eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.6هزار عکس
2.5هزار ویدیو
105 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
اول ِ صبحی یک چیزهایی روی لبهایم سنگینی می کند ،، "دوستت دارم " که جیره ی هرروزت است و ... لبهایت را بیاور .! همین بوسه ..😘
اجازه هست بگویم که بی قرار توأم؟ تویی قرار دل من تویی تو دلدارم اجازه هست؟ ببخشید دوباره می پرسم اجازه هست بگویم که دوستت دارم؟ 🍃🍃🍃 ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌
قرمزِ آبدار... لبهایت طعمِ ترشِ انار... لبهایت بگذارش به روے لبهایم تا ابد برندار لبهایت آنڪه بے ادعا درآورده از قرارم دَمار، لبهایت همگان چشم را خمار ڪنند ڪرده اے تو خمار لبهایت داروے ضدِ قند، چشمانت قرصِ افتِ فشار، لبهایت شیوه ے مصرفش بدین شرح است: بعدِ شام و نهار... لبهایت_ را ببوسم؛ اگر افاقه نڪرد توے بستر، سه بار، لبهایت نازِ شستِ یدِ هنرمندِ شخصِ پروردگارِ لبهایت خالِ لب مینیاتورے ڪرده تعبیه در ڪنارِ لبهایت مانده ام ڪه چگونه مقدور است؟! مانده ام توے ڪارِ لبهایت... که مقامِ نخستِ عشوه گرے مانده در انحصارِ لبهایت..! ♥️
زمستان و هوای گرم آغوش😍 گزارم لب به لبهایت کنم نوش🙈😅 شوی مست و بگویی شیطنت وار چنان بوسم لبت گردی تو بیهوش😋😃 😁
کاش من یکسره در چشم تو پیدا باشم همچو پیشامد ممکن به دلت جا باشم نفسی باتو بمانم سر سجاده عشق یوسفم بودی و من نیز زلیخا باشم آن شبی که تو بیایی و زمان صفر شود مو پریشان کنم و یک شب یلدا باشم چو در آغوش تو باشم خبر از هیچ مگو از همه خلق جدا ،تارک دنیا باشم تلخی کام مرا شهد لبانت ببرد تلخ و شیرین بشود لب به لبت تا باشم شعر من شور بگیرد به لبت بوسه زنم ساقی شهد لبت گشته و برنا باشم ....
با اینکه خلق ، بر سر دل می‌نهند پا شرمندگی نمی‌کشد این فرش نخ‌نما بهلول‌وار ، فارغ از اندوه روزگار خندیده‌ایم ! ما به جهان یا جهان به ما کاری به کار عقل ندارم ؛ به قول عشق کشتی شکسته را چه نیازی به ناخدا گیرم که شرط عقل به جز احتیاط نیست ای خواجه ! احتیاط کجا ؟ عاشقی کجا ؟ فرقی میان طعنه و تعریف خلق نیست چون رود بگذر از همه‌ی سنگریزه‌ها ...
دلم برای تو و شعر تازه ‏ات تنگ است دلم هوایی آن لهجه خوش ‏آهنگ است من از خودم، به دلم می‌گریزم آری من منی که عقل و دلم سال‏هاست در جنگ است قبا به قد من ای عقل پابرهنه مدوز برای قامت ما،‏ این لباس‌ها تنگ است برای متهمان ردیف اول عشق قبول مصلحت‏‌اندیشی و خرد ننگ است هنوز پرسه زدن در نگاه او خوب است هنوز سادگی چشم یار،‏ خوش‏رنگ است چه دیر می‏گذرد لحظه‌های آمدنش همیشه عقربه انتظارها لنگ است
بس که جفا ز خار و گُل، دید دلِ رمیده‌ام همچو نسیم از این چمن، پای برون کشیده‌ام شمعِ طرب ز بختِ ما، آتشِ خانه‌سوز شد گشت بلای جانِ من، عشقِ به جان خریده‌ام حاصلِ دورِ زندگی، صحبتِ آشنا بُوَد تا تو ز من بُریده‌ای، من ز جهان بُریده‌ام تا به کنارْ بودیَم، بود به جا قرارِ دل رفتی و رفتْ راحت از خاطرِ آرمیده‌ام تا تو مرادِ من دهی، کُشته مرا فراقِ تو تا تو به دادِ من رسی، من به خدا رسیده‌ام چون به بهار سَر کند، لاله ز خاکِ من برون ای گلِ تازه یاد کن، از دلِ داغ‌دیده‌ام یا ز رهِ وفا بیا، یا ز دلِ رهی برو سوخت در انتظارِ تو، جانِ به لب رسیده‌ام
اين آتشين زِ دلم كم نميشود مجنون به غير خانه ي نمي شود 💔
درد را انکار نه! باید که پنهانش کنم صورت غمناک را یک جور خندانش کنم آخرش پاییز در پستوی قلبم خانه کرد مانده‌ام تا با چه ترفندی بهارانش کنم دل اگر تاریک شد، ای چلچراغ عاشقی! با نگاه روشنت باید چراغانش کنم قلب سرکش در سرش دارد هوای کافری می‌برم اسم تو را... شاید مسلمانش کنم بوسه‌ء یک عمر را از تو طلبکارم، بگو- می‌توانم یک‌شبه ای دوست! جبرانش کنم؟ خوانده‌ای در گوش قلبم: "قل هو الله احد" تا زبان شعر را گویا به قرآنش کنم
فواره وار سر به هوایی و سر به زیر چون تلخی شراب دل آزار و دل پذیر!
گیسوان تو شبیه است به شب اما نه! شب که اینقدر نباید به درازا بکشد ...