eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸
1.6هزار دنبال‌کننده
8.2هزار عکس
1.9هزار ویدیو
53 فایل
راه ارتباطی: @Hazrate_baran_786
مشاهده در ایتا
دانلود
من‌که‌خود صید تو هستم، دام می‌خواهی‌چه‌کار؟ بیش از این آهوی خود را رام می‌خواهی چه‌کار؟ پشتِ سر گفتی فلانی را نمیارم به یاد روبه‌رو با من بگو، پیغام می‌خواهی چه کار؟ هرچه گفتی من همان کردم، چرا پس دشمنی؟ من دعاگوی تواَم، دشنام می‌خواهی چه‌کار؟ خون من در شیشه کردی، ناگهان جانم بگیر سربکش لاجرعه مِی را، جام می‌خواهی چه‌کار؟ کشته‌ی عشق تو هستم نازنین، از چون منی صبر می‌خواهی چه کار، آرام می‌خواهی چه‌کار؟ پسته‌ی خندان ندارد قیمتی پیش لبت با چنان چشمی دگر بادام می‌خواهی چه‌کار؟! از کنایاتِ نهان آکنده‌است ابروی تو با چنین صنعت، بگو ایهام می‌خواهی چه‌کار؟ کفترِ جَلدِ کسی هرگز نخواهد شد دلت می‌پری زاین‌سو به آن‌سو، بام می‌خواهی چه‌کار؟ من ز عشقت سوختم امّا دلت با دیگری‌ست یارِ چون من پخته داری، خام می‌خواهی چه‌کار؟ در زدم، در را نکردی باز و گفتی کیستی؟ از شهیدان تو هستم، نام می‌خواهی چه‌کار...؟ 🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌿🌾🌾🌿🌾🌾🍂🌾🍂🌾🍂🌾🍂
به قدر پایه ی دار است اوج معراجم اگرچه خلق گمان می کنند حلاجم به ذره ذره ی این ساعت شنی بنگر ببین چگونه زمان می برد به تاراجم دلم بیاد کسی می تپد بیا ای دوست! بیا که من به تو بیش از همیشه محتاجم بیا که دست بشویم ز پادشاهی خویش بیا که ملعبه ی کودکان شود تاجم امیدوار چونان قایقی در این توفان به شوق غرق شدن رهسپار امواجم 🌿🍂🌿🍂🌿🍂🌿🍂🍂🍂
سـال ها گریه به تو جرم تلقی می‌شـد روضه‌ی‌ هرشب‌ ما برکت روح‌الله‌ است...
هرگز نگذاشت تا ابد شب باشد او ماند که در کنار زینب باشد سجّاد که سجّاده به او دل می بست تدبیر خدا بود که در تب باشد ▪️تسلیت باد سالروز شهادت امامِ لحظه های مناجات سبز صحیفه عشق و عرفان
خــداجانم هر بلائی کز تو آید، رحمتی است هر که را فقری دهی، آن دولتی است تو بسی زاندیشه برتر بوده‌ای هر چه فرمان است، خود فرموده‌ای زان بتاریکی گذاری بنده را تا ببیند آن رخ تابنده را تیشه، زان بر هر رگ و بندم زنند تا که با لطف تو، پیوندم زنند گر کسی را از تو دردی شد نصیب هم، سرانجامش تو گردیدی طبیب هر که مسکین و پریشان تو بود خود نمیدانست و مهمان تو بود 👤پروین اعتصامی 🖤⚫️🖤
خمید قامتم از انتظار و جان به لب آمد قدح به یاد تو کج کرده ام ، بیا که نریزد ـ 🌹🌹🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
▪🥀یا_حضرت_سجاد(ع) ▪🖤سلام برآقایی که ▪🥀آب می دیــــــد ▪🖤به فکر فرو میرفت ▪🥀نوزاد می دیـــــد ▪🖤اشک می ریخـــت ▪🥀طفلان و کودکان را ▪🖤می دید ناله می کرد. ▪🥀شهادت جانسوز امام ▪🖤سجاد(ع) تسلیت باد. 🌹🏴
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
سجاده سجاد پر از اشک روان بود چهل سال خودش پای دلش مرثیه خوان بود ◾️شهادت جانسوز امام سجاد(علیه السلام) تسلیت‌باد▪️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈✾~❀♥️❀~✾┈••• ❤️❤️ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌ ‎‌‌‌‌‌‌ ‌‌‌‌‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌‌‌‌‌‌‎‌ •••┈✾~❀♥️❀~✾┈•••
🌺🥀🌹 سپردمت به غم و اشک و درد و آه حسین سپردمت به غروب و به قتلگاه حسین سپردمت به دلِ مادرم خداحافظ سپردمت به شب و نورِ ماه حسین سپردمت به کمان‌ها به تیر‌های شکسته به جایِ سوخته‌ی خیمه‌گاه حسین سپردمت به فراق و سپردیَم به فراق به گریه‌های یتیمانِ بی پناه حسین سپردمت به علمدارِ علقمه رفتم سپردیَم به هزاران نگاه حسین به خیزران سنان و به تازیانه‌ی شمر سپردیَم به مغیلانِ راه حسین نشته خاک غمت بر سرم خداحافظ بخواب ای پسرِ مادرم خدا‌حافظ 🌺🥀🌹🌑
عمری به دل سوخته ات،سوز نهان بود خون جگرت،دم به دم ازدیده،روان بود چشمت به عزای شهدا،اشک فشان بود از کعب نی‌اَت،بر بدن خسته نشان بود ◾️ شهادت حضرت امام سجادعلیه السلام تسلیت باد 💕
‌حسـّے براےِ گفتـن شـِعر جـَديد نيست یڪ مِصـرع و خـلاصـہ ... دِلمــ تنگــ ڪربلاستــ
حسین گفتن و دل باختن به خوی یزید بدا به غیرت ما کوفیان عصر جدید
با یاد تو هر مساله آسان شده است ! آتش به اراده ات گلستان شده است ! ای عمه ی سادات ! جلال ملکوت از صبر تو انگشت به دندان شده است !
. 🏴 مرثیۀ شهادت حضرت علی‌بن‌الحسین علیهماالسلام ▪️روز عزای اشک ای ماه سربه‌مهر مدینه، خدای اشک ای اشک همدم تو و تو آشنای اشک ای داغ‌دار خاطرۀ کربلای خون ای شهریار شب‌شکن نینوای اشک سی سال از دو چشم ترت ریخت خون دل سی سال بود قوت تو آب و غذای اشک سی سال گریه کردی و با گریه ساختی صدها حسینیه به جهان بر بنای اشک ای التیام زخم دلت روضه بر حسین بر درد تو نبود دوا جز دوای اشک ای شاهد خزان گلستان مصطفی ای روضه‌خوان کرببلا با نوای اشک کردی قیام در غل و زنجیر یا علی با سجده‌های حیدری‌ات پابه‌پای اشک پروردگار گریه شدی همچو فاطمه راه تو روضه بود و صدایت صدای اشک در روز دفن نور که یاری نداشتی تنها گرفت دست تو را بوریای اشک فریاد العطش دمی از خاطرت نرفت آبی ندید چشم تو جز در نمای اشک فرعون شام را چه دلیرانه غرق کرد دریای خطبه‌های غمت با عصای اشک صد غنچه از ستایش شیوای کردگار گل کرده در قنوت تو با ربنای اشک حمد و سپاس را تو به ما یاد داده‌ای در سینۀ صحیفۀ خود با دعای اشک در غصۀ شهادت تو اشک هم گریست روز عزای تو شده روز عزای اشک ، محرم ۱۳۹۹ 🏴
فرزند صفا ومروه هستم ؛ای شام از مقتل و خیمه گاه بستم، احرام جدّم بُوَد احمد آن حبیب ِ یزدان کآیات خدا به قلب وی شد الهام خود وارث ذوالفقار حیدر باشم آن شاهِ عرب اَمیر و عِزِّ اسلام من زاده حضرت بتولم ، ای شهر کز سوی خدا رسیده بر او اِنعام فرزند منا و کعبه هستم ای خلق خورشیدوقمر نژاد وکوکب اَرحام آن جعفر و حمزه از تبارم باشند از صولت ما شکسته گردید اَصنام شهزادِ حسینِ تشنه لب هستم، وای شاهی که نگیرم از فراقش آرام نفرین به تو ای بَلَد که ویران گردی با بانگ رسا بده به اهلت پیغام خاکستر و دودِ آن تنور خود را بر صورت ما چرا بریزند از بام زاری بنما و رخت ماتم بَر کن این را به امیر فاجرت کن اعلام آن رأس که آیه های قرآن میخواند چون میزده چوب خود برآن لب، در جام آن منتقم آن بقیةَ الله از ماست دادند چرا به اهل عترت دُشنام بس کن تو سخن دگر نگو از توهین بهمن" بکن این خطابه را خود اِتمام 🌹🌹🌹
‌ امیدی بر جماعت نیست! می خواهم رها باشم اگر بی انتها هم نیستم بی ابتدا باشم چه می شد بین مردم رد شوی آرام و نامرئی؟ که مدت هاست می خواهم فقط یک شب خدا باشم اگر یک بار دیگر فرصتی باشد که تا دنیا- بیایم، دوست دارم تا قیامت در کما باشم خیابانه پر از دلدار و معشوقان سردرگم ولی کو آنکه پیشش میتوانم بی ریا باشم؟ کسی باید بیاید مثل من باشد، خودم باشد که با او جای لفظ مضحک من یا تو، ما باشم یکی باشد که بعد از سالها نزدیک او بودن به غافلگیر کردن های نابش آشنا باشم دلم یک دوست می خواهد که اوقاتی که دلتنگم بگوید: خانه را ول کن! بگو من کی، کجا باشم
گفتمت عاشق شدم اما نمى‌شد باورت گفتمت پيشم بمان گفتى نمانم در برت گفتمت بى‌تو نه شب دارم نه روز اى نازنين گفتى اين عشق خيالى را بينداز از سرت گفتمت دل را به دستت داده‌ام دلدار من گفتى از اينجا برو اين دل نباشد دلبرت گفتمت شعر من از ناز نگاه مست توست گفتى بر جاى دگر بر اين كتاب و دفترت گفتمت تا كى مرا اين‌گونه آتش مى‌زنى گفتى آن‌جا كه ببارد خون ز چشمان ترت گفتمت فرهادى و چون تيشه بر دل مى‌زنى گفتى شيرين نيستى بگذر تو جان مادرت گفتمت يک‌بار ديگر فرصتى دنياى من گفتى دنيا فانى است اين هم جواب آخرت طاهره_داوری
تو که خود شاخه گلدان منی من چه کنم؟ گل بی منت باران منی من چه کنم نتوان گفت به هر کس گهر اسرارت تو که خود راز شبستان منی من چه کنم من که عمریست خریدار تو ام حرفی نیست تو که عمریست پریشان منی من چه کنم ابر ها هم که برای تو فقط میبارند تو که باران زمستان منی من چه کنم بی تو این دهکده از اشک فقط لبریز است باعث شرجی چشمان منی من چه کنم سینه ام غرق در اندیشه برگشتن توست و پرستاری و درمان منی من چه کنم تاسحر نیست نمازی که دعایت نکنم نیمه شب، آیه ی قرآن منی من چه کنم
دوش پیری یافتم در گوشهٔ میخانه‌ئی در کشیده از شراب نیستی پیمانه‌ئی گفت درمستان لایعقل بچشم عقل بین ور خرد داری مکن انکار هر دیوانه‌ئی گر چه ما بنیاد عمر از باده ویران کرده‌ایم کی بود گنجی چو ما در کنج هر ویرانه‌ئی روشنست این کانکه از سودای او در آتشیم شمع عشقش را کم افتد همچو ما پروانه‌ئی دل بدلداری سپارد هر که صاحبدل بود کانکه جانی باشدش نشکیبد از جانانه‌ئی آشنائی را بچشم خویش دیدن مشکلست زانکه او دیدار ننماید بهر بیگانه‌ئی هر که داند کاندرین ره مقصد کلی یکیست هر زمانی کعبه‌ئی برسازد از بتخانه‌ئی دل منه بر ملک جم خواجو که شادروان عمر با فسونی یا رود بر باد یا افسانه‌ئی حیف باشد چون تو شهبازی که عالم صید تست در چنین دامی شده نخجیر آب و دانه‌ئی عصرتون خوش🌹 ‌ ‎‌‌‌‎࿐
دراین دنیای دون آسوده گی تا کی. گذر بر دامن فرسوده گی تا کی. نیستان تاگلستان تشنه آبست ای آبی. سپیدی هوای ابری نابوده گی تا کی. 🌹🌹🌹
اندام و لب وچشم و رخِ یارقشنگ است بردار دل از غیر کــه دلــدار قشنگ است بهبـــود بیــابد تـــن فــرسوده ی عــاشق وقتی کــه طبیب دل بیمار قشنگ است گاهی که چنین غوطــه ورم در دل رؤیا در حجــم خیالم در و دیوار قشنگ است آن لحظـه کــه در باره ی عشقـم بنویسم در دفتر شعرم خط خودکار قشنگ است ای کاش قبـولـــــم بکند در پس پـرچین زیرا نفسی وعـده ی دیدار قشنگ است آندم که صبا می وزد ازحـومه ی شیراز در باغ اِرم رقـــص سپیدار قشنگ است آن شعـر پـر از واژه کـه من در پی اویم از جنس غزل باشد و بسیارقشنگ است بانــو عسلم‌ پـا‌ کــه گــذارد بــه خیـابان از دید ِ من و پنجــره بازار قشنگ است
باز در کوچه کسی عاشق باران شده است این دروغ است ولی نامِ تو عنوان شده است پرده ی صافِ اتاقت به کناری رفته ... و همین باعثِ یک شکِ دو چندان شده است... فصل چشمان تو آن قدر هوایش سرد است که شبیه نفس باد زمستان شده است چه قَدَر فکر کنم سوء تفاهم باشد که کسی پشتِ نفس های تو پنهان شده است بس کن آقا، برو و شال و کلاهت بردار مدتی هست دلت مثل خیابان شده است آسمان ابری و بغضی به گلویش انگار موعدِ ریزش یکباره ی باران شده است
این حرف ها که خوشه ی گندم نمی شود نانی برای سفره ی مردم نمی شود این حرف ها که از سر تکرار می زنید روی لبان بسته تبسم نمی شود آن دردهای کهنه ی مردم هنوز هم با این زبان تازه تکلم نمی شود از روستای چشم تو رفتم به شهر عشق شهری که این غریبه در آن گم نمی شود یک رنگ و ساده باش و صمیمی که آینه هرگز دچار سو تفاهم نمی شود 🌹🌹🌹👍✋
می روم از دل سنگت، نفسی تازه کنی تا جهـــان را ، به بلـــندای خود اندازه کنی حرفی ازعاطفه و عشق ، نگویی دیگر شاید از ســـــنگِِدلی ، نام، پـــــرآوازه کنی از در بســـتــه و دیــــوار بــلــــند دوری آنچه درذهن، به هم بافته ای، سازه کنی هرکسی از دل وازعشق، سخن می گوید نشنوی،گوش خودت را در و دروازه کنی سرنوشتی که خودت خواسته بودی را باز بنویسی و بیــــارایی و شـــــیرازه کنی می روم دور بمانم ، که تو شاید کمــــــــتر خسته از دیدن من باشی و خمـــیازه کنی نفسم با تو نشد تازه تر، اما به درک می روم از دل سنگت، نفسی تازه کنی..
آمدم تا به دلم بلکه پناهی بدهم تا که این بغض فروخفته به آهی بدهم آمدم چشم ب چشم تو بدوزم هر دَم دو جهان را به تمنای نگاهی بدهم آمدم مست از آن باده ی نابِ تو شَوَم تا که جان را به هوایت به تباهی بدهم آمدم بر سرِ این دارِ مکافات شَوَم آمدم تا که سَرَم را به گُناهی بدهم آمدم حیف!دلت سخت چو سنگِ خاراست آمدم این دلِ خود را به سیاهی بدهم لحظه ای کاش دلت نَرم شَوَد با دلِ من تا زِ قلبت به دلم آیم و راهی بدهم اینقَدَر با دلِ دیوانه تو بیگانه نباش تا بیایم به دلم بلکه پناهی بدهم.