eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
باید انگار به این فاصله عادت بکنم کمی از قلب ستمدیده حمایت بکنم سالها گوش به فرمان نگاهت بودم باید این مرتبه از عقل اطاعت بکنم دلم از سردی بیرحم نگاهت خشکید میروم از گل پژمرده عیادت بکنم فرصتی نیست و بارفتن تو مجبورم اخر حادثه را بی تو روایت بکنم گرچه این بغض شده هم نفس روزوشبم من کسی نیستم از غصه شکایت بکنم باید از دفتر خود خط بزنم نام تورا به همین خاطره ها از تو قناعت بکنم
ازغصـه تـو درون خـود آب شـدم ازدورےتـو چه سخت بےتـاب شدم بـرگـردبیـا طلـوع ڪن خـورشیدم هـمـراه سڪوت و درد مهتـاب شـدم
بیماری من چون سبب پرسش او شد می‌میرم از این غم که چرا بهترم امروز!؟
شاعر شدنم را بگذارید به پایش او بود که اینگونه مرا دربدرم کرد..!
وای بر تلخی فرجام رعیت پسری که بخواهد دلی از دختر یک خان ببرد
هر که را مسخره کردیم رسیدیم به او مگرآنهاکه به خوشبختی‌شان‌خندیدیم!
با موی پریشان شده آنقدر که ماهی در حفظ مسلمانی من مسأله سازی یک شهر به دنبال تو افتاده به والله بیچاره شدم در صف صدها متقاضی علی_صفری
بی حضور تو «ناله» ای بودم ناگهان آمدی «ترانه» شدم بی تو بودم سراب «دشت کویر» با تو اما «مدیترانه» شدم
سلام اے دوست بودنت سبز و دلت سبز و حضورت سبز خانه ات گرم، دلت نرم، چراغت روشن، روزگارت آرام. توسن بخت برایت رام دست خوش بوے خدا همراهت سلااام اوقاتتون بخیر و شادمان...🌷‌‌‌‎‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
شاعر شدنم را بگذارید به پایش او بود که اینگونه مرا دربدرم کرد..!
ازما‌ڪھ‌گذشت،امااگر درسَرت‌هوای‌خداحافظے داشتی، ازهمان‌ابتدا‌سلام‌نکن‌لطفا
کسی که آمده بود بشنود صدای تو را از دور قهوه‌ی چشمان تو نوشید و باز؛ عاشق شد ‌
زلیخـاها اگر پیراهنـی پاره نمی‌ڪردند ... به یوسـف‌ها ڪه می‌آموخت رسمِ بی‌گناهی را..؟
💚🌱🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂 دانی که چون همی گذراندیم روزگار روزی که بی تو می گذرد روز محشر است گفتیم عشق را به صبوری دوا کنیم هر روز عشق بیشتر و صبر کمتر است 🍂🌱🍂🌱🍂🌱🍂
. یعنے ڪسے در شهر خود سر میڪند اما دلش در ڪوچھ هاي دور مشهد ماندھ آوارھ ..! .
♥️ وقتی دلت گیرِ کسی باشد نمی‌خوابی! زُل میزنی شب را از این پهلو به آن‌ پهلو
چه بگویم که کمۍخوب شود حالِ دلم؟ لکنتِ شعـر و پریشـانی و جنجالِ دلم کاش میشد کـه شمـا نیز خبردار شوید لحظـه ای از مـن و از دردِ کهنسالِ دلم از سرم آب گذشته ست مهم نیست اگر غـمِ دنیـای شمـا نیـز شود مـالِ دلـم عاشقِ نان و زمین نیستم ، این را حتماً بنـویسید بـه دفتـرچـه ی اعمـالِ دلم آه!! یک عالمه حرف است که باید بزنم ولـی انگـار زبـانـم شـده پـامـالِ دلم مـردمِ شهـر!! خـدا حافظتان من رفتم کسی از کـوچه ی غم آمده دنبـالِ دلم ‍
شده دلتنگ شوی غم به جهانت برسد گره ات کور شود، غم به روانت برسد شدع آوارع شوی، بی دل و بی کس شوی خسته از عمری زمستانی بی یارو یاور شوی شدع از سنگ شوی، بی روح، به مانند مترسک شوی شده عاشق بشوی، عاشق نشود، تو بی رحم شوی دنیا را تلخ ببینی تو دگر حتی دلتنگ نشوی شدع لیلی بشوی، مجنون شدع ات گم شود دریای دلت خشک شود، ناگهان بیابان شوی شدع شیرین شدی، فرهاد دلت کور شود بکند کوه و نبیند تو دگر بی حس شدی شده تنها شوی غمخار بخواهی و پیدا نشود نفست تنگ شود دلت بگیرد و بازهم دلتنگ شوی
『 - چگونہ دوستت نداشته باشـم ڪدام سࢪباز وطن پࢪست نبود . . .🚶‍♂🚶‍♀! 』 🍃🍂 شادی‌‌ها ࢪا تو بخند دࢪدها ࢪا من زاࢪ مـے‌زنم‌ ؛ . . .🌸!
او رفته سال‌هاست، چه می‌خواستم چه شد این نیز بخت ماست، چه می‌خواستم چه شد!
گفته بودی عاشق شعری و من این روزها می نویسم شعر و بعدش هم حسادت میکنم...
چه شد دیوانه ات گشتم ؟ ندارم تاب دلتنگی خودت هر گونه میخواهی بیا حل کن معما را
دل ز سلمان برد و خونش خورد و مي گويد کنون کار عالم بين، که چون کار من بيکار کيست؟
به هوش باش دلی را به سهو نخراشی به ناخنی که توانی گره گشایی کرد
يارِ ما را يار بسيار است،تا او يارِ كيست دل بسى دارد،ندانم زان ميان دلدارِ كيست