eitaa logo
آبادی شعر 🇵🇸🇮🇷
2.1هزار دنبال‌کننده
9.7هزار عکس
2.5هزار ویدیو
106 فایل
مشاهده در ایتا
دانلود
دوستت دارم و از عشق و وفا می گویم از تو هر ثانیه بی چون و چرا می گویم از دل عاشق و شیدای تو ای دلبر ناز می نویسم غزل و در همه جا می گویم من که رسوای جهانم پس از این از عشقت فارغ از هر چه بیاید سرِ ما می گویم قسمت این است تو باشی گل خوشبوی دلم تو خودت باخبری اینکه چها می گویم دوری ات درد و خیالت شده آرامش من حال خوبی ست که از درد و دوا می گویم همه حیرت زده ی کار من مجنونند از تو هر بار چه با شور و نوا می گویم عشق یک راز نهانی است که در دل جاری ست با تو اسرار دلم را به خفا می گویم
دوستت دارم و از عشق و وفا می گویم از تو هر ثانیه بی چون و چرا می گویم از دل عاشق و شیدای تو ای دلبر ناز می نویسم غزل و در همه جا می گویم من که رسوای جهانم پس از این از عشقت فارغ از هر چه بیاید سرِ ما می گویم قسمت این است تو باشی گل خوشبوی دلم تو خودت باخبری اینکه چها می گویم دوری ات درد و خیالت شده آرامش من حال خوبی ست که از درد و دوا می گویم همه حیرت زده ی کار من مجنونند از تو هر بار چه با شور و نوا می گویم عشق یک راز نهانی است که در دل جاری ست با تو اسرار دلم را به خفا می گویم
دوستت دارم و از عشق و وفا می گویم از تو هر ثانیه بی چون و چرا می گویم از دل عاشق و شیدای تو ای دلبر ناز می نویسم غزل و در همه جا می گویم من که رسوای جهانم پس از این از عشقت فارغ از هر چه بیاید سرِ ما می گویم قسمت این است تو باشی گل خوشبوی دلم تو خودت باخبری اینکه چها می گویم دوری ات درد و خیالت شده آرامش من حال خوبی ست که از درد و دوا می گویم همه حیرت زده ی کار من مجنونند از تو هر بار چه با شور و نوا می گویم عشق یک راز نهانی است که در دل جاری ست با تو اسرار دلم را به خفا می گویم
وقتی که تو باشی به دلم غصه و غم نیست دیگـر گلـه از بـی کـسی و درد و الـم نیست تـو دارو نـدار و هـمـه ی بـود و نـبـودی بودن به کنار تو و احساس تو کم نیست شعر و غزل از عشق تو جان دارد و دیگر دردی بـه دل عـاشق و شیدای قلم نیست ایـمـان بـه تـو دارم کـه تـو قـدیـس زمـانـی جز جامه ی خوشرنگ وفایت به تنم نیست قـدیـس بـه آن کس کـه دعـا خـوانْد، نگویند یااین که به تعظیم و به آن قامت خم نیست بـاید کـه بـرانی ز خـودت هـر کـه بدی کرد چـون رانـدن هـر یار فرومایه ستـم نیست تـو خـوب تـریـن حـادثـه ی هـر دو جهـانی در پـاکی احساس تـو شکی بـه دلم نیست بـا حـرف کسی از تـو و عـشـق تـو نـرنجـم وقتی که تو باشی بخدا هیچ ،غمم نیست ♥️
تا دلت خواست به احساسِ دلم بد کردی تا که دیدی به تو عاشق شده ام، بد کردی دل بـه دستانِ تو دادم که عذابش دادی نـازنینــم ! بـه خداونـد قسم بـد کردی دوسـت دارم کـه تـو را، بـاز ببینم جایی تـا بـه فریاد بگـویم ، همـه دَم بد کردی بند ،بندم همـه از دستِ دلـت غم دارند چـون بـه هر بند بـه بندِ بدنم بد کردی دَم بـه دَم ، نـامِ تـو را ورد زبـانـم کردم جانِ من بـر دَم و بـر بـاز دَمم بد کردی لحظه هایم گِلـه از جور و جفایت دارند تـا بـه هـر ثانیه از روز و شبم بد کردی
خسته ام بس که بلا بر سر دل اوردم با غرورم همه جا گوشه نشینش کردم چون زدم ساز مخالف که نباشد عاشق دل پریشان شد و از داغ غمش پر دردم دیگر از ان دل سرگشته نمانده ست اثر رفته از دستم و حالا پی دل میگردم گر چه تلخ ست حقیقت که چنین میگویم تا بدانی که چرا مثل زمستان سردم کنج ویرانه  از این درد به خود میپیچم  چون که یک عمر به احساس دلم بد کردم
یڪ نفر از جنس احساس تو میخواهد دلم یک نفر مثل خودت، اصلا تو میخواهد دلم
عاقبت با پای دل در دامت افتادم گلم اینچنین عاشق شدم دل بر دلت دادم گلم از تمام ارزوهایی که در دل داشتم جز تو و عشقت نمانده هیچ در یادم گلم عاشقی را از برم از هر چه مجنون سرترم من خودم در عشقبازی با تو استادم ،گلم بیخیال درد و غم دیوانگی با تو خوش است پشت پا بر غم زدم ،بابودنت شادم ،گلم عاشق و دل داده ام ،دربند دنیا نیستم هفت دولت در جهان از هرچه آزادم ،گلم گرمی آغوش تو جان می دهد بر پیکرم می رسی با دلبری هایت به فریادم ،گلم
منم و دفتر شعری که پر از اسرار است شرح دلتنگی و دیوانگی ام بسیار است شهر را ناله ی دلتنگی من پر کرده ناله هایم همه از حسرت یک دیدار است بند بند بدنم چشم شده ، اما حیف بین چشمان من و دیده ی او دیوار است عشق از دست دلم خون جگر خواهد خورد  دیده چون دیده ی نادیده من خونبار است خبر از حال دل تنگ نداری شاید روز هر عاشق دلتنگ چو شامی تار است قصه از غصه ی بسیار نوشتم امروز درک کن حال دلی را که چنین غمدار است
منم و دفتر شعری که پر از اسرار است شرح دلتنگی و دیوانگی ام بسیار است شهر را ناله ی دلتنگی من پر کرده ناله هایم همه از حسرت یک دیدار است بند بند بدنم چشم شده ، اما حیف بین چشمان من و دیده ی او دیوار است عشق از دست دلم خون جگر خواهد خورد  دیده چون دیده ی نادیده من خونبار است خبر از حال دل تنگ نداری شاید روز هر عاشق دلتنگ چو شامی تار است قصه از غصه ی بسیار نوشتم امروز درک کن حال دلی را که چنین غمدار است
یک نفر عاشقتر از هر یار میخواهد دلم یک نفر مثل تو را هر بار میخواهد دلم ... ....
یک نفر از جنس احساسِ تو می‌خواهد دلم یک نفر مثل خودت اصلا می‌خواهد دلم @abadiyesher