هوای سرد تنم ناگهان بهاری شد
و قلب یخ زده ام گرم بیقراری شد
تهی ازعاطفه بودم که ریختی در من
درون تک تک ذراتم عشق جاری شد
از آن زمان که لبالب شدم از آغوشت
تمام جان و تنم از گناه عاری شد
به شوق ماه تمامت حروف الکن من
زبان گشود و مضامین استعاری شد
چه داشت مخمل سبز صدای دلکش تو
که شهر با تو پر از نغمه ی قناری شد
همین که روسری ات را به باد بخشیدی
خدا به وجد آمد شهر در خماری شد
خدا به شوق تو از نو قلم به دست گرفت
اشاره کردی و تقدیر دست کاری شد
سوال کردم از عمری که بی نصیب گذشت
و عشق پاسخ یک عمر بردباری شد . . .
وحید حسن زاده
چشمانِ تو آرامشِ دریاست عزیزم
مژگانِ تو امواجِ تماشاست عزیزم
با ناز به خود چون نظر انداخته ای باز
در قصرِ هزار آینه غوغاست عزیزم
مجنونِ هزاران غزلم بس که به هر بیت
افسونِ تو افسانه لیلاست عزیزم
گفتم به تو مهتاب بگویم ولی آخر
مهتاب کجا اینهمه زیباست عزیزم؟
نه بید چنین مثلِ تو گیسو زده شانه
نه سرو چنین خوش قد و بالاست عزیزم
چشمانِ تو فال است و لبت شهدِ انار است
گیسویِ بلندت شبِ یلداست عزیزم
ڪافیست قدم رنجه نمایی و بیایی
باران و شب و بوسه مهیاست عزیزم
با نقش و نگاری به دل انگیزیِ احساس
فرشِ قدمت مخملِ گلهاست عزیزم
با عشوه مرا دیدی و خندیدی و رفتی
برخاستم از خواب و دلم خواست عزیزم
تقصیر نداری همه زیرِ سرِ عشق است
عشق است که اغواگرِ دلهاست عزیزم
از من بپذیر این غزل ای ماهِ دل آرا
این هدیه یک عاشقِ تنهاست عزیزم
ما از ازل بنای رسیدن نداشتیم
در واقع اشتیاق پریدن نداشتیم
مانند اشک چشم یتیمی که یخ زده
در کوچه ها هوای چکیدن نداشتیم
در گوش مان نرفت که عشقی طلب کنیم
لامذهب اشتهای شنیدن نداشتیم
تحسین شدیم از اینکه به پا ایستاده ایم
غافل از اینکه نای خمیدن نداشتیم
آمد شبی اجل که ملاقاتمان کند
برگشت و گفت ارزش دیدن نداشتیم
دنیا چه زود راه خودش را گرفت و رفت
بیچاره ما که پای دویدن نداشتیم
#سید_صادق_رمضانیان
با لحن چشمهای تو شب آفریده شد
از آتش نگاه تو تب آفریده شد
پیوسته چشمهای تو لبخند میزدند
با اخم ابروی تو غضب آفریده شد
تا بلکه وصف لعل لبت سادهتر شود
چندین هزار باغ رطب آفریده شد
بر خشتِ خُشک پُر تَرَکم جای پای توست
والا مقام، پای تو لب آفریده شد
از بسکه پیشگاه نگاهت مقدس است
ذل و خضوع و حجب و ادب آفریده شد
ارثیهدارِ اسم و نشان در سلوک عشق
از نام کوچک تو نسب آفریده شد
#آرمن_فرناد
🤎🖤♥️..
به جان هر چه شقايق كه بي تو مردابم
در اين حصار پر از غم نميبرد خوابم
بيا كه عقربه ها را توان چرخش نيست
بيا كه ورد زبانم به غير خواهش نيست
قسم به تك تك اين لحظه هاي پايانى
ز چشم مرثيه خوانم غزل نمى خوانى
كجاى قصه نهانى ؟ بيا كه بيمارم
به دست پنجره تا كي نگاه بسپارم؟
بيا كه چله نشيني در اين شب سردم
ببين كه شعله غم را چگونه ميگردم؟
روا نشد كه به كامم شراب غم ريزى
نمانده از منِ دلخسته بعد تو چيزى
چه بيقرار و غريبانه قلب تو پر زد
بدون تو به پشيزي جهان نمي ارزد
#معین_کرمانشاهی
شعر می بارد از آن گوهر نایاب لبت
میشود بوسه زنم بر در دیوان غزل؟؟
.
😉😉😉😉
#میثم_بشیری
درگیرخیالات خودم بودم و او گفت:
من فکر کنم چاییتان از دهن، افتاد...
#سید_حمیدرضا_برقعی
افتاده در این راه، سپرهای زیادی
یعنی ره عشق است و خطرهای زیادی
بیهوده به پرواز میندیش کبوتر!
بیرون قفس ریخته پرهای زیادی
این کوه که هر گوشه آن پاره لعلی است
خورده است بدان خون جگرهای زیادی
درد است که پرپر شده باشند در این باغ
بر شانه تو شانه به سرهای زیادی
از یک سفر دور و دراز آمده انگار
این قاصدک آورده خبرهای زیادی
راهی است پر از شور، که می بینم از این دور
نی های فراوانی و سرهای زیادی
هم در به دری دارد و هم خانه خرابی
عشق است و مزینّ به هنرهای زیادی
بیچاره دل من که در این برزخ تردید
خورده است به اما و اگرهای زیادی
جز عشق بگو کیست که افروخته باشند
در آتش او خیمه و درهای زیادی...
#سعیدبیابانکی
💫
ذکرامشب۳۳مرتبه
من خوشم با تو نخواهم خواست چیزی از جهان☺️
دست تو در دست من... باران برای دیگران...☔️
#مبینا_طاهری
😍😍☝️
💫