجا هُدهُد دانا برود کنج قفس جغد ویرانه نشین مرشد مرغان بشود سرزمینی که درآن قحط شود آزادی گرچه دیوار ندارد خودِ زندان بشود باغبانی که به نجار دهد باغش را فصل‌هایش همه همرنگ زمستان بشود ناخدا دلخوش این آبی آرام نباش! وای از آن لحظه که هنگامه‌ی طوفان بشوَد 🆔@abadiyesher
در ساده گویی‌ام که معما نمی‌شوم یک لحظه بی‌خیال تو حتی نمی‌شوم هوش و حواس و هرچه که دارم به پیش توست من از گناه عشق ، مبرّا نمی‌شوم هرگز قسم به جان شما را نمی‌خورم من در یقینِ عشقِ تو امّا نمی‌شوم در زیر قاب پنجره ات ایستاده ام من رهسپار کوچه ی شب‌ها نمی‌شوم پس داده‌ام به پیش شما امتحان خویش آن کودک کلاسِ الفبا نمی‌شوم آنگونه از خیال تو دورم که سال‌ها حتی به خوابِ چشمِ تو پیدا نمی‌شوم خاتون شعر ، مطلعِ کتمان من تویی دیگر ردیف آیه ی حاشا نمی‌شوم بر ارتفاع سایه‌ی ایهام ، گم شدم در واژه‌های شعر تو معنا نمی‌شوم لیلاج من تویی و حریفِ قمارِ عشق در گیر و دارِ بازیِ فردا نمی‌شوم فنجان حال چشم تو را سرکشیده‌‌ام چشم انتظار فرصت دنیا نمی‌شوم 🆔@abadiyesher
خنده‌ی خشکی به لب دارم ولی بارانی‌ام ظاهری آرام دارد باطن طوفانی‌ام مثل شمشیر از هراسم دست‌وپا گم می‌کنند خود ولی در دست‌های دیگران زندانی‌ام بس که دنبال تو گشتم شهره عالم شدم سربلندم کرده خوشبختانه سرگردانی‌ام می‌زند لبخند بر چشمان اشک‌آلود شمع هرکه باشد باخبر از گریه‌ی پنهانی‌ام هیچ دانایی فریب چشم‌هایت را نخورد عاقبت کاری به دستم می‌دهد نادانی‌ام 🆔@abadiyesher
دنیا در برابر زیبایی تو مات می‌‌شود و ترس بَرَم می‌‌دارد که نکند غرورم تاب نیاورد و درون ویرانم برایت پدیدار شود، شکنجه‌گر! برای غرورم هم که شده فاصله ات را با من رعایت کن! 🆔@abadiyesher
گر به دولت برسی مست نگردی، مردی  گر به ذلت برسی  پست نگردی، مردی  اهل عالم همه بازیچه‌ی دست هوس‌اند  گر تو بازیچه‌ی این دست نگردی ، مردی  🆔@abadiyesher
دلم شکستی و رفتی خلاف شرط مودت به احتیاط رو اکنون، که آبگینه شکستی! ‌🆔@abadiyesher