برخیز ابراهیم!...
عشقی به جز عشق وطن در دل نداریم
دلبستهی این کشورِ پر افتخاریم
سرتاسر تاریخ این کشور گواه است
ما پای ایران مایه از جان میگذاریم
از خود گذشتنهایمان کردهست ثابت
با جان و دل ایرانمان را دوست داریم
وقتی که حرف از مامِمیهن در میان است
ما تن به تن ایرانیان جان نثاریم
ما و جدایی از مسیر عشق؟ هرگز!
ما با شهیدان خدایی همتباریم
ما با صبوری دشمنان را خسته کردیم
سختی گواهی داده ماها بردباریم
اما چقدر این قصهی محنت کشیدن؟
تا کی به این رنج و گرفتاری دچاریم؟
تا کی عدالت مثل یک رویا بماند؟
دیگر قراری نیست در دل، بیقراریم
دلخستهایم از اختلاس و دزدی و ظلم
تا کی از این حدِ ستم دم بر نیاریم
خوب است یک مسئول با جرات بگوید
از حال و روز مردم خود شرمساریم
دلخسته از اجحاف بُتهای فسادیم
ای بتشکن بر خیز ما چشمانتظاریم
برخیز ابراهیم، پس کو وعدههایت؟!
داریم تنها روزها را میشماریم
حالا که در جرّاحی این اقتصادی
دستی بجُنبان حال مطلوبی نداریم
دستی بجنبان زیر خط فقر مطلق
داریم ما درماندگان جان میسپاریم
مسکن که جزء آرزوهای محال است
چندیست بینان سر به زانو میگذاریم
سرخ است صورتهایمان با سیلی امّا
حتی برای نانمان در اِضطراریم
جارو بزن پس ماندههایِ کینهجو را
همت کن آقای رییسی بیقراریم
از خودروی ملی دلی پر درد داریم
بازیچهی این مافیای مرگباریم
هر لحظه تهدیدی برای جان ماهاست
ارابهی مرگی که روی آن سواریم
دلخستهایم از بانیان وضع موجود
این روزها از هر طرف تحتِ فشاریم
برخیز کاری کن،که همراه تو هستیم
از وضعمان ناراضی ، اما پایِ کاریم
فرمانِ رهبر بوده در امیّدواری
امر امام ماست، پس امیّدواریم
یک روز میآید بهار باغ هستی
با جانمان چشمانتظارِ آن بهاریم
#فقر
#فساد
#اختلاس
#بت_شکن
#احمد_رفیعی_وردنجانی
برخیز ابراهیم!...
عشقی به جز عشق وطن در دل نداریم
دلبستهی این کشورِ پر افتخاریم
سرتاسر تاریخ این کشور گواه است
ما پای ایران مایه از جان میگذاریم
از خود گذشتنهایمان کردهست ثابت
با جان و دل ایرانمان را دوست داریم
وقتی که حرف از مامِمیهن در میان است
ما تن به تن ایرانیان جان نثاریم
ما و جدایی از مسیر عشق؟ هرگز!
ما با شهیدان خدایی همتباریم
ما با صبوری دشمنان را خسته کردیم
سختی گواهی داده ماها بردباریم
اما چقدر این قصهی محنت کشیدن؟
تا کی به این رنج و گرفتاری دچاریم؟
تا کی عدالت مثل یک رویا بماند؟
دیگر قراری نیست در دل، بیقراریم
دلخستهایم از اختلاس و دزدی و ظلم
تا کی از این حدِ ستم دم بر نیاریم
خوب است یک مسئول با جرات بگوید
از حال و روز مردم خود شرمساریم
دلخسته از اجحاف بُتهای فسادیم
ای بتشکن بر خیز ما چشمانتظاریم
برخیز ابراهیم، پس کو وعدههایت؟!
داریم تنها روزها را میشماریم
حالا که در جرّاحی این اقتصادی
دستی بجُنبان حال مطلوبی نداریم
دستی بجنبان زیر خط فقر مطلق
داریم ما درماندگان جان میسپاریم
مسکن که جزء آرزوهای محال است
چندیست بینان سر به زانو میگذاریم
سرخ است صورتهایمان با سیلی امّا
حتی برای نانمان در اِضطراریم
جارو بزن پس ماندههایِ کینهجو را
همت کن آقای رییسی بیقراریم
از خودروی ملی دلی پر درد داریم
بازیچهی این مافیای مرگباریم
هر لحظه تهدیدی برای جان ماهاست
ارابهی مرگی که روی آن سواریم
دلخستهایم از بانیان وضع موجود
این روزها از هر طرف تحتِ فشاریم
برخیز کاری کن،که همراه تو هستیم
از وضعمان ناراضی ، اما پایِ کاریم
فرمانِ رهبر بوده در امیّدواری
امر امام ماست، پس امیّدواریم
یک روز میآید بهار باغ هستی
با جانمان چشمانتظارِ آن بهاریم
#فقر
#فساد
#اختلاس
#بت_شکن
#احمد_رفیعی_وردنجانی