از درون آشفته و ظاهر چو کوهی استوار
رنج ها اینگونه ما را مَرد بار آورده اند!
#شیدا_صیادیپور
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب
ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران!
سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن
تا تماشا کنمت یک دل سیر ای باران!
-سیدحمیدرضا برقعی
#میلادامامهادیعلیهالسلام🌸🍃
آبادی شعر 🇵🇸
پسر حضرت دریا! دل ما را دریاب ما یتیمیم و اسیریم و فقیر ای باران! سامرا قسمت چشمان عطش خیزم کن تا تم
عیدتون خیلی مبارک👏👏👏🌺🌺💐💐🌺🌺🌺🌺🌹🌹🌹🌹🌺🥀🌸🌸🌼
:
ای آنکه از غلامی تو افتخارها
بی رونق از حضور تو فصل بهارها
ابرو به قصد جمعیت ما مکش که هست
باسر بپای تیر تو شوق شکار ها
آقا فقط تلاوت یک لیلة المبيت
برد آبروی جمعیت دل ندارها
هم راکعون قصه ی انگشتر تو بود
شد جاودان در گذر روزگارها
شان نزول آیه تویی از چه داده اند
بعد از نزول آیه حسودان هزارها
روز از دروغ شب نشود گرچه گشته است
جعل روایت از لب بی اعتبارها
در آیه مباهله نفس پیمبری
بردند جای پای تو پا رستگارها
#حسین_مرادی
تقدیم به ساحت امیرالمومنین
کاش تا دل میگرفت و میشکست
دوست می آمد کنارش می نشست!
کاش میشد روی هر رنگین کمان
می نوشتم “مهربان “با من بمان!!!
کاش می شد قلب ها آباد بود
کینه و غم ها به دست باد بود
کاش می شد دل فراموشی نداشت
نم نم باران هم آغوشی نداشت
کاش می شد کاش های زندگی
تا شود در پشت قاب بندگی
کاش میشد کاش ها مهمان شوند
درمیان غصه ها پنهان شوند
کاش می شد آسمان غمگین نبود
رد پای کینه ها رنگین نبود
#نیما_یوشیج
نسیم باد
صبا دوشم آگهی آورد
که روز محنت و غم رو به کوتهی آورد
به مطربان
صبوحی دهیم جامه چاک
بدین نوید که باد سحرگهی آورد
حافظ
درود
بامدادتان گل افشان🌸🌺🌞🙏
چشمان قشنگ تو مجسم شدنی نیست
آهنگ دلم بی تو منظم شدنی نیست
قسمت نشد آخر که تو را سیر ببینم
حتی شده در خواب که آن هم شدنی نیست
در کار من افتاده هزاران گره ی کور
تنها گره ی عشق است که محکم شدنی نیست
تو ماه جهانی من آواره زمینم
این فاصله بین من و تو کم شدنی نیست
کمتر گله کن از من و دیوانگی من
این عاشق دیوانه که آدم شدنی نیست
🌹🌹🌹
مرا با یک سلام تلگرامے عاشقت ڪردی.
مرا با بوس و لب هاے مجازے عاشقت ڪردی.
از آن روزے ڪه با لحن زلیخا یوسفم خواندی....
مرا بردے به خلوت هاے "پے وی"، عاشقت ڪردی
شدم دیوانه ے چت ڪردنت با ناز، چون من را
به یک "قربانت" و "عشقم ڪجایی؟"، عاشقت ڪردی
مرا با عڪس هاے سلفے هر گاه و بیگاهت
پس از گردش، و یا بازارگردے عاشقت ڪردی
غزل را من براے اعتلاے شعر خود گفتم
تو حتے این غزل را خام ڪردی...عاشقت ڪردی
مرا از مرز رد کن ...جزئی ازکُلّیت ات باشم
توشاید مال من باشی ومن هم قسمت ات باشم
نمیدانم نگاه تو به(قسمت) چیست؟...اما من
همینکه یک غزل را نیمه شب... درخدمت ات باشم
نمیدانی چه حالی میشوم وقتیکه میبینم
لیاقت دیده ای در من انیس خلوت ات باشم
برایم خط کشیدی ملزمم کردی نیایم بیش
وگفتی که نگهبان حریم حرمت ات باشم
بیا از مرز ردم کن شبانگاهی به یک بوسه
که عمری من نمکگیر دروغ شربت ات باشم
مرادر شهر رسوا کن به انگشتت بگو...[او بود]!
شبیه قصه ی(وحشی) دلیل شهرت ات باشم
همه آویختند ازمن و عمقمقد هر کس بود
دلم میخواست اما زیر تیغ غیرت ات باشم
تو یوسف باشی و من هم یکی از آن خریداران
فقط محو تو... بی آنکه به فکر قیمت ات باشم
بیا از مرز ردّم کن به یک آغوش پنهانی
که عمری در ازایش زیر بار منت ات باشم
کمی جان از من عاشق طلب کن تادر این مجلس
دلیل بی بدیلی از برای حیرت ات باشم
محمد تقی نظری
روزها با فکر او دیوانه ام ، شب بیشتر
هر دو دلتنگ همیم ، اما من اغلب بیشتر
باد می گوید که او آشفته گیسو دیدنی ست
شانه می گوید که با موی مرتب بیشتر !
پشت لحن سرد خود ، خورشید پنهان کرده است ؛
عمق هذیان می شود با سوزش تب بیشتر
حرف هایش از نوازش های او شیرین تر است
از هر انگشتش هنر می ریزد ، از لب بیشتر
یک اتاق و لقمه ای نان و حضور سبز او
من چه می خواهم مگر از این مکعب بیشتر ؟
#سید_سعید_صاحب_علم
کیست تا کشتی جان را ببرد سوی نجات
دست ما را برساند به دعای عرفات...
یا حسین بن علی عشق، دعای عرفهست
عشق آن عشق که بیرون بردم از ظلمات
پشت بر کعبه نکردی که چنان ابراهیم
به منا با سر رفتی پی رمی جمرات...
تو همه اصل و اصولی، تو همه فرع و فروع
تو همه حج و جهادی، تو همه صوم و صلات
ظاهر و باطن تو نیست به جز جلوۀ حق
که هم آیین صفاتی و هم آیینۀ ذات
مرحبا آجرک الله بزرگا مردا
نیست در دست تو جز نسخۀ حاجات و برات
شعر ناقابل من چیست که نذر تو شود
جان ناقابل من چیست که گویم به فدات
تو کدامین غزلی عطر کدامین ازلی؟
از تو گفتن نتوانند چرا این کلمات؟
جبل الرحمه همین جاست همین جا که تویی
پای این سفره که نور است و سلام و صلوات
#علیرضا_قزوه
⛧
چه معشوقی ست مهتابی که عاشق در زمین دارد
چه خوشبخت است مردابی که مهتابی چنین دارد
تماشایش مرا باخود رساند از کفر تا ایمان
خداوندی که او را آفریدَست آفرین دارد
ازین ها بگذریم ای ماه ! می دانم نمیدانی
دلم چندیست با یاد تو عشقی آتشین دارد
تو شهبانوی ملک لامکان هایی که دیدارت
حصاری بی گمان محکمتر از دیوار چین دارد
نمی دانم بگویم یا نگویم گرچه می دانم
لبانت پاسخی دندان شکن درآستین دارد
زمانی دین و دل سرمایه این مرد تنها بود
به یغما برده ای ، اکنون نه دل دارد نه دین دارد
#هادی_حسنی