فواره وار سر به هوایی و سر به زیر
چون تلخی شراب دل آزار و دل پذیر!
#فاضل_نظری
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
ما اهل تعهدیم و پابند دلیم خاکی صفت و در پی پیوند دلیم از گوشه ی بام ما پریدی به درک! ما تابع دستور
رفتی به سلامت... نه عزیزم، به درک
بر صورت صخره می زند موج ، محک
آویخته گر الک... پی طغیان است
سدی که نشسته بر تنش نقش ترک...
#محمدجواد_منوچهری
#طلب_بوسه_زمن_کن_که_لبت_را_بخورم💋😋
لب که نه ، آمده ام کل تنت را بخورم😋🙊
#الف_راد
😋🙊🙊🙊
مثل هر روز نشستم سر میزی که فقط
خستگی های من و چای کسی هست که نیست
احسان کمال
به هوای تو تمنا شده ام می دانی
گم شدم در تو و پیدا شده ام می دانی
مثل تقویم ورق خورده و باطل شده ام
غرق دیروزم و فردا شده ام می دانی
بی خبر در پی یک حادثه ی گنگ و غریب
چشم بر هم زده ام تا شده ام می دانی
مثل یک شهر که در آتش اسکندر سوخت
در بیابان دلم جا شده ام می دانی
من هنوز از همه ی شهر شکایت دارم
بین این قوم چه تنها شده ام می دانی
چشم در چشم و لبت را به لبم میدوزی
آتش عشق چنین یکسره می افزوزی
گفته بودند به چشمان تو کم خیره شوم
گر به تورت بخورم نیمه شبی، یکروزی
حس چشم تو قشنگ است جنون انگیزست
پر طلسمات و پر از عاطفه مرموزی
درک در مکتب عشاق فقط مردودی است
چونکه تدریس بود مبحث عشق آموزی
هرکه در عرصه عشق تو شبی نرد انداخت
جفت شش هم که بیارد نکند پیروزی
آهوی چشم تو برده است فقط صبر و قرار
مثل آن پرتو ماهی که بگیرد یوزی
بازی عشق دو سر باخت بوَد غره مشو
دل که از ما ببری تازه خودت میسوزی
#علی_مظفر💐💐💐
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
#فاضل_نظری
درد یعنی من تو را از ماه ڪمتر دیده ام
ماه هم گاهی تمامش را هویدا میڪند...
#لاادری
در کنج دلم، محبت و کینه یکی است
دیوار شب سیاه و آیینه یکی است
چون هست کسیکه با لبش خنده کنم
پس شنبه و یکشنبه و آدینه یکی است
#علی_مظفر
همین عقلی که با سنگ حقیقت خانه می سازد
زمانی از حقیقت های ما افسانه می سازد
سر مغرور من! با میل دل باید کنار آمد
که عاقل آن کسی باشد که با دیوانه میسازد
مرنج از بیش و کم، چشم از شراب این و آن بردار
که این ساقی به قدر "تشنگی" پیمانه میسازد
مپرس از من چرا در پیلهی مهر تو محبوسم
که عشق از پیلههای مرده هم پروانه میسازد
به من گفت ای بیایان گرد غربت! کیستی؟ گفتم:
پرستویی که هر جا مینشیند لانه میسازد
مگو شرط دوام دوستی دوریست٬ باور کن
همین یک اشتباه از آشنا بیگانه میسازد...
🌿🌿🌿🌿🌿🌿🌿
چشم من در پی تو قافیه اش باران است
دل بی صاحب من از غم تو ویران است
جگرم سوخت تو را با کس دیگر دیدم
مثل آن آتش سرخی که سر قلیان است
نشدی سهم من، این داغ مرا آتش زد
عالمی از جگر سوخته ام حیران است
شومی بخت مرا باش که َحتی بی تو
اجلم نیز در این غائله سرگردان است
من پر از هق هق تلخم که خدا هم حتی
بر دل ساده و مظلومهء من گریان است...