eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
65 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
ترتیل صفحه ۵۱ قرآن کریم.mp3
4.37M
📢 روزانه 🔹️ صفحه پنجاه و یک قرآن کریم، سوره مبارکه البقرة 🎙با صدای (مدیر کانال) ✏️ توصیه مهم حضرت : هر روز حتماً قرآن بخوانید @KhyaleVasl | خِیـٰـالِ وَصـْـلْ✨
تویی روح شباب ای حضرت صبح نسیمت عطر ناب ای حضرت صبح ندا سر می‌دهد خورشید بردار ز چشمانت حجاب ای حضرت صبح () @abadiyesher
یک دم اگر چه ما را غم وا نمی‌گذارد آنجا که با تو باشم غم پا نمی‌گذارد دنیا، همان که ما را تنها گذاشت عمری افسوس با تو من را تنها نمی‌گذارد بی هیچ قید و شرطی می‌خواهمت که عاشق پایان جمله هایش اما نمی‌گذارد امروز هم سرم را بر دامنت گرفتی مجنون تو که سر به صحرا نمی‌گذارد تاج سری اگر چه دیگر کسی به جز من امروز بر سر خود حلوا نمی‌گذارد تنها قدم به چشمم بگذار چون که آدم اموال قیمتی را هر جا نمی‌گذارد @abadiyesher
تا آینه رفتم که بگیرم خبر از خویش دیدم که در آن آینه هم جز تو کسی نیست... @abadiyesher
توی این مدت کسی از حال و روز من نگفت؟ از کسی که انتهای داستان از دست رفت  مبداء تاریخ رویایش خیالات تو بود  پا به پایت تا به وحشت‌های سال شصت رفت فکر می‌کردی که عشق و عاشقی در فیلم‌هاست  توی ذهنت هم نمی‌گنجید این تصویر‌ها  دست من را می‌گرفتی لا به لای جمعیت  از خیابان می‌گذشتیم از میان تیرها هیچ از ذهنت گذشتم؟ خواب من را دیده‌ای ؟ ناگهان فریاد کردی بی‌صدا تاریخ را  رفته‌ای تا دور دست و با خودت جنگیده‌ای ؟ فتح کردی سرزمین خالی مریخ را؟ توی این مدت سکوتت نبض دنیا را گرفت؟ با کسی در عشق بازی، کهکشان را دیده‌ای ؟ رفته‌ای گاهی سراغ عکس هجده سالگیم ؟ لحظه‌ای با خاطرات خوبمان خندیده‌ای ؟ باختم در "چالدران" چشمهایت بی‌سلاح  انقراض آرزوهایم به دستان تو بود  می‌گرفتی سرزمین‌های خیالی مرا  حد و مرز شعرهای من "گلستان " تو بود قرن‌ها در نیمه‌های شب فراری دادمت  چپ زدم، آواز خواندم، ترس را آموختم  پای اعدامی که صدها سال عقب افتاده بود  منتظر ماندم، برای هر دقیقه سوختم قرن‌ها شلاق خوردم، لو ندادم عشق را  روی وهمِ شانه‌های خسته‌ات افتاده‌ام  بازجو می‌خواست از مغزم تو را بیرون کشد  گیج می‌شد در میان حرفهای ساده‌ام یاد من افتاده‌ای ؟ یاد تمام حرفهام ؟ دست پخت ناشیانه، لحن بغض آلوده‌ام  انتظار ساده‌ای تا واکنش‌هایت که باز  دیده بودی رنگ دلخواه تو را پوشیده‌ام "در حیاط کوچک زندان" تجسم کردمت  فکر می‌کردی که من زیر شکنجه مرده‌ام  باخودت می‌گفتی از آن لحظه‌های دردناک  گریه می‌کردی برای آنچه با خود برده‌ام هیچ در دستت گرفتی سازِ مشقیِ مرا؟ "گُلنراقی" با خیال بوسه‌هایم خوانده‌ای ؟ عکس من را دیده‌ای در چشم های همسرت ؟  دخترت را هیچ از عاشق شدن ترسانده‌ای ؟ محرمانه می‌نویسم تا بخوانی درد را  اسم شب‌هایم درون تک‌تک این بیت‌هاست  رمزها را حفظ کن یک عمر لای دفترت  ساده بودن، ساده مردن انتهای ماجراست  @abadiyesher
حاصل جمع تبسم‌های ما می‌دهد بر زندگی‌هامان صفا خنده را باید که تکثیرش کنیم غصه را با خنده زنجیرش کنیم با نوازش‌های نور آفتاب نرم‌نرمک می‌رود احساس خواب عطر گل را باد جارو می‌کند در زمین با رقص هوهو می‌کند در چمن‌هامان بغل واکرده گل در دل ما چون غزل، جا کرده گل نان گرم و چای داغ و ظرف شیر با خیار و گوجه و قدری پنیر رنگ برکت می‌زند بر سفره‌ها شکر باید گفت، ممنونم خدا @abadiyesher
11.21M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر مربوط به سال قبل هست روستای کریم آباده، ۸۰ کیلومتری مشهد ارسالی اعضا محترم کانال
12.49M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تصاویر مربوط به سال قبل هست روستای کریم آباده، ۸۰ کیلومتری مشهد ارسالی اعضا محترم کانال