خواستم از خورشید بنویسم،
دیدم که ابر جلویش را گرفته است.
خواستم از ابر بنویسم،
دیدم که شروع به باریدن کردهاست.
خواستم از باران بنویسم،
دیدم که بر روی چترهای تنها میگرید.
خواستم از تنهایی خودم بنویسم،
دیدم که تو تمامِ من را ،همراه خودت بردهای
حتی قلم و کاغذم را...
بِیـتی کـه یـاد و نـام تـو دَر آن نِـوِشـتــه شُد
یِک بِیتِ ساده نیست که بِیت المُقَدّس است!
#علی_فلاح
گفتم که با فراق مدارا کنم، نشد
یک روز را بدون تو فردا کنم، نشد
در شعر شاعران همه گشتم که مصرعی
در شأن چشمهای تو پیدا کنم، نشد
گفتند عاشق که شدی؟ گریهام گرفت
میخواستم بخندم و حاشا کنم، نشد
بیزارم از رقیب که تا آمدم تو را
از دور چند لحظه تماشا کنم، نشد
شاعر شدم که با قلم ساحرانهام
در قاب شعر، عشق تو را جا کنم، نشد!
#سجاد_سامانی
به آتش میکشم خود را، همه افکار بیخود را
به هر در میزنم اما، تو از من در نمیآیی...!
#مهدی_استرکی
قاصدکهای پریشان را که با خود باد برد
با خودم گفتم مرا هم میتوان از یاد برد
ای که میپرسی چرا نامی ز ما باقی نماند
سیل وقتی خانهای را برد، از بنیاد برد
عشق میبازم که غیر از باختن در عشق نیست
در نبردی اینچنین، هرکس به خاک افتاد برد
شور شیرین تو را نازم که بعد از قرنها
هرکه لاف عشق زد، نامی هم از فرهاد برد
جای رنجش نیست از دنیا که این تاراجگر
هرچه برد از آنچه روزی خود به دستم داد برد
در قمار دوستی جز رازداری شرط نیست
هر که در میخانه از مستی نزد فریاد برد
فاضل نظری
شورِ شیرین!حق بده فرهادِ بی تابت شوم
با وجودِ این همه خسرو،شکیبایی بد است
#شهراد_ميدری
.
نه یک گنجشکِ باران خورده دیدیم
نه حتی بوته ای بابونه چیدیم
نه پایِ بیدِ مجنونی نشستیم
نه دیگر از سرِ جویی پریدیم
تمامِ عمرمان مشغول بودیم
فقط درگیرِ مِلک و پول بودیم
ولی ایکاش قدری در قبالِ
دلِ وامانده هم مسئول بودیم
به یادِ آسمانِ پُر ستاره...
به یادِ کفشهای پاره پاره...
دلم تا ناکجاها رفت امشب
هوایِ کودکی کردم دوباره
هوای خط کشیدن روی دیوار
هوای گونیا...نقّاله...پرگار
علوم و دینی و املاء و انشاء
کلاغِ قصه و روباه مکّار
هوای خانه...از نوعِ کلنگی
محلّه...کوچه ها...با آن قشنگی
هوای گریه کردن از تَهِ دل...
برای مُردنِ یک جوجه رنگی
رفیقِ من بگو با خود چه کردیم
که بی انگیزه و بی روح و سردیم؟!
کجایِ قصه گم کردیم خود را...
که حسرت میخوریم و کوهِ دردیم؟!
سبویِ کودکی افتاد و بشکست
تمام دلخوشیها رفت از دست
اگر گفتی کجا بازی عوض شد؟!
پس از تصمیم کبری...خاطرت هست؟!
تمام کودکی را پاک کردیم
هزاران کارِ وحشتناک کردیم
به هر شکلی که میشد زنده ماندیم
ولیکن زندگی را خاک کردیم
#سروده
#ناشناس
ای باد بامدادی خوش میروی به شادی
اما نگفته دارم دردی بر این نهادی
دل فکر عشق شیرین،غم فکر کوه فرهاد
هر وقت باده خوردم،شعرم کمی زیادی
فاضل اگر که شعری در وصف آب خوانده
با این بهانه قربان،چون بیت هر مرادی
با چشم تو پریشان در وصف تو پشیمان
هر آیه را که خواندم،گویا تو آن معادی
#سید_طباطبایی
گیرم که با تو حال بگویم! تورا چه غم؟
تو درد دل شنیدهای؛ اما ندیدهای!
#عضد_یزدی
🌸به پاس تشکر و قدردانی،
از جناب استاد محمدنژاد🌸
عرض سلام و ادب و احترام
خدمت استادِ غنی از مرام
آن که ز نادانی من حرص خورد
آخرِ کار از سر من جهل برد
درس به من داد که شاعر شوم
بال و پرم داد که طائر شوم
ای به فدای دل پر مهر او
روی خوش و ناب و پریچهر او
تا نفس آخرم او در دل است
در دل من صاحب آب و گِل است
خدمت استاد به درس عروض
ما همه از دم بپراندیم فیوز
ای که به فضلت شده پر آبْ رود
از طرف من به شما صد درود
آمده ام تا که عیادت کنم
با سخنم عرض ارادت کنم
هرچه بگویم ز صفات شما
کم بوَد و هست همه پر بها
نام تو را من به زبان آورم
غصه و غم را به نهان آورم
اسم شما حیدر و اخلاقتان
هست نمونه ز گل باغتان
نام بلندت چه پر آوازه شد
شعر من از صبر شما تازه شد
ای که به صبرت ، شده ای چون مَثَل
شیوه ی تدریس شما چون عسل
راه شما در پی راه خداست
شغل شما شغل همه انبیاست
شمع شدی نور شدی سوختی
شعر و غزل را به من آموختی
گوهر علمی به کویــر نیــاز
درس بده، پند بده، ریتم ساز
محفــل تو گرم ز مهرست و ما
اسم تو بردیم کنـــار دعا
خوب تر از ماه تویی مهــربان
ساعت درست شده عشق جهان
با تو شوم شهرهء شهر عروض
شعر بگویم ز تو خورشید روز
صبر شما هست عظیم و کثیر
از ادبم من شدهام سر به زیر
ای نفست حال و هوای غزل
زنده به نامت شده، شعرت عسل
در دل تو سر زده است آفتاب
بر کلمات غزل ما بتاب
شعر بخوان تا که شکوفا شویم
خاصترین شاعر دنیا شویم
کی بشود کاش که جبران کنم
این همه از حاصل لطف و کرم
هر شب و هر روز کنم من دعا
حفظ کند خالق یکتا تو را
غصه و غم ساکن قلبت مباد
شادی تو باشد در ازدیاد
مهر شما تا به ابد پایدار
ای به فدای هنر کردگار
وقت شما پر برکت، عمرتان
مایهی آرامش این عاشقان
عرض ارادت به شما بیشمار
اجر شما را بدهد کردگار
خسته نباشید شه این مکان
در همه جا و همه حال و زمان
من که ارادت به شما داشتم
دسته گلی در امتحان کاشتم
کاش شود نمرهء من بهترین
تا نشوم شرمنده بیش از این
لطف تو شد بر همگان آشکار
نمره ی خوبت، بشود یادگار
لطف خدا بر سر تو مستدام
خیر ببینی ز جهان، والسلام
#شاگردانکلاسسرچشمهیشعر
بسیار سخن بود، نگفتیم و گذشتیم
مُردیم و برفتیم و به لب، راز نیامد...
#عماد_خراسانی
﷽
━━━━💠🌸💠━━━━
آمدے بر من دیوانه امانم دادے
شعر را در پس این پرده نشانم دادے
در غزل از تو سرودم گل امید رسید
تبِ شیرینِ مرا هم به گمانم دادے
━━━━💠🌸💠━━━━
#عباس_عظیم_زاده
شاعران دانند رازِ غنچهی پژمرده چیست!
عاشقان فهمند قَهرِ آنکه دل را برده چیست!
#امیر_سپهراد
حالِ دل پرسیدی و گفتم
که "خوبم" بارها...
خوبم اما "خوبِ ویرانم"
نفهمیدی مرا...
#محمدرضا_نادري
قصهی دل نگفتنی است درد جگر نهفتنی است
خلوتیان کجا برم لذت هایهای را!
#اقبال_لاهوری
هر چه خسرو پیش ازین در پیش خوبان سجده کرد
پیش محراب دو ابروی تو استغفار کرد
#امیرخسرو_دهلوی
نادم از دلدادگی در سجده افتادم، ولی
توبه ام مقبول حق واقع نشد، درآتشم...
#سید_شهرام_علیزاده
خسته ام مثل جوانی که پس از دانشگاه
مانده بیکار و کسی نیست به دادش برسد
#حسین_زرین_مو
😐✋
غلط است اینکه گویند به دل ، ره است دل را
دل من ز غصه خون شد ، دل تو خبر ندارد !
#عرضی_شیرازی
.
خسته ام مثل طبیبی که خودش بیمار است
جمله ی ”هر چه بگندد” به سرش آوار است ...
.
هر لحظه دل آشفته تر و خسته تر از پیش
آزرده ام از عالم و دل خسته ام از خویش
#محمد_آبان_گاه
در سجده و در رکعت و در سوره و در حمد
شک می کنم از بس که تو در خاطر مایی
#سید_شهرام_علیزاده
مثل يك كودك بدخواب كه بازيـچه شده
خَسـتِه ام خَستِـه تَـر از آن كه بـگويم چه شـده...
#سید_تقی_سیدی
از لبِ لعلِ غزل ریز چه لبریز شدم
به دل برگ خزان آتشِ تب ریز شدم
در بهارم ولی از سوختنِ برگ به باد
مثل پاییز خودم نیز غم انگیز شدم
رفتم عزیزم؛ نشد این قصه بال و پر بگیرد
بعد از من ای کاش تو را هر کس که عاشق شد؛ بمیرد!
لا ادری