May 11
آنانکه پر از عشق خوش حیدریاند
مجنونان خراب عاشقتریاند
یا فاطمه گفتم به من عزت دادند
از بسکه امامهای ما مادریاند
#شبگرد
#سروش_وطنپور
یافاطمه زهرا سلاماللهعلیها ادرکنی
@abadiyesher
#حضرت_زهرا_س_هجوم_به_بیت_ولایت
غنچه پرپر گشته بود و گل جدا افتاده بود
پشت در جانِ علیِ مرتضی افتاده بود
دست مولا بسته و بیت ولایت سوخته
آیهای از سورهی کوثر جدا افتاده بود
دست قنفذ رفت بالا بازوی زهرا شکست
پای دشمن باز شد، زهرا ز پا افتاده بود
مجتبی در آن میانه رنگ خود را باخته
لرزه بر جان شهید کربلا افتاده بود
فاتح خیبر برای حفظ قرآن در سکوت
کل قرآن در میان کوچهها افتاده بود
کاش ای آتش! بسوزی در شرار قهر حق
هُرم تو بر صورت زهرا چرا افتاده بود؟!
مادر مظلومه میپیچید پشت در به خود
دختر معصومه زیر دست و پا افتاده بود
فاطمه نقش زمین گردید «میثم» آه آه
فاطمه نه، بلکه ختمالانبیا افتاده بود
#غلامرضا_سازگار
@abadiyesher
به حلاوت بخورم زهر که شاهد ساقی است
به ارادت ببرم درد که درمان هم ازوست
#سعدی
@abadiyesher
سنی ندارد عاشقی کردن، فرقی ندارد کودکی پیری،
هر وقت زانو را بغل کردی، یعنی تو هم با عِشق درگیری...
#علیرضا_آذر
@abadiyesher
سلامت مثلِ پیغامِ سروش است
نگاهت مثلِ خوبان، عیبپوش است
نیازی هم به شربت یا شکر نیست
که آبِ خالی از دستِ تو، نوش است.
#حسینعلی_زارعی
@abadiyesher
زنده کدام است بر هوشیار؟
آن که بمیرد به سر کوی یار
عاشق دیوانهٔ سرمست را
پند خردمند نیاید به کار
سر که به کشتن بنهی پیش دوست
به که به گشتن بنهی در دیار
ای که دلم بردی و جان سوختی
در سر سودای تو شد روزگار
#سعدی
@abadiyesher
بانوي پري پيرهن پوست پيازي
پنهان شده در پرده دنياي مجازي
آويخته از شاخه مو خوشه مستي
آميخته با الكل لب شهرت رازي
راضي نشو از روزنه خواب بگيرم
بازوي ترا ، در شب تقسيم اراضي!
هر جا كه منم حسرت يك لحظه حضوري
بي من همه جا بيشتر از حد مجازي!
بگذار نفس تازه كند توسن گيسو
وقتش شده با روسري اين بار بتازي
اي منظره زود گذر در گذر عمر
هر چند از اين فاصله هم چشمنوازي
گاهي به تماشا بنشين پنجره ام را
تا در شب من كوچه مهتاب بسازي
#مجید_آژ
@abadiyesher
ای صبا دردِ من خسته به درمان برسان
یعنی از من بستان جان و به #جانان برسان
#محتشم_کاشانی
@abadiyesher
دریا در استکان کسی ریختن خطاست
از حد که بگذریم محبت ثواب نیست...
#حسين_مرادی
@abadiyesher
16.06M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
شعرخوانی در محفل شبهای امین
گاهی به لطف عشق شادم، گاه غمگینم
معجونی از شهد و شرابم تلخ و شیرینم
جمعاند مرگ و زندگی در 'دوستت دارم'
در حیرت از این کلْمه، این راز نخستینم
درمان چرا؟ با دردهای خویش دلگرمم
هرشب زبان وا میکند زخمی به تسکینم
لبخندهایم مانده زیر تلی از اندوه
راه نفس را بسته بر من بغض سنگینم
هرچند از یاد رفیقان رفتهام چندیست
صدشکر یادی میکند دشمن به نفرینم
همخواب مثل آسمان؟ یا دور چون مرداب؟
با من بگو ایماه امشب من کدامینم؟
#امیرحسین_پورعزیز
@abadiyesher
هدایت شده از خوبان پارسیگو
مثنوی نیست نه، طومارِ جنون است جنون
بیتهایی است نوشته شده با جوهرِ خون
مثنوی نیست نه طومار رفیقانیه است!
معرفتنامهای از دورهٔ اشکانیه است!
و گرفتیم در این معرکه تصمیمی خوب
نِعْمَ الطّالِبُ فی مُصحَفِنا و المَطلوب...
اصفهانزادهٔ زایـندهدلِ با ریشه!
پسرِ سومِ پاییــــز! رباعــــــیپیشه!
دیشب از شدتِ خوبیت، کشیدم آهی
مَردِ نورانیِ بیشائبه! خیلی ماهی!
در شبِ غصّه، برای غمِ ما تسکینی
شک نداریم، تو آقای شرابُالدّینی!
آمدی، سلسلهٔ پادشهان شد منحل
حضرتِ صلحطلب، شاهجوادِ اوّل!
پسرِ جنبشِ بیواهمهٔ پنجمِ تیر!
ارتشِ تکنفره! بمبِ اتم در شمشیر! *
شاهِ مغرورِ سرایندهٔ اشعارِ جنون!
مَردِ افلاکیِ کولاکیِ دیدارَ افیون!
مردِ جذابِ غزلرویِ کمانی ابرو!
صاحبِ قلعهٔ تاریخیِ عالیقاپو!
توی دربار تو هستند مریدانِ زیاد
شاهِ بیمثلوبدل! حضرتِ آقای جواد!
مافیازادهٔ گنگسـتـرِ شهـر آشوبی
شهروندی وسطِ قصهٔ یک مشروبی
چه کسی هست که دلبستۀ چشمانت نیست؟
پســــر خـاص! بگو رازِ کاریزمایَت چیست؟
این همه ماه نشو شهر به هم میریزد
سیرِ تاریخیِ این دهــــر به میریزد
ای بنازم به تو و شعر تو ای شاه کبیر
شعر تو کشت مرا، شعر تو دارد شمشیر!
ما گرفتیم از اشعار تو بیماری قند
شاعر شَهدسُرا! حضرتِ والا لبخند!
انگبیــنا! شکلاتا! عسـلا! شیــریــنا!
قنــدپرداز! چهطوری نشدی نابینا؟!
شعر تو حاوی هشتادودو درصد انگور
شعر من حاوی هشتادوسه درصد «پاسور»
آیتالله دلم گفتـــه: اگر دارد حــال
«بِقُمـارید» و بنوشید و بِحالیـد! حلال!
وای، مجنون شدهام! با تو جنون، رؤیایی است
صحنهٔ جالبِ بیسابقهٔ زیبایی است
مست مستیم، پلنگی لب ماهت هستیم
همگی مخلص آن چشم سیاهت هستیم
تو از آقاییِ بسیارِ خودت بیخبری
به خدا خـوبتر از خـوبتر از خــوبتری
قِسمَتت زندگیِ سادهٔ با یک دلِ شاد
دشتی از لالهٔ روبان شده تقدیمت باد
این جهان رنگیِ رنگیِ است برایم پساز این
اصفهان شهر قشنگی است برایم پساز این
سیاههای ناچیز و ضعیف از طرف محمدامین عبادی تقدیم به سلطانالشعراء و رباعیگرها جناب آقای جوادخان محمدی دهنوی دامت عظمته... ❤️
#ابناحمد_قمی
#جواد_محمدی_دهنوی
#اخوانیه
۲۲ آبان ۱۴۰۳
* پینوشت شماره
در تاریخ پنج تیر ۱۳۵۶، دانشجویان دانشگاه تهران و دانشگاه صنعتی شریف (آریامهر قدیم) در بازار تهران و مقابل دانشگاه بر علیه رژیم شاهنشاهی تظاهرات شدیدی کردند.