eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.7هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
2هزار ویدیو
70 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
آن که نقشی دیگرش جایی مصور می‌شود نقش او در چشم ما هر روز خوشتر می‌شود عشق دانی چیست سلطانی که هر جا خیمه زد بی خلاف آن مملکت بر وی مقرر می‌شود دیگران را تلخ می‌آید شراب جور عشق ما ز دست دوست می‌گیریم و شکر می‌شود دل ز جان برگیر و در بر گیر یار مهربان گر بدین مقدارت آن دولت میسر می‌شود هرگزم در سر نبود اندیشه سودا ولیک پیل اگر دربند می‌افتد مسخر می‌شود عیش‌ها دارم در این آتش که بینی دم به دم کاندرونم گر چه می‌سوزد منور می‌شود تا نپنداری که با دیگر کسم خاطر خوشست ظاهرم با جمع و خاطر جای دیگر می‌شود غیرتم گوید نگویم با حریفان راز خویش باز می‌بینم که در آفاق دفتر می‌شود آب شوق از چشم سعدی می‌رود بر دست و خط لاجرم چون شعر می‌آید سخن تر می‌شود قول مطبوع از درون سوزناک آید که عود چون همی‌سوزد جهان از وی معطر می‌شود
یک بوسه بس است از لب سوزان تو ما را تا آب کند این دل یخ بسته ی ما را من سردم و سردم ، شرر باش و بسوزان من دردم و دردم ، دوا باش خدا را
من از وقتی تو رو دیدم، زمان یک ثانیه هم نگذشت مگه میشه تو رو دید و به قبل دیدنت برگشت!؟ | | ♥️
پر از شوروشعف با سربه‌سویت‌میدوم‌چون‌رود تو دریا باش تا خـود را به آغوش تو بسپارم
‌مرا عاشقانہ در آغوش بڪش بڪَذار سپیدهِ از میان بوسہ و ِمن و تو ڪند
سیب غلتان رودخانه من! آهوی نقش بسته بر چینی! پری قصه های کودکی ام! قالی دستباف ِ تزیینی! خُنکای نسیم اول صبح! گرمی چای عصر پاییزی! به چه نامی ترا صدا بزنم؟ لیلی روزگار ماشینی! دور مجنون گذشت اینک من دور لیلا گذشت اینک تو دست بردار از این حکایت تلخ تا بگویم چقدر شیرینی از کدامین عشیره ای بانو که در این شهر آسمان زنجیر شیر از آفتاب می دوشی میوه از باغ ماه می چینی ای جهان بر مدار مردمکت ، چشم بردارم از تو؟ ممکن نیست منم آنکس که زندگی کرده سالها با همین جهان بینی گیسووان سیاه پوشت را روی دیوار شانه ها آویز تا ببینی غزلسرایان را همه مشتاق شعر آیینی جنبش سبز فتنه انگیزی اگر از جای خویش برخیزی کودتاچیِ مخملی دامن! شورشی! بهتر است بنشینی عشق حق مسلم من و توست مابقی را به دیگران بسپار هر چه داری اگر به عشق دهی کافرم گر جُو یی زیان بینی | | ♥
حق میدهم کـه عاشـق امثالِ من شوی..😌 پیـدا نمیشود پسری این چنیـن تمــام 😉 😎✋
-رفتم به او بگویم "من عاشقت شدم" را؛ لرزیدم از نگاهش، گفتم "عجب هوایی...!"😐✌️
شهر وقتی با تو باشم از خبر پُر می‌شود کوچه و بازار از اهل نظر پر می‌شود چون کبوترها به شوقت بی‌قراری می‌کنند تا تو می‌آیی حیاط از بال و پَر پر می‌شود در دلم جایی برای هیچکس غیر از تو نیست گاه یک دنیا فقط با یک نفر پر می‌شود کاسه‌ی صبر من از شب‌گریه‌هایم سر نرفت ظرف من دریاست، با باران مگر پر می‌شود در قناعت بزم ما از دیگران رنگین‌تر است سفره‌ی ما کوچک است و ساده‌تر پر می‌شود خنده‌ات یک روز احیا می‌کند این عشق را روزگاری این نمکدان از شِکر پر می‌شود | | ♥
خوش است شعر برای تو گفتن ,آری اگر به بوسه ها،صله باران کنی دهانم را ... 💟
••° رفتـی،همـه گفتند که تقصیـرِخودت بود دلــداریِ این خلق، فقـط زخمِ زبان است! ♥️
••° گرچه شاعرنشدم , با همه ی طبع ترم ! چه بلاها که سر شعر , نیامد به سرم ! ♥️