اما کم و بسیار! چه یک بار چه صد بار
تسبیح تو ای شیخ رسیده است به تکرار
سنگی سر خود را به سر سنگ دگر زد
صد مرتبه بردار سر از سجده و بگذار
از فلسفه تا سفسطه یک عمر دویدم
آخر نه به اقرار رسیدم نه به انکار
در وقت قنوتم به کف آیینه گرفتم
جز رنگ ریا هیچ نمانده است به رخسار
تنهایی خود را به چهار آینه دیدم
بیزارم، بیزارم، بیزارم، بیزار
ای عشق مگر پاسخ این فال توباشی
مشت همه را باز کن، ای کاشف اسرار
#فاضل_نظری
@abadiyesher
بسم الله الرحمن الرحيم
در نگاه روشنت شوق شهادت داشتی
ای که در مهمانی خورشید دعوت داشتی
«حاج قاسم» وسعت تنهاییات را میشناخت
با «ابومهدی» و «مغنیه» رفاقت داشتی
پرچم خونرنگ «موسیصدر» در دست تو بود
در بیان آیههای حق شجاعت داشتی
چشمهایت چشمههای روشن بیداری است
از تو میپرسم بگو یک خواب راحت داشتی؟
غزه و لبنان و ایران پیش تو فرقی نداشت
در دلت جغرافیایی بینهایت داشتی
نام تو «سیدحسن» بود و شبیه اهلبیت
در وجود خستهات میراث غربت داشتی
با وجودی که سراپای تو غرق داغ بود
بر لبت پیوسته لبخند رضایت داشتی
با رجزهای تو اسرائیل آرامش نداشت
کوه ایمان و شرف بودی، صلابت داشتی
انتقام سخت ما با وعدههای صادق است
در تمام وعدههای خود صداقت داشتی
کربلا آغوش وا کرده است پس آماده باش
بس که در این سالها شوق زیارت داشتی
#محمدرضااسلامی
#شهید_سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
#حزب_الله_زنده_است
@abadiyesher
بخوان در گوش دنیا «رتل القرآن ترتیلا»
بخوان از نصر از اسرا... «و نزلناه تنزیلا»
بخوان: موسی به نفرین لب گشود آواره شد این قوم
که سرگردان و حیران شد از این صحرا به آن صحرا
بخوان همسفرۀ جالوت با دستان خونآلود
ندارد سهمی از خاک مقدس یک وجب حتی!
به دلهای پر از طغیان و کفر و کینه: «قل موتوا»
به چشمانی که بازند و نمیبینند: «اُنظرنا»
دمشق و غزه و بیروت و بغداد است یا تهران
وطن جاییست که پیچیده آنجا عطر خون ما
به نابودی آن فرعون ذیالاوتاد، آن جلّاد
به خونخواهی خونی که چکیده از سرِ یحیی
عماد و صالح و قاسم، ابومهدی و اسماعیل
چنین پیمان خون بستند در سرتاسر دنیا
که خاکستر نگردد شاخههای کوچک زیتون
نسوزد خانهای بر شانههای مسجدالاقصی
نبندد جای قنداقه، کفن را بر تن نوزاد
در آغوشش نگیرد مادری فرزند بیسر را
جهان از درد میپیچد به خود، آمادۀ فجر است
شب تاریک خواهد رفت «وعداََ کان مفعولا»
صدای غرّش آزادگان عالم است آری
به زودی میرسد یک لشکر آزاده از هرجا...
#طیبه_عباسی
#سید_حسن_نصرالله
#وعده_صادق۲
#حزب_الله_زنده_است
@abadiyesher
این حمله برای یاری مـــــــــــظلوم است
صهیون به پلیدی همهجا محکوم است
حال دل این جماعت کـــــــــــــــــودککش
از گــــــــــــــــنبد پوشالیشان معلوم است
#وعده_صادق۲
#فرزانه_پورنظری
#حزب_الله_زنده_است
@abadiyesher
پیروز همیشه،جبهه ی حزب الله
پاینده همیشه،درجهان عزمِ سپاه
با طیراً ابابیل ، ببارد سجّیل؛
گر ابرهه ی زمانه نشناسد راه
#محمود_جهاندیده
#فلسطین_پیروزاست
#نصرُمِن_الله_وفتحٌ_قریب
#شعرمقاومت_شعرِپایداری
#حزب_الله_زنده_است
@abadiyesher
5.96M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
سلام سروران وبزرگواران این کلیپ توسط اینستا حذف شده است لطفا از انتشار آن درگروه هایی که عضو میباشید دریغ نکنید.
☝️🔶️💠🔶️💠🔶️💠☝️
نشر حداکثری
این بمب که بر ضاحیه ضربت زده است
مشتی ز معادلات را خط زده است
این گرگ نه میشی است که در ذهن شماست
هر وقت که دادهاید فرصت زده است
#حیدر_جهانکهن
#مرگ_بر_اسرائیل
ایران! یمن! عراق! مهیّای وصل باش
فصل ظهور آمده، دنیا! بلند شو...
#محسن_ناصحی
#حزب_الله_زنده_است
@abadiyesher
🛑آغاز ثبت دورهی جدید آموزش آرایههایادبی توسط آقای حیدر محمدنژاد.
🌼 کسانی که آشنایی کافی به عروض و قافیه دارند، میتوانند در دوره آموزش آرایههای ادبی ثبتنام کنند.
🍃آموزش آرایههای ادبی، در این دوره، هفتهای یک جلسه میباشد.
🍃 زمان کلاسها:
چهارشنبهها،
ساعت ۱۵:۳٠ تا ۱۷
🌱به محض تکمیل ظرفیت،جلسات شروع خواهد شد.
لطفا علاقمندان برای ثبتنام به آیدی زیر مراجعه کنند:
@Kaviiir
ما را به جز خیالت، فکری دگر نباشد
در هیچ سر خیالی، زین خوبتر نباشد
کی شبروان کویت آرند ره به سویت
عکسی ز شمع رویت، تا راهبر نباشد
ما با خیال رویت، منزل در آب دیده
کردیم تا کسی را، بر ما گذر نباشد
هرگز بدین طراوت، سرو و چمن نروید
هرگز بدین حلاوت، قند و شکر نباشد
در کوی عشق باشد، جان را خطر اگر چه
جایی که عشق باشد، جان را خطر نباشد
گر با تو بر سر و زر، دارد کسی نزاعی
من ترک سر بگویم، تا دردسر نباشد
دانم که آه ما را، باشد بسی اثرها
لیکن چه سود وقتی، کز ما اثر نباشد؟
در خلوتی که عاشق، بیند جمال جانان
باید که در میانه، غیر از نظر نباشد
چشمت به غمزه هر دم، خون هزار عاشق
ریزد چنانکه قطعاً کس را خبر نباشد
ازچشم خود ندارد سلمان طمع که چشمش
آبی زند بر آتش، کان بیجگر نباشد
#سلمان_ساوجی
@abadiyesher
بی تو، حریر زرد پاییزی است بر دوشم
دارم کفن، جای لباس بخت میپوشم
تا در مسیر خاطره، رویید رویایت
یک عمر تنهایی، شد از خاطر فراموشم
مستی ز جام خاطره، بر من مبارکباد
دیرینه خوردم می، ولی یک عمر مدهوشم
من قد تنهایی خود، آغوش وا کردم
مرگ است جای تو چرا، حالا در آغوشم؟
دارد به جای ابر، چشمم گریه میبارد
من شاعری لالم شبیه شمعِ خاموشم
#مهتاب_بهشتی
#غزل_عاشقانه
@abadiyesher